دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

"نوعی دیگر ببینید"

سلام دوستان عزیزمن 


امیدوارم خوب باشید و روزگار بر وفق مرادتون پیش بره ، اگر هم گاهی اونطور که انتظار دارید پیش نرفت ، نگران نشید مطمئن باشید در هر موضوعی خیری نهفته ست که ممکنه ما ازش بیخبر باشیم . 


دو سه هفته ست بابت دریافت وام و تغییر اسناد ملکی ، بدو بدو میکنم گاهی خیلی استرس داشتم و از اون بدتر خیلی خسته شدم . 


از طرفی ، سال مالی بیمه ی تکمیلی اداره ما از اول دی ماه هر سال ، به روز میشه و معمولا کارمندا تصمیم می گیرند جراحی و یا کارهای دیگه ی پزشکیشون رو تا قبل از شروع دی ماه انجام بدن تا از باز پرداخت هزینه های پزشکی سال برخوردار باشند .


 من چندین سال بود به یه جراحی کاربردی فکر میکردم ولی تصمیم قطعی نگرفته بودم تا تقریبا" اوایل آذر ماه که تصمیمم قطعی شد . بابت مشاوره با چند جراح و چک های قبل از عمل هم خیلی رفت و آمد داشتم و همین ها خیلی خسته م کرده بود . 


اینطوری شد که مهربانو که معمولا سرما نمیخوره، دوشنبه آنچنان سرمایی خورده که نگو و نپرررس . تقریبا" هفت سال قبل بود با این شدت سرما خوردم که بابا بردم بیمارستان و با سرم های آنتی بیوتیک درمان شدم . 


وقت عملم شنبه 24 آذرماه تعیین شده و من دوشنبه تو اداره دیگه خیلی حالم خراب بود . سر راه رفتم دکتر و پنی سلین زدم کلی هم لیمو شیرین و پرتقال خریدم و رسیدم خونه . 


اونشب خیلی سخت گذشت تب و لرز وحشتناک بود خدا رو شکر مهردخت تند تند آبمیوه و سوپ گرم بهم میداد ولی خیلی اذیت شدم . 


سه شنبه رو که اداره نرفتم اما امروز صبح یکمی بهتر شدم ( یعنی تب و لرزم افتاده ولی سینه م هنوز خیلی خرابه ) بیدار شدم و تصمصم گرفتم برم اداره .


 چون متاسفنه قانون اداره ی ما اینطوریه که اگر چهارشنبه مرخصی باشی پنجشنبه و جمعه رو هم اتوماتیک مرخصی حساب می کنند. منم برای عملم مرخصی هامو لازم دارم و نمیخوام به جای یک روز سه روز بحسابم بره . 



خلاااصه با سختی بلند شدم و اماده شدم رفتم حیاط ماشینمو گرم کردم . در حیاط رو با ریموت باز کردم چون خونه مون سر پیچه منتظر شدم که ماشینا بیان و برن.. همینکه ماشینو از حیاط بردم بیرون زاااارپ با جفت چرخا محکم افتادم تو جوب !!!! 



اولش گیج بودم یعنی چه !!! از ماشین پیاده شدم و .....




بعععله پل خونه رو دزدیده بودن ، منم از همه جا بیخبر ... 


تا یکساعت بعد سیزده تا مرد تلاش کردند تا ماشین رو از جوب بیرون بیارن .. چون یکی از چرخا خیلی تپل بود قالبی رفته بود ته و بیرون نمی اومد . 




از بلند کردن ماشین گرفته تا نشستن روی کاپوت و سنگین کردن جلوی ماشین ، همه رو امتحان کردند ولی نشد .


 آخر یه آقای جوون با یه ماشین شاسی بلند اومد که تو ماشینش دوتا جک حرفه ای داشت اونا رو زدن زیر ماشیم و کاملا پشتش اومد بالا بعد جوب رو پر از آجر کردن و جک ها رو درآوردن و ماشین رو تونستم ببرم تو حیاط . 


دست همگیشون درد نکنه .  آخرش اسنپ گرفتم و اومدم اداره . 


جالب اینجا بود که اصلا نه ناراحت شدم نه عصبانی .( برخلاف همیشه )



مطمئنم یه خیری رو این موضوع بوده که ازش خبر ندارم . وقتی موضوع رو نوعی دیگر نگاه کردم دیدم همه ی کارها بهتر پیش میره . الانم با دکترم تماس گرفتم و گفتم مریض شدم . 


گفت : تا جمعه شب با هم در تماسیم اگر علائم بیماریت رفع شد همون شنبه عملت میکنم و اگر نشد میذاریم یه روز دیگه .. به هر حال تا پنجشنبه هنوزم تو آذر ماه هستیم و میتونی از بیمه ی تکمیلی امسالت استفاده کنی . 



گفتم دکتر همه ی تلاشمو کردم که بشه آذر ماه ولی اگه نشد اصلا مهم نیست دی ماه عمل می کنیم . 


گفت نگران نباش خوب میشی . 


***********

بعد از اینکه عمل کردم و نقاهتم تموم شد درموردش مفصل توضیح میدم 


منتظر انرژی های مثبت و دعاهای قشنگتون هستم 


نظرات 12 + ارسال نظر
مهرگل شنبه 1 دی 1397 ساعت 12:16 ب.ظ

مهربانوجونم حتما خیر و حکتی داشته . و شکر خدا خودت هم بهش واقفی.

آره عززیزم ممنونتم

عباس سه‌شنبه 27 آذر 1397 ساعت 10:53 ق.ظ http://badalijatiha,ir

واقعا زیبا مینویسین من با اینکه فقط یه رهگذرم ولی مطالبتون رو تا انتها خوندم حتما خیری تو کار بوده که ماشینتون تو جوب افتاده

ممنون دوست عزیز محبت داری شما .. بله منم به فال نیک گرفتم شاید اون موقع چیزی باید مانع رفتنم میشد

مهری شنبه 24 آذر 1397 ساعت 10:01 ق.ظ

عزیزم براتون ایت الکرسی و حمد میخونم
نمیدونم چرا ولی دلم میخواد عمل زیبایی طور باشه کللللی ازتون اطلاعات بگیرم مثلا ابدو شکم

ای جااانم ، نه مهری جون الان نه ولی شاید حدود دوسال دیگه لازم بشه البته من در این زمینه هم تحقیقات کافی دارم

نسرین جمعه 23 آذر 1397 ساعت 12:44 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

شاید. شاید این یه علامت باشه چون هر عملی عوارض خودشو داره.
بهرحال برات آرزوی سلامتی می کنم عزیز دلم.
جریان اون پولو نوشتم چون خیلی پکر بودم. واقعآ برام هضم کردنی نیست.

ممنون عزیز دلم . الان میام میخونمت

مینو پنج‌شنبه 22 آذر 1397 ساعت 07:20 ب.ظ http://milad321.blogfa.com

انشاالله عمل هم بخوبی انجام بشه

ممنونم مینوی نازنین

زری پنج‌شنبه 22 آذر 1397 ساعت 03:14 ب.ظ

انشاالله به سلامتی پیش بره برنامه هاتون

مرسی زری جانم

ملیکا پنج‌شنبه 22 آذر 1397 ساعت 07:17 ق.ظ

سلام مهربانو جان، امیدوارم که با یارى خدا به سلامتى عمل و دوره نقاهتش.رو پشت سر بگذارى ان شاالله.
تو این اوضاع و احوال مملکتت،دزدى بیداد مى کنه، من دیدم چندین بار دریچه هاى آب توى کوچه مون رو بردند و چند بار هم دستگیرهء در ساختمون ما و چندتا از همسایه هارو...!!!

سلام ملیکا جانم . ممنونتم نازنین
درست میگی دقیقا وقتی اومدم اداره و گفتم سر درد دل همه ی همکارا باز شد

اعظم چهارشنبه 21 آذر 1397 ساعت 11:18 ب.ظ

سلام
همیشه برای همه به خیر بگذره.
عمل به آسونی ازت بگذره تاامسال شب یلدای خوشی داشته باشی

سلام عزیزم
ممنونم اعظم جانم الهی برای تو هم بهترین باشه

سمیه چهارشنبه 21 آذر 1397 ساعت 06:25 ب.ظ

جراحی کاربردی؟؟؟

من اسمشو گذاشتم کاربردی

نسرین چهارشنبه 21 آذر 1397 ساعت 04:11 ب.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

همه جور دزدی شنیده یا دیده بودیم الا پل دزدی. عجب بد شانسی آوردی. هم برای پل هم سرماخوردگی قبل از عمل.
ولی فکر کنم خوب بشی

آهن گرون تر شده نسرین جان و مردم گرسنه تر
من به چشم بدشانسی بهش نگاه نمیکنم شاید نباید اون موقع می رفتم خیابون یا حتی اگر خوب نشم نباید شنبه عمل کنم

سمیرا چهارشنبه 21 آذر 1397 ساعت 03:38 ب.ظ http://sr64.blogfa.com

منم باهات موافقم..یه خیری هست وقتی یه سری چیزا اتفاق میفته برامون
.
.
تو خودت که سرررشااار از انرژی مثبت هستی ولی چشمممم بنده

به عنوان یک عدد بچه ی شابدالعظیم کلییی برات انرژی مثبت میفرستم
و برات بهتررییینها رو خواستارم تو همین روزی هم که میلاد با سعادت
خود اقا عبدالعظیمه

همه چی به خوبی پیش میره.چون تو خیلییی هم قوی هستی نازنینم

ای جااانم ممنونتم سمیرا جون چه کامنت خوب و پر از انرژی فرستادی:هدیه

مینا چهارشنبه 21 آذر 1397 ساعت 12:59 ب.ظ

خیر باشه مهربانو جون نگرانت شدیم

نباش عزیزم همه چیز عالیه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد