دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

به همت وجود عزیزتون

سلام دوستان نازنین و همراه  . 

هفته ی قبل (سه شنبه ) وجهی که با کمک و همت شما عزیزای دلم جمع آوری شده بود رو برای اون خانم واریز کردم . 





تو این چند روز هم دوباره زحمت کشیدین و واریزی داشتین . دیشب براش پیغام دادم که بازم مبلغی جمع آوری شده . نگران وضعیت معیشتی اون خانم نیازمند بودم و تو چت ها متوجه وخامت اوضاعشون شدم 




در ادامه متوجه شدم به دلیل کلاهبرداری از همسرش، همه ی دارایی شون رو گذاشتن وسط (حتی اعضای بدنشون رو) تا مدیون و بدهکار  مردم نباشند . ولی میزان بدهی خیلی بالاست . بندرت و چند نفر دیگه  رفتن  با طلبکارها صحبت کردند و راضیشون کردن که از بهره ی پول گذشت کنند و این یک میلیارد رو بصورت اقساطی پرداخت کنند که بازم قسط ها خیلی سنگینند . 


امروز صبح هم دوباره براشون واریز کردم . 




**********

هموطنی که تقریباً اوایل بهمن ماه برای هزینه ی شیمی درمانیشون کمک کردیم رو خاطرتون هست؟

دیروز از خانم دکتر (دوست وبلاگی که ایشون رو معرفی کردند) حالشون رو پرسیدم . گفتند : خدا رو شکر هم خوبن هم خیلی به درمان امید دارن . 

میگم اگر تو این آشفته بازار زندگی، گاهی احساس خوبی داریم، شاید به دلیل حال خوبیه که با کمک هامون به هر موجود زنده اییه که از کنارش بی تفاوت رد نشدیمه . 

گاهی با بخشیدن قسمتی از مالمون به هموطن نیازمند، گاهی با غذای اندکی که شکم حیوان زبون بسته ای رو سیر کردیم یا حتی دست نوازش برسرش کشیدیم . 

دوستتون دارم و به وجودتون مفتخر و دلگرمم .


روسری هامونو برداشتیم؟؟

در لحاف فلک افتاده شکاف 

پنبه می بارد از این کهنه لحاف 


میبینم که روسری هامونو برداشتیم وخیر و برکت تزولات آسمونی،  دست از سر این مملکت بر نمیداره؟!!

چی شد اون اراجیفی که سالها تو مُخ این ملت کردین؟؟ البته که ما فقط شمارو مسخره میکردیم ولی یه قشر بی سواد و هالو هم داشتیم این وسط که باورشون شده بود شما ناجی و دلسوز هستید و نمی فهمیدند کلاه گشاد خرید و فروش بهشت و جهنم رو با تعداد تارهای موها برسرشون میذارید .. البته که هیچوقت از تبادل اطلاعات و معجزه ی دنیای مجازی که دست های آلوده تون رو براشون رو کرد دل خوشی نداشتید . 

همون خدایی که ازش شرم نکردید و هر کثافتی رو به اسمش انجام دادید و مردم رو از ساده ترین حقوقشون محروم کردید، دستتون رو رو کرد و از همه ی پستو ها و خلوت های گناه آلودتون انواع تجاوز ها و خیانت ها بیرون افتاد .. 

*** 

لعنت به شما که آسمون کشورم می باره و من بجای لذت بردن از این همه زیبایی ، برای حال و روز هموطنان زلزله زده م زانوی غم به بغل گرفته م .

***

قبلاً از صفحه ی خوب و فرهنگ ساز" بِنُدرَت "تعریف کرده بودم براتون . روز جمعه خبر تلخی از فروش کلیه ، نیمی از کبد و مغز استخوان مادر بدهکاری که برای بقای زندگی فرزندش در واقع دست به تن فروشی زده ، داد .


 به محض اینکه از موضوع با خبر شدم شماره کارت گرفتم و به اندازه ای که فکر می کردم مناسبه واریزی انجام دادم  به امید اینکه صفحه پر مخاطبه و خیلی زود تامین وجه میشه 



ولی متاسفانه دیشب که خبر گرفتم ، میزان کمک ها خیلی ناچیز بودند .. البته که دلیل اصلیش موضوع هموطنانمون در خوی  و شرایط نامساعد زندگیشونه ولی نمیشه از تنگ دستی و مشکلات معیشتی مردم عادی هم بگذریم . 

برای بندرت عزیز نوشتم من این موضوع رو اطلاع رسانی میکنم و امیدوارم بتونیم همه با هم مشکل  رو حل کنیم . 



نسرین عزیزم طبق معمول قبول زحمت کرده و داره لیست واریزی ها رو تکمیل میکنه ، لطفاً واریزی ها رو که انجام میدیدن برای نسرین جون کامنت بذارید تا اسمتون تو لیست باشه .. من و نسرین جون با هم چک میکنیم که چیزی از قلم نیفته . 



دوستتون دارم 


تلخ و شیرین

الان که دارم براتون مینویسم ، عصر پنجشنبه ست.. هوا به نسبت اوایل هفته گرمتر شده و کمی از بارِ غصه ی دل وامونده ی من و لابُد خیلی از شما ها، کم شده. 

از اول هفته و شنبه ی لعنتیش که خوی زلزله اومد، هوا هر درجه ای که سرد شد، دل ما هم به هوای غم و بی پناهی هموطنانمون تو این سرما لرزید. 


این چند روزه با کمک خانواده و دوستان دیگه ای جز شما نازنین ها، از منابع خصوصی برای خوی پوشک و نوار بهداشتی و کنسرو  و دوتا پتو فرستادیم .

 تا اینکه نیک یوسفی هم اعلام کرد مردمی که تمایل دارند   جناسشون رو به آدرسی که اعلام کرده بود  برسونند تا بفرسته خوی .

 یکی از دوستانمون ( مریم  جان) هم استوری کرد :



" یعنی من عاشق حس همدلی بین آدما هستم .. مریم میدونست خیلی ها نمیتونن خودشون رو به آدرس برسونند ولی تو این ترافیک تهران و بنزینی که یا باید سهمیه داشته باشی یا لیتری 3 تومن پول بدی چنین زحمتی رو متقبل شد. 


خُب راستش منم حیفم اومد خیریه مون سهمی تو این کار نداشته باشه . این بود که با اجازه ی همگی من 500 هزارتومن از صندوق خیریه واریز کردم  برای مریم که بره خرید .



هر چند که  میدونم خیلی از شما ها که برای خیریه مون پول واریز کردید، خودتون هم برای خوی کمک فرستادید . 


 استوری مریم رو خودم هم استوری کردم و خوشبختانه چند نفر هم به  موقع استوری من رو دیده بودن و اونا  هم  به حساب مریم  پول واریز کردن .




مریم جون فاکتور خریدها  رو ارسال کرد :






******

خُب بریم سراغ یه خبر دیگه 


اگه گفتید این پرداخت بابت چیه؟

تاریخ و ساعتشو ببینید داغِ داغه هااا قبل از اینکه شروع کنم به نوشتن انجامش دادم .


دلم نمیاد که زیاد معطلتون کنم .. بعله بالاخره بعد از کلی اینور اونور کردن و قیمت گرفتن ، از این آقا (امیر محمد صبوری ) که تو بازار لوازم برقی مربوط به آرایش و زیبایی دارن خرید کردم که البته همون خانم دنیا کاویان که مربی کلاس زهره جون بود معرفیشون کرد و طی تحقیقات من قیمتشون مناسبه و اجناسشون گارانتی داره . 

آدرس اداره رو دادم که بیارن همینجا و با خودم ببرم که برسونم دست زهره جون دیگه خیالش از بابت ابزار کارش راحت باشه تا به مرور براش مواد (رنگ و کراتین و چیزای دیگه) هم تهیه کنیم.

 


یعنی برای یه کارشناس مالی فاکتور فرستاده که از نظر من دو زار نمی ارزه 



به هر حال اگر خواستید ازشون خرید کنید این شماره شونه 

09361142999

آقای صبوری . بگید از شاگردهای دنیا کاویان هستید که هم تخفیف خوب بگیرید هم جنس با کیفیت . 


و اما خبر آخر اینکه کتاب عزیز دلم نسرین جان به دستم رسید . 



اگر علاقمند به تهیه ی کتاب با قیمت 50 هزارتومان هستید به سایت نشر چهره مهر مراجعه یا با تلفن  خانم پورنگ ناشر کتاب به شماره 

 09113438732   تماس بگیرید . 


دوستتون دارم ممنون که باعث حال خوبم هستید 




به برکت وجود پر مهرتون

 سلام دوستان عزیز و نازنینم . امیدوارم حال شخصیتون تون خوب باشه، میدونم اکثریتمون حال اجتماعی مناسبی نداریم .دلایلش هم کاملاً مشخصه و عمومی ترینش اینه که  قطار فروپاشی اقتصاد ایران با شیب تندی به سمت دره حرکت کرده ... کاری به اون عده ای که از همین سقوط پولدارتر میشن ندارم، بعید میدونم بین دوستان این صفحه چنین کسی وجود داشته باشه . ما که اینجا دور هم جمع شدیم همگی سوار همین قطاریم . با این وضعیت که روز به روز و ساعت به ساعت در حال فقیر ترشدنیم و امید ها و انگیزه هامون برای ادامه ی زندگی به باد هوا تبدیل شده ، دیگه حال اجتماعی خوبی برامون نمونده . 

با این وجود از لحظه ای  که برای هزینه ی 36 میلیونی شیمی درمانی بیماری که بهمون معرفی شده، پست گذاشتم تا همین چند روز پیش، دست از مساعدت برنداشتین . باور می کنید واریزی هفت هزارتومنی داشتیم ؟ این هفت هزارتومن ارزش خیلی زیادی داره چون هیییچ دلیلی نداره بجز شرافت و همدلی. 

دوست عزیزی که این وجه رو به همنوع بیمار خودت هدیه کردی ، باید بدونی خیلی آدم حسابی هستی . 

خوشبحالت که دلت دریاست و با وجودی که خودت در تنگنای زندگی گیر افتادی ، نتونستی به درد هموطنت  بی تفاوت باشی 

****

با خانم دکتر (دوست عزیز این خونه و کسی که بیمار رو بهمون معرفی کرده بود) صحبت کردم. تقریباً شش میلیون خودشون به این بیمار اختصاص دادند ، منم سی میلیون از طرف خودمون  و از محل کمک های جمع آوری شده در صندوق خیریه مون توسط شما، براشون واریز کردم . 






دو میلیون هم در صندوق باقی مونده که  با اجازه تون میخوام برای زهره  که در این پست درموردش نوشتم ، سشوار و اتوی مو تهیه کنم چون تو همین دوره ی دستیاری داره مدل میبره سالن و داره کم کم مشتری می گیره .مطمئنم این دختر  زندگی خودش و خانواده ش رو متحول میکنه 

اگر در زمینه ی این دوقلم وسیله آشنایی دارید که با قیمت و کیفیت مناسب  تهیه ش کنیم ، ممنون میشم معرفی کنید . 



راستی اگر تمایل دارید زهره تو سالنی واقع در بلوار اندرزگوی تهران و زیر نظر مستقیم استادش براتون خدمات زیبایی مو نظیر رنگ و لایت و کراتینه انجام بده،  برام کامنت بذارید تا شرایطش رو بهتون بگم و هماهنگ کنم . 


دوستتون دارم دوستان مهربونم