بعله .. سمیرا و فرحناز عزیزم، درست گفتید . سال پیش این موقع زیر تیغ بودم .. الان آخرای عملم بوده دیگه .
یادم میاد ساعت پنج صبح چه حس و حالی داشتم و با چه دلهره ای در خونه رو بستم ..
حالا یکسال ازش گذشته،40 کیلو وزن از دست دادم و به زندگی جدیدم کاملا خو گرفتم. الان دیگه غذا خوردن جزئی از اولویت های اصلیم نیست . همه ش استرس و عذاب وجدان چی بخورم چی نخورم ،چرا خوردم، ندارم .
برای ساعت ها پیاده روی هیچ مشکلی ندارم . سلامتی که به واسطه ی اضافه وزن از دست داده بودم رو بدست آورم.
اونایی که تازه با هم آشنا میشیم ، سنم رو باور نمیکنن و میگن ده سال جوون تر نشون میدی. یکعالمه لباس های خوشگل پوشیدم و عکس های قشنگ انداختم و یه چیز خنده دار اینکه مینا لباس هاس خوشگلش رو که دیگه نمیتونه بپوشه میده به من و انقدر اعصابش خورد شده که زنگ میزنه بهم میگه :" عنتر خانوم برات لباس گذاشتم"
یعنی دراین حد باور نمیکنه سایز من 38 شده خودش 40.
البته که مهربانو همون مهربانوعه فقط جلدش عوض شده و میدونید که چقدر دوستتون دارم
سلام عزیزای دلم . ما هنوز زنده ایم و زیر آسمون دود گرفته ی این شهر داریم نفس میکشیم . این روزها از نگرانی برای نفس هلاکم . نفسم که بخاطر اون کنسر کولنی که دوسال پیش درگیرش شد ، جزو گروه پر از ریسکه و نباید هوای آلوده استنشاق کنه، ولی چه باید کرد ؟؟
امیدوارم عاقبتمون بخیر باشه .
امروز هفتم دی ماهه، کیا یادشون میاد که حوالی این تاریخ چه اتفاقی برای من افتاده؟؟
اگه حدس زدید تو کامنتا بنویسید ، به زودی درموردش پست میذارم
درمورد عنوان پست که نوشتم " توبه شکستم" یادتونه تقریبا دوسال قبل یکی از دوستان مجازیمون کسی رو معرفی کرد بهش کمک مالی کنیم همه ی شما هم طبق معمول که روی من رو هیچوقت زمین نمیندازین کلی کمکش کردیم ولی چند وقت بعد متوجه شدیم متاسفانه همین دوست مجازیمون امانتدار نبوده و با هزار بدبختی و زحمت انداختن تعدادی دیگه از عزیزان از جمله نسرین جون تونستیم پول رو پس بگیریم و جای درستش خرج کنیم؟
خوب از اون تاریخ به بعد من اعلام کردم که دیگه کمک جمع نمیکنم و هر کس در اطراف خودش مورد مطمئنی میشناسه برای کمک رسانی اقدام کنه . حالا میخوام توبه م رو بشکنم ، البته نه کاملا چون هنوزم به کسی که بیاد بگه من یه موردی میشناسم تو بیا اعلام کن و کمک جمع کن مخالفم و انجام نمیدم ولی این مورد که الان میخوام مطرح کنم از طرف کسی توصیه نشده ، خودم می شناسمش و احتمالا بعضی از شما دوستان قدیمی باید یادشون بیاد .
من سالها پیش با دوتا دختر دانشجو آشنا شدم که از شهرستان آمده بودند تهران ، درس میخوندن و برای گذروندن مخارج تحصیلشون کار شرافت مندانه ی نظافت منازل انجام می دادن . خیلی هم سخت بود چون جایی که مورد اعتمادشون باشه به آسونی پیدا نمیشد و ...
اون سالها مهردخت کوچیک بود و وقتی دخترخاله ها پیشم می اومدن خیلی بهمون خوش میگذشت ، هم کار میکردیم هم گپ و گفت های دخترونه و قشنگشون رو گوش می دادم . یادش بخیر ...
حالا یکیشون داره ازدواج می کنه و عروس قشنگ شیرازی ها میشه
جایی دور از شهرآبا و اجدادی خودش.
خدا روشکر انقدر هنوز تو قلبشون جا دارم که برای حل مسائلشون ، من رو امین و محرم خودشون می دونن . بهش گفتم که آسون بگیره و به خودش و آقای دامادش سخت نگیره ..
گفت : میدونی که اهل سخت گرفتن نیستم و واقعا اگر بودم هم با این قیمت ها نمیتونم . الان هم فقط ضروری ها رو تهیه میکنم تا بریم تو زندگی و با تلاش خودمون بقیه ش رو فراهم کنیم .
خلاصه اینکه دوستای گلم ، باوجودی که میدونم درحال حاضر شرایط اقتصادی برای همه مون سخت شده ، اگر در توانتون هست کمکی به این دختر گلمون داشته باشیم . شرایط رو دقیق بدونید ، ایشون از طرف خودم معرفی شده نه هیچ واسطه ای و درضمن موضوع امر خیر ازدواجه و خدا رو شکر دوا و درمان نیست (میدونم بعضی ها صرفا خدمات درمانی رو حمایت میکنند و باید بگم این مورد درمانی نیست .
پس با علم به شرایط اگر موافقید و در توانتون هست کمک هاتون رو
به شماره کارت
6104-3379-5384-7587
بنام دریا مهاجرانی عراقی واریز کنید . این کارت دست خودمه و واریزی ها و برداشت ها توسط خودم انجام میشه .
دوستتون دارم