دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

پایان تعطیلات نوروزی

یام تعطیلات نوروزی امسال هم که نسبتا" طولانی تر از سالهای قبل بود ، به اتمام رسید .
هرچند بین تعطیلات ، خیلی ها از جمله خود من ، سرکارهامون رفتیم، ولی انگار تا مدسه ها باز نشه ، پایان تعطیلات رو به رسمیت نمی شناسیم . حالا فردا صبح قیافه ی امثال مهردخت ، که شب ها تا ساعت دو نیم نصفه شب بیدار بوده و صبح ها هم از ده زودتر بیدار نمیشد ، دیدنیه .
به هر حال اگر بخواهم ،از چیزهای مهمی که از ابتدای سال تا همین پانزه روز گذشته دیدم ، نام ببرم ، یکی دیدن سریال زیبا و پر محتوی پایتخته .
من کاری به برنامه هایی که خارج از ایران ساخته میشه ، یا حتی شبکه ی خانگی های خودمون ندارم . صرفا" درمورد یکی از برنامه هایی که سه ساله ساخته و پخش میشه ، مینویسم . بنظرم سریال پایتخت با ظرافت و زیبایی خاصی فرهنگ حفاظت از محیط زیست ، و قدردانی از کسانی که مظلومانه و حتی گمنام ،در این مرز و بوم قبول مسئولیت و ایفاء نقش میکنند رو جا انداخت ..
اگر چندین میز گرد و برنامه های سخنرانی پخش میشد ، نمیتونست به این قشنگی روی همه ی اقشار سنی جامعه از کودکان و جوانان تا میانسالان و حتی کهنسالان تاثیر بگذاره . اون قسمت که بهبود فریبا درمورد حساسیت و خطراتی که جنگلبانان عزیزمون در حین کار روزمره شون با اون ها مواجه هستند رو با همون لهجه ی مازنی و قیافه ی ساده و شهرستانی خودش ، بازی کرد ، اشک دلسوزی و همدردی ، از چشم همه ی افراد خانواده و میهمانانمون سرازیر شد و مطمئنم که همه در عهدی که پنهانی از دلهای تک تکمون گذشت و با خودمون بستیم ، قسم خوردیم که محافظ محیط زیست باشیم و با رفتارهای بجا و شایسته ی شهروندی ، این عزیزان رو در حفظ و بقاء زیستگاه ها و طبیعت زیبای وطنمون یاری بدیم .
درکناراون قدرت اراده ی نقی و نقش عشق به همسر و خانواده در بازی قسمت های آخر سریال بین نقی و هما ستودنیبود .. وقتی هما تو کانکس صدا و سیما نشسته بود و داشت مسابقه ی نقی رو نگاه میکرد ، اصلا" باورتون میشد دارید سریال نگاه میکنید ..
من یادم رفته بود دارم فیلم میبینم و ناخوداگاه دعا میکردم ، نقی برنده شه .. خریدن گل به وسیله ی نقی برای خانواده ش که فکر می کردند از دست همه شون عصبانیه .. رابطه ی زیبا و پر از محبت بین هما و فهیمه مابین حسادت ها و اختلافاتی که شوهرانشون با هم داشتند ، همه و همه از فرهنگ سازی با درایت برنامه سازان این سریال بود .و از همه مهمتر اینکه چقدر برای رسیدن به هدف باید زحمت کشید و بدست آوردن آرزوهامون تنها با ممارست و همت میسر میشه .
هرچند که شنیدم همون ابتدای پخش سریال هموطنان مازنیمون ، از نمایش سادگی و لهجه همشهریانشون توسط بازیگران سریال ناراضی و تا حدودی حتی خشمگین بودن و گفتند که این سریال کاملا بی محتواست و چیزی جز مسخره کردن ما نداره اما ، فکر میکنم بهتره تعصبات رو کنار بذاریم و به همه ی هدف های خوبی که محتوی این سریال در برداشت و بخوبی حق مطلب رو ادا کرد ، آفرین بگوییم .
چیز دیگه ای که نظرم رو جلب کرد روز سیزه به در بود که به سمت فشم می رفتیم و در ابتدای جاده ، نقشه و معرفی گردشگری این ناحیه رو به همراه کیسه های زباله به اتومبیل ها بصورت رایگان ارائه میکردند . من متاسفم که از دیدن این چیزها ذوق زده شدم در واقع این ها باید سالیان قبل فرهنگ سازی و در رگ و ریشه ی ما جا می افتاد ، اما باز جای خوشبختیه که بالاخره شروع شده .
بنظرم باید هرکدوم از ما بصورت یه وظیفه ی جدی به این موضوع نگاه کنیم و هر جا و در هر موقعیتی که هستیم به دیگران و رفتارهاشون توجه کنیم و با روی خوش تذکرات لازم رو بدیم . هنوز هم خیلی ها رو تو خیابون میبینم که زباله هاشونو بی تفاوت بیرون پرت میکنند و انگار اصلا" متوجه زشتی کارشون نیستند.
**************
بعد از فوت خانم دکتر عزیزم ، یکی از دوستان عزیز  که از خوانندگان نازنین این خونه ی مجازیه ، لینک دانلود کتابی رو برام فرستاد بنام "در آغوش نور" ، خوندن این کتاب خیلی کمک میکنه تا مرگ رو با منطق زیبا بپذیریم و چشممون به جهان قبل از این دنیای فانی و بعد از مرگ ، باز بشه . هرچند غلط های زیادی تو املاء و نگارش این کتاب موجوده ولی از خوندن لطفش چیزی کم نمیکنه .. البته سعی میکنم یه فایل غلط گیری شده هم براش درست کنم ولی فعلا"
http://s2.picofile.com/file/7592724943/Dar_aghooshe_noor.pdf.html
از اینجا دانلود کنید و در آرامش و سکوت مطالعه کنید .
***********
سیزده به در ه فشم رفتیم . هوا تا اواسط روز آفتابی بود . عصر آفتاب رفت و حسابی سرد شد ، جاتون خالی با آش رشته ی پر ملات وسط حیاط باغ ، روز روبه پایان رسوندیم و با یه جاده ی خلوت و زیبا، به تهران برگشتیم . قبل از خواب به این فکر می کردم که چقدر برامون آسون بود این فشم رفتن و سیزده رو به در کردن .
صبح سر فرصت از خواب بیدار شدیم و حوالی ساعت 10 به ویلا رسیدیم .. تو باغ که قبلا" گل کاری و زیبا شده بود تخت ها مرتب ، میوه و آجیل و شیرینی چیده بود . آهنگ های قشنگ از دستگاه پخش میشد .. خوردیم و خندیدیم و زدیم و رقصیدیم و ادا در آوردیم و مسخره بازی کردیم .. 
بعد هم سعی کردیم تا اونجا که ممکن شد ، تمیز کردیم و روی مامان و بابا رو بوسیدیم و خداحافظی کردیم و برگشتیم .
به همین آسونی .. حالا داشتم فکر میکردم همه ی این ها ، خوشبختی های خانوادگیمونه  که داریم و باید قدرشناس باشیم .. قبل از اینکه کله م گیج بره و چشمام رو هم بیفته به مامان و بابا تلفن کردم و ازشون تشکر کردم .. بهشون گفتم خدا رو شکر که سال گذشته با سلامتی و خاطرات خوش ، گذشت .
امیدوارم با سایه ی مهر شما دو نفر بازهم ، سال ها از پی هم بگذرند و ما خواهر و برادر ها افتخار درکنارشما بودن رو داشته باشیم . مهم جایی که دور هم جمع میشیم نیست ، اصل مطلب اینه که به وجود عزیز شما دلگرمیم و احساس تنهایی نمیکنیم .
***********
با رحمت و دورد به ارواح نازنین درگذشته مون و آرزوی سلامت برای همه ی عزیزانمون که وجودشون مایه ی خوشبختی و سعادتمونه .
**********
گل های زیبای پانزدهم فروردین 1393 خورشیدی ، از طرف من و مهردخت تقدیم وجود گل شما مهیمانان خانه ی مجازی .

Visit Website

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد