دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

"نتیجه اعتراضات دانشجویی"

سلام عزیزانم ، امیدوارم خوب و سرحال باشید .

 وقتی داشتم پست قبل رو می نوشتم ، مهردخت و پدرش و چند تا از دانشجوها به دعوت حراست رفته بودن ساختمان شکوه . علاوه بر رییس حراست ، رییس دانشگاه و مدیر گروه هم حضور داشتن و برخوردشون با آرمین و بچه ها خیلی محترمانه و عالی بوده و با هم رفتن قسمت های مختلف ساختمون رو بازدید کردن و بچه ها مشکلات رو  دونه دونه توضیح دادن و اون ها گوش دادن و بعد هم  تو دفتر ، نقشه های ساختمون و مجوز های قانونی رو نشون دادن و آرمین رو متقاعد کردن که ساختمون قدیمیه و مشکلاتی داره ولی بطور کلی محل امنیه و اونطوری نیست که خطر جانی برای کسی داشته باشه . 


ضمن اینکه خود رییس دانشگاه و اساتید هم ، دارن تو اون ساختمون تردد می کنند و اگر به مجوز ها مطمئن نبودن بخاطر خودشون هم که شده ، درصدد تغییر ساختمون بر می اومدن . 


در نهایت گفتن که به هر حال این ساختمون رو داریم بصورت موقت استفاده می کنیم و در اسرع وقت تغییرش می دیم . 


آهاان ، رییس دانشگاه ، یه موضوع دیگه رو هم مطرح کرده و اون این بوده که اگر ما قبول نمی کردیم بیایم اینجا باید می رفتیم تحت نظارت فلان دانشگاه و اگر این اتفاق می افتاد ، دیگه هیچوقت آزادی عمل فعلی رو نداشتیم . بعد دانشگاهون رو با الزهرا مقایسه کرده بود و گفته بود همین مستقل بودن ما باعث شده که از نظر کیفی، حتی  در مرتبه ی بالاتری از الزهرا قرار داشته باشیم . 


البته مهردخت همیشه میگه خدایی آزادی هایی که ما تو دانشگاهمون داریم یا حتی مدل برخورد حراست با دانشجوها با کمتر جایی قابل مقایسه ست . یه خانمی اونجا ست که به  پوشش ما نظارت داره ، وقتی می خواد تذکر بده می گه : عزیزای من خیلی عذرخواهی میکنم ، من طبق وظیفه م باید این مورد رو ازتون خواهش کنم . میدونم ممکنه ناراحت بشید ولی معذورم . 


خلاصه که در نهایت رییس حراست گفته بود از تون خواهش می کنم که شنبه یازدهم آبان به هیچ عنوان تجمعی (هر چند کاملا مسالمت آمیز) انجام ندید ، چون یه چند نفری هستند که دنبال بهره برداری های شخصی هستند و موضوع رو به سمتی می برن که اصلا هدف شما نیست و ممکنه مسائلی پیش بیاد که نه برای شما خوشاینده نه برای ما (البته مهردخت میگه چند بار برگشت گفت ، من دارم عین واقعیت رو میگم و ازتون خواهش میکنم که فکر نکنید داریم تهدید می کنیم .. واقعا خبر داریم که نیت بعضی ها با شما کاملا متفاوته)


 قرار شده مهردخت و همون چند نفر تو انجمن دانشجویان عضو بشن و یه نامه ی رسمی با امضای  دانشجوها بنویسند و ببرن تحویل بدن و پیگیر رفع مشکلات باشن . 


بعد از اون هم آرمین همون تعداد بچه ها رو جمع کرده برده کافی شاپ و نشستن به صحبت . 


من که رسیدم خونه مهردخت هم بعد از من رسید و آرمین اومد این مسائل رو برام توضیح دادو گفت من بررسی کردم ، نگران نباش ، به اون حالت که ما فکر میکردیم نیست و بچه ها در خطر نیستن . 


تا شب مهردخت با یکی دوتا از بچه ها یه متن آماده کردن و چکیده ی جلسه و ماجرای اون رو ز رو برای بچه ها شرح دادن و ازشون خواستن که تو نوشتن اون نامه و قید مشکلات دانشگاه در کنارشون باشن و تنهاشون نذارن چون تازه موضوع شروع شده و باید بعد از این پیگیر رفع نواقص از طرف دانشگاه باشن . دوباره بچه ها دو دسته شدن . 


یه عده اومدن نوشتن " عه ... خرتون کردن؟ تهدیدتون کردن؟ جااا زدین؟؟ "


یه عده هم اومدن نوشتن " خیلی ممنون که وقت گذاشتید و به نمایندگی از طرف ما  خودتونو رسوندین اونجا و .. خسته نباشید . انشالله  پیگیر میشیم تا اوضاع بهتر بشه . 


بنظرم تجربه ی خیلی خوبی برای مهردخت و بچه های دیگه بود . این نسل برعکس نسل ما هیچ حال ئ حوصله ی کارهای جدی رو ندارن ولی من در مدت دو سه روزی که این موضوع ادامه داشت ، جدیت رو تو همه ی حرف ها و چت های مهردخت و هم دانشگاهی هاش درک می کردم و البته خیلی هم لذت می بردم . 


به امید  سلامت و سعادت جوون های کشورم . 

دوستتون دارم 


نظرات 20 + ارسال نظر
کیهان شنبه 18 آبان 1398 ساعت 02:49 ب.ظ http://mkihan.blogfa.com

بهترین آرزو ها را بیاتان دارم همراه ب آرامش و نیکبختی

قربانت کیهان جان

مریم جمعه 17 آبان 1398 ساعت 09:03 ب.ظ http://navaney.blogfa.com

آقا کامنت های من کو


همون پایینی اومده فقط

مریم پنج‌شنبه 16 آبان 1398 ساعت 02:33 ب.ظ http://navaney.blogfa.com

دوباره نظر من نیومده؟
اما منم از رو نمی‌رم
میخواستم بگم خدا رو شکر که بخیر گذشت مطمینی برای مهردخت جان تجربه جالبی بوده

ای جاان مریم جونم این پیامت اومده عزیزم ببن تهدیدش کردی موثر بوده .
آره واقعا فعلا با دانشگاه به خیر گذشته . ممنونتم نازنین

ملیکا چهارشنبه 15 آبان 1398 ساعت 03:39 ق.ظ

سلام مهربانو جان
آفرین به مهردخت جان که انقدر پیگیره

سلام عزیزم . قربونت نازنین

طیبه سه‌شنبه 14 آبان 1398 ساعت 08:44 ب.ظ http://almasezendegi.mihanblog

تجربه خیلی خوبی بوده.موافقم عزیزم

بله بچه های نسل جدید خیلی کارها رو بلد نیستن

رها سه‌شنبه 14 آبان 1398 ساعت 08:03 ب.ظ

خیلی ممنون که بچه هارا به خوبی هدایت کردین. چون حتما بودن کسایی که در استانه ۱۳ ابان به فکر خرابکاری باشن. امسال خیلی حساسه و ممکنه دشمن از هر جمعی اشوبی به پا کنه

به هر حال به خیر گذشت . ممنونم

شادی سه‌شنبه 14 آبان 1398 ساعت 03:52 ب.ظ http://setarehshadi.blogsky.com/

کم کم شاید یاد بگیریم چگونه اعتراض کنیم و چگونه اعتراض بپذیریم امیدوارم نتیجه بخش باشد

منم امیدوارم عزیزم

راتا سه‌شنبه 14 آبان 1398 ساعت 10:13 ق.ظ http://dokhtarikhakestari.blogfa.com

سلام مهربانوی عزیزم حالت چطوره خوبی؟
برم پستای قبلیتو ببینم ،متوجه نشدم جریان چی بوده

سلام عزیزم خدا رو شکر بهتریم . اره برو بخون اولش تو پست قبله

نیروانا سه‌شنبه 14 آبان 1398 ساعت 10:10 ق.ظ http://life-career.blog.ir/

کار مهردخت جان که درسته
ولی واقعیت هم همینه که به نظر میرسه ی جورایی تهدید غیر مستقیم در کار بوده
اینا بلدند کاری کنند که دقیقا همون کاری که دلشون میخواد انجام بدی
ولی فکر کنی که تصمیم و انتخاب خودت بوده
یادمه برای مصاحبه گزینش دانشگاه تبریز که رفته بودم اون مسئول گزینش عوضی هیزشون مستقیم بهم گفت:
ما به کسی نمیگیم تو مشکل اخلاقی و ... داری و باید بری
بلکه مثلا میگیم اگر میخواهید قرارداد پیمانی تون تمدید بشه، فقط توی مثلا واحد مرند یا مراغه نیاز به نیرو داریم! بعد اون آدم مخصوصا اگر خانوم باشه می بینه شرایطش رو نداره همچون جایی زندگی کنه و خودش میگه نه پس استعفا میدم و به همین راحتی هم اون از ما دلخور نمیشه هم ما گذاشتیمش کنار!!

بنابراین تصور من اینه که اون گروه اخلال گر یا فقط زاییده توهمات خودشون بوده یا اصلا توهم هم نزده بودند و فقط ترفندشون بوده برای خوابوندن تجمع و ...
اگر نه این حجم از احترام به دانشجو و والدینش توی این مملکت با هیچ منطقی جور در نمیاد
یا بهتره این طور بگم:
با منطق و تجربه منی که نزدیک نصف عمرم تو این دانشگاه ها گذشته (و از قضا دانشگاه های معتبر) جور در نمیاااااد

چی بگم نیروانا جون .. گاهی وقتا چاره ای بجز مدارا هم نیست . البته مطمئنم اگر ارمین همراهشون نبود احتمالا خیلی رفتار محترمانه ای هم نشون نمی دادن

شیرین سه‌شنبه 14 آبان 1398 ساعت 08:55 ق.ظ

خب خدا رو ششششکر مشکلات ساختمان باشکوووه هم حل شد!
راستی مهربانو جون پست دروغ نگفت به کودکان رو که خوندم یاد خاطره‌ای از همسرم افتادم که میگفت وقتی بچه بوده مادرش برای اینکه بتونه از کوچه بیارتش خونه بهش میگه بیا بهت شکلات بدم و همسرم هم باور میکنه و میره داخل ولی خب خبری از شکلات نبوده ‌و هیچ وقت هم این خاطره از ذهنش پاک نمیشه. متاسفانه مادر همسرم هنوز هم این عادت رو برای نوه‌هاش داره.

آررره حل شد
آخی ببین چقدر براش مهم بوده که هیچوقت فراموشش نکرده

سهیلا سه‌شنبه 14 آبان 1398 ساعت 08:23 ق.ظ http://Nanehadi.blogsky.com

خدا رو شکر یه عده آدم عاقل هم مدیر هستن.به خیر گذشت.

بله ظاهرا بخیر گذشت امیدوارم تا تهش بچه ها سلامت باشن

کیهان سه‌شنبه 14 آبان 1398 ساعت 08:04 ق.ظ http://mkihan.blogfa.com


صبح به خیر مهری عزیز

صبح بخیر کیهان جان

pony دوشنبه 13 آبان 1398 ساعت 07:33 ب.ظ

آفرین

همه اگر مطالبه حقوق واقعیشونو میکردن الان اینی نبود که هستیم

یه جوری شد که فقط بفکر گذران زندگی هستیم

کیهان دوشنبه 13 آبان 1398 ساعت 11:49 ق.ظ http://mkihan.blogfa.com

مهری جان کجایی؟نگرانتان شدیم بانو

نگران نباش کیهان جان .. کاش 24 ساعت حد اقل 48 ساعت بود

غریبه دوشنبه 13 آبان 1398 ساعت 09:56 ق.ظ

سلام
بالاخره یک منطقی باید پشت اعتراض باشد
البته از صحبت های آن مدیر بوی تهدید می آید
و بچه ها تهدید به از دست دادن آزادی کرده است که واقعا معلوم نیست آزادی باشد
ولی خوبه دخترت پرچمدار خواسته های دانشجویان شده است
البته باید سعی کند دستخوش احساسات غیر منطقی نشود که معمولا نسل جوان با آن دست بگیریبان هستند

برای من شخصیت آرمین جالب است
که زمانی که باید باشد هست و شما هم به نوبه ی خود سعی دارید این پیوند بماند که معمولا در خانواده هایی که جدا شده اند رسم نیست
موفق باشید

سلام
نمیدونم والا چون اینا رشته هاشون هنریه آزادی تو اجرای پروژه ها خیلی براشون مهمه جریان اون پرفورمنس طراحی لباس دانشگاه الزهرا که یادتونه چه بگیر و ببندی راه انداختن اخرش
من عاشق ساختارشکنی های مثبت هستم

Baran دوشنبه 13 آبان 1398 ساعت 09:32 ق.ظ http://haftaflakblue.blogsky.com/

بله،به امید سلامت و
سعادت جوون های کشور....زنده باد امید


خیلی دوستتون دارم،مهربانو جانه جانانم

قربونت باران عزیز و مهربون .. مثل اسمت محبتت زیباست

نسرین دوشنبه 13 آبان 1398 ساعت 12:21 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

در آرزوی موفقیت مهردخت عزیزم و دوستاش و تمام جوونای کشور

به امید خدااا

شارمین یکشنبه 12 آبان 1398 ساعت 10:06 ب.ظ http://behappy.blog.ir

من طبق وظیفه م باید این مورد رو "ازتون خواهش کنم"
چه قدر دلنشین و قشنگ

خیلی زیباااا

تیلوتیلو یکشنبه 12 آبان 1398 ساعت 05:07 ب.ظ http://meslehichkass.blogsky.com


این یعنی کار درست...
افرین
از مادری چون شما همین انتظار میرفت... درس زندگی دادین به دخترجان

صفا یکشنبه 12 آبان 1398 ساعت 04:58 ب.ظ http://mano-tanhae-va-omid.blogsky.com

خیلی عالی بود .مسولای دانشگاه چقدر خوب برخورد کردن و شماها چقدر خوب مدیریت کردید. واقعیت اینه که تو هر کار عمومی بعضی فقط دنبال جوسازی و تخریب هستن و اصلا به فکر حل کردن صحیح و منطقی مشکلات نیستن .
این تجربه خیلی خوبی از یک فعالیت اجتماعی برای مهر دخت عزیز هست .
براتون آرزوی موفقیت میکنم .

ممنون صفای عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد