دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

"صورت های تقلبی"

سلام عزیزای من . حال و احوالتون چطوره ؟ مواظب خودتون هستید که آنفولانزا  نگیرید ، آشوب بپا نکنید ، اموال دیگران رو غارت و تخریب نکنید و دیگه کلا هیچ کاری نکنید دیگگگگه .. فقط خوشحال باشید و همین که خودمون با خودمون خوشیم و هر چی میکشیم از عوامل بیرونیه خدا رو شکررر کنید . 


یادتونه همین چند ماه پیش بود که من و مهردخت بین آوردن یا نیاوردن گربه افتاده بودیم به گیس و گیس کشی و خود شما ها رو داور کردم تا بینمون صلح برقرار کنید و همه ی تجربیات و تصوراتتون رو با ما درمیون بذارید ؟ خوب شما هم مثل همیشه رفاقت رو تموم کردید و با انبوه کامنتا راه و چاهو نشونمون دادید و نهایتا" با همکاری نفس ، باعث شدید دارسیِ قشنگم بشه دختر کوچولوی خونمون . 


می خوام بدونید که چقدر از انجام این کار راضی هستم و شبی نیست که با مهردخت به خودمون بگیم که زندگی بدون دارسی یه چیز مهم کم داشته 


اما براتون بگم از واکنش بقیه نسبت به موضوع . 


هر روز که میرسم خونه دارسی اولین کارم بغل کردن دارسیه و مسلما" موهای نازک و خوشگلش رو لباسم میشینه .. تو اداره بعضیا با عشق به این موها نگاه میکنن و میگن جااانم ، موهای دارسی رو لباسته و بعضی ها صورتشونو جمع میکنن و جوری که انگار یه صحنه ی چندش وحشتناک دارن میبینن یه" عیییییی" هم میگن !!!  


اما واقعیتش اینه که انقدر که بازخوردای مثبت گرفتیم ، منفی نگرفتیم . آخریش هم همین دیشب بود که وقتی مهردخت از  روی یونیت دندانپزشکی بلند شد ، دکتر پور وزیری عزیز گفت : فکر کنم میونه تون با حیوون خونگی عاالیه و همینطور که عکس هاپوی خوشگلش رو تو گوشیش نشونمون میداد ما هم دست به گوشی هامون شدیم و عکسای دارسی رو رو کردیم . 


نتیجه ش این بود که دوساعت قربون صدقه ی حیونامون رفتیم . ولی از رفتارهای بد و دور از نزاکت یه نمونه براتون تعریف میکنم که هم انتقادی باشه بر رفتار مصنوعی آدم هایی که تو اجتماع به وفور دیده میشن هم بگم که چقدر بعضی ها افکارشون سطحیه. 


چند وقت پیش یه جایی از دارسی عکس گذاشته بودم و یه سری مسائل رو درمورد اقدامات سلامتی و نگهداری گربه ها نوشته بودم بعد یکی اومده بود برام کامنت گذاشته بود " ملت بیکاار" 


رفتم یه سر به مطالبی که نوشته بود زدم دیدم پر از عکس نوشته های کپی شده از اینترنته که درمورد قضاوت نکردن دیگران یا دل نشکستن و این چیزا داد سخن داده . رفتم خصوصی براش این کامنت رو گذاشتم . 


عزیزم من یه خانم کارمند با سمت کارشناس ارشد مالی 46 ساله هستم که دختر 20 ساله م رو تک و تنها بزرگ کردم . 16 ساله  متارکه کردم و چهارده ساله وبلاگ نویسم و اتفاقا بعنوان یکی از وبلاگ نویسان برتر زنان جایزه و لوح تقدیر گرفتم .و درضمن در زمینه ی نیکوکاری فعالم و تایم استراحتم از 2/5 صبح تا 6/5 هست اگر یه نگاه سطحی به بقیه پستهام بندازی متوجه میشی من درحوزه ی هنر و نقد سینما و تئاتر هم فعالیت دارم ضمن اینکه از کدبانوگری و آشپزی برای خانواده ی کوچکم ، کم نمیذارم با این توصیفات در حیطه ی آدم های بیکار نیستم .


 اینها رو نوشتم نه برای اینکه خودم رو به تو ثابت کنم برای این که چند تا از پست هات رو نگاه کردم و متوجه شدم خیلی جوان هستی . درسته مطالبت از خودت نیست و کپی برداری از اینترنته ولی مشخصه به موضوعاتی از قبیل دل نشکستن و قضاوت نکردن آدم ها علاقمندی پس عزیزم بهتره فقط منتشر کننده نباشیم و ازخودمون شروع کنیم ، تمرین کنیم با مهربانی و صلح کنار هم زندگی کنیم و اگر بنظرمون هزینه کردن برای یک حیوان خانگی کار بیهوده اییه و صرفا" آدم های بیکار دنبال همچین چیزهایی هستند ، زیر پست کسی کامنتش نکنیم چون هم قضاوتش کردیم و هم دلش رو شکوندیم . برات آرزوی صفای قلب و خوشبختی واقعی و آگاهی و اندیشه در زندگی دارم . 

اینم اضافه کردم فرصت داری بیای کامنتت رو پاک کنی وگرنه زیر کامنتت جواب رو می نویسم . 


بیاین چند تا عکس خوشگل نگاه کنید تلخی حالمون رو بشوره ببره . 


آخ اگه بفهمم عکسا رو دیدین ، صورتتونو جمع کردیم و اییییش یا چیزی شبیه این گفتید عاااقتون میکنم  


دوستتون دارم 


آخه صورت گردالی خوشگلشو ببینید 

تپلی مامااااان 



نظرات 49 + ارسال نظر
نیلوفر طلایی جمعه 22 آذر 1398 ساعت 10:24 ق.ظ

ووووووووشششششششش فقط عکس اولی نکنید اینکارو با من من فشارم افتاددددددددددددد تو اینستا هر وقت بغلش کردین و رو به روتون یه میز پر از خوراکی و تنقلاته همیشه دارسی اخماشو ریخته معلومه دلش می خواد بخوردشون

ای جاان میبینی توپولک منووو
با زور نگهش میدارم فقطم چشمش به خوردنی هاست

ونوس سه‌شنبه 19 آذر 1398 ساعت 06:17 ب.ظ

مررررسی الان دیدم. پس چیز خاص دیگه ای نمیدی.
من این سری کمی اسهالی بود کلینیک گفت سینه مرغ و هویج بپز و کمی برنج قاطی کن خیلی دوست داره.
عزیزم دخمری هم براش فایل های عقیم سازی رو نشون دادم و همش میگم تو اگه گربتو دوست داری نباید اذیتش کنی و خودخواه باشی و بچه های کوچیکشو ازش جدا کنی. ولی میگه همه همین کارو میکنن...

نه واقعا چیز خاصی نمیدم فیله مرغ کدو سبز (البته دیشب کدو حلوایی ریختم خوندم برای گربه ها خیلی مفیده) هویج و سیب زمینی رو با هم می پزم بعد میکس میکنم . یکمی روغن زیتون هم میریزم .
البته کدو حلوایی برای درمان یبوست هم استفاده میشه خدا رو شکر دارسی تا الان همیشه از نظر گوارشی خوب بوده .
ونوس جان مقاومت کن که حتما راضی به عقیم سازی بشه خیلی گناه دارن طفلکیا نه میتونی اونهمه بچه رو نگهداری نه اینکه شاهد جدا سازی از بچه هاش باشی ضمن اینکه گربه ی خونگی خیلی برای زایمان ساخته نشده

ونوس سه‌شنبه 19 آذر 1398 ساعت 02:13 ب.ظ

مهربانو جونی در مورد غذای دارسی و وعده هاش برات کامنت گذاشته بودم. فکر کنم نیومده.
هر وقت فرصت داشتی لطف کن برام بنویس چی میدی و روزی چند وعده؟
عمل دارسی جونی هم مبارکش باشه. دختر من هموز عقلش کامل نشده و اصرار داره گربه شو عقیم نکنه و بچه بیاره و بچه هاشو بفروشه و ...
با هر زبونی بهش میگم حرف خودشو میزنه

ونوس جانم یادم بود پرسیدی و یادم بود جواب دادم ولی هر چی گشتم پیدا نشد یهو شک کردم که یه پست دیگه کامنت گذاشته بودی که دیدم بعله تو پست "به دروغ گفتن عادت نکنیم"
نوشتی و نوشتم برات در مورد عقیم سازی بگو بره گل دختر نازت مطالعه کنه ببینه چقدر برای سلامت و طول عمرت عقیم سازی واجبه من مطلب پیدا میکنم میگم بهت که بره بخونه عزیزم .

بلاگر دوشنبه 18 آذر 1398 ساعت 12:05 ب.ظ http://tosan35.blogsky.com

روزهای سختی داشتم و نیاز داشتم کسی مرا صرفا" برای خودم بخواهد ، پیدایش نکردم ، به این اعتقاد دارم که آدم را برای داشته ها و نداشته هایش میخواهند یا نمیخواهند.
یک سگ کوچک تریر گرفتم یک سالی با من بود ، همانی بود که دنبالش میگشتم،حالم خوب شد ،چون فقط مرا برای خودم میخواست !

چرا فقط یکسال؟
راستی به خونه ی من خوش آمدید

khatoon دوشنبه 18 آذر 1398 ساعت 08:54 ق.ظ

ایییییییییییی ایییییشششششششششششش
صورتمم جمع کردم اینجوری
حالت جا اومد ؟ اونم بعداز این همه مدت که اومدم سرزدم


نه تو خاااتون من نیستی راستشو بگو اعتراف کن ببینم .. خاتون من بدجنس نبود که

جا اومد خوش اومدی عزیزم

Baran یکشنبه 17 آذر 1398 ساعت 10:18 ق.ظ http://haftaflakblue.blogsky.com/

به به
چه عکس های قشنگ و
دوست داشتنی ای
خیلی مرسی بابتش مهر بانوی گل
وجدانن ۳۵.نهایتا ۳۸ بهتون میخوره
لطفا یه نگا به بازوی قشنگ تون بکنینماشاءالله ماشاءالله بگینمن برم اسپند دود کنم
خیلییییی دوستتون دارم

مررسی عززیزم
قربون محبتت من که دارم رو ابرا پرواز میکنم با کامنتت
فدات شم عزیزم منم دوست دارم خیلی زیاد

pony شنبه 16 آذر 1398 ساعت 06:16 ب.ظ

شهریور در وسط دوره رژیم اتفاقی باعث آسیب به مهره کمرم شد و ورزشم قطع.
الان در عرض نه ماه فقط بیست و هشت تا کم کردم ولی بازم امیدوارم

آخ آخ چقدر سخت . ان شالله الان خوب خوب باشی . آره پونی جان پیگیر باش درست میشه نزدیک 30 تا کم شدی و میدونم که خیلی عاالیه

سمیرا شنبه 16 آذر 1398 ساعت 05:44 ب.ظ http://Samisami64.blogfa.com

سلام مهربانوی نازنینم.وقت بخیر
اول از همه بگم که عکسا دلموووو برددد

بعدشم :

مهربانو اصن انگار بعضیا عادت دارن انرژی منفی بدن..من انقد از اینجور اخلاقا بدم میاد.اصن انگار دوس دارن حال خوشو از اطرافیان بگیرن اینجور ادما.
خداشاهده دوستی دارم که از نظر اخلاقی و زندگی تو خیلی چیزا متفاوتیم اما تو این بیست و شش ساله یاد گرفتیم به عقاید هم
احترام بذاریم و با هم .همیشه خوش باشیم و دوستیمونم بشه هزار ساله ایشالا

دارسی جیگر طلا رو ببوس از طرف من

تپلی شده هااا

سلام سمیرای عزیز و دوست داشتنیم .
آره قربونت باهاشون برخورد داشتم فراوون و چقدر عالی تو و دوستت با همه ی تفاوت هاتون رابطه رو کنترل کردید .
آره پدر سوخته هم قدش بلند شده هم وزنش اضافه شده

کیهان شنبه 16 آذر 1398 ساعت 03:08 ب.ظ


مرسی که هستی مهری عزیز

قربانت کیهان جان ممنون از حضور گرم و دوستانه ی تو

pony جمعه 15 آذر 1398 ساعت 09:51 ب.ظ

سلام

عوض ما هم بچلونیدش

منم هستم با وزن ۱۰۴
راضی ام به قضا و قدر

پاینده باشید و پر انرژی

مثل همیشه

ارادتمند

سلام پونی جااان . ببین کار خدااا رو دل به د راه داره . دیروز داشتم غذا می کشیدم بی اختیار یاد تو افتاده بودم و تو فکرم بود ازت بپرسم در چه حالی .. الان مجموع کاهش وزنت چقدره ؟

آوا جمعه 15 آذر 1398 ساعت 06:51 ب.ظ

سلام مهربانو جانم
پیشی خانمتون هم مثل خودتون زیبا و باوقاره

سلام عزیزم
ممنون عزیز دلم

شیوا جمعه 15 آذر 1398 ساعت 11:55 ق.ظ

سلام مهربانو جون
عرض شود که من از همون جماعت ایش هستم البته تو دلم می گم و به روی طرف مقابل نمیارم که ایش شدم
من کلا از بغل کردن حیوانات خوشم نمیاد ولی دوست نزدیکم دو تا سگ داره، نه از اون فوفول نقلی ها، از اون خرس گنده ها. بعد رو لباسهاش موهای اونها هست ولی من می دونم اونها رو چقد دوست داره و موی روی لباسش ربطی به من نداره بنابراین فرض می کنیم موهای خودشه ، واسه من چه فرقی می کنه. البته دوستم هم می دونه من خوشم نمیاد مثلا سوار ماشینش که میشم بهم میگه عقب ماشین سگم سوار شده، وسایلت رو عقب نذار! خب آخه من همش تو ذهنم تجسم می کنم که شاید موی اونجاش باشه ! اماااااا یهو یه لیوان برمیدارم آب بخورم، می بینم موی مونیکا توش هست در این لحظه کل فرهنگ و هنر باستانیمون رو کنار می ذاریم و لیوان خودم رو از تو کیفم درمیارم و آب می خورم

سلام شیوا جوون
تو دلت عیب نداره دختر منم تو دلم خیلی چیزا میگم .
نه خیلی هم عاالی اگه مو در حدیه که تو لیوان دیده بشه خوب ضاااایعه دیگه

amir جمعه 15 آذر 1398 ساعت 06:31 ق.ظ

سلام
الان جمعه ساعت 6.30 صبحه و هنوز کامنتامون تایید نشده!
این کامنتو میفرستم برای بخش گزارشگر وبلاگ باران بهاری
وی لاو ویو پی ام سی!


عاااالی بود

مینو پنج‌شنبه 14 آذر 1398 ساعت 10:42 ب.ظ http://milad321.blogfa.com

سلام مهربانو جان
من هم از اون دسته آدم هایی هستم که از سگ و گربه میترسم.با وجود اینکه در باغ پدرم سگ نگهبان داشتیم.یکسالی هست که عروسم از یک پیشی خوشگل در خانه نگهداری میکند.در این حد پیشرفت کرده ام که جایی که نشسته ام برای خودش بچرخد,اما بعضی وقتها که حواسم نیست ناگهان میپرد و پیراهنم را چنگ میزند و از ترس کم مانده سکته کنم.دست خودم نیست.

سلام عزیزم . خدایی بزرگواری شما اصلا اینهمه ترس و بعد تو یه خونه زندگی کردن افرین داره .

ملیکا پنج‌شنبه 14 آذر 1398 ساعت 06:18 ق.ظ

سلام مهربانو جان،
ای جیگر این دارسی خوشگلو برم.
میدونی مهربانو جان که گربه های ما تو حیاطن اما در طول روز اجازه دارن تا جای مشخصی بیان تو خونه مون و تو جاشون بخوابن و غذا بخورن و بعد برن، جالبه که تا من براشون لالایی میخونم میرن تو جای خوابشون و میخوابن.دارسی جون که دیگه حسابی خونگیه و واکسن و داروهای ضد انگلشو گرفته.
ما الآن قشنگ زبون گربه هارو بلدیم

سلام ملیکای عزیزم
قربون محبت تو و دختر نازت بشم من .
عزیزم من حتی ازمایش ایدز دارسی رو هم دادم

هوپ... چهارشنبه 13 آذر 1398 ساعت 11:59 ب.ظ http://be-brave.blog.ir

من از دور قربون صدقه ی حیوانات میرم. چون هم میترسم هم شاید چندشم بشه. ولی میدونم اینکه حیوان کسی رو چندش خطاب انگار به بچه اش توهین کردی. پس جلوی خودم رو میگیرم.

آخی هوووپی
تو خیلی باحاالی دختر

کیانا چهارشنبه 13 آذر 1398 ساعت 08:41 ق.ظ

سلام
من فوبیای حیوانات دارم .شاید مهم ترین دلیلش این باشه که از بچگی همیشه در اپارتمان زندگی کردیم و من فرصت ارتباط برقرارکردن با حیوانات رو نداشتم.اما این فوبیا،دلیل بر این نیست که خودخواهانه با حیوانات بر خورد کنم.سال هاست برای گربه ها غذا می ذارم و حتی زمستون ها براشون جای گرم درست می کنم اما نمی تونم لمسشون کنم و اتفاقا جز اون دسته ای هستم که اگر موی گربه رو ببینم حتما یه "ایشششش"می گم

سلام کیانا جون
شما عزیزی کارت هم درسته ولی اون ایش رو جلوی صاحب پت نگووو

غریبه چهارشنبه 13 آذر 1398 ساعت 08:35 ق.ظ

با سلام
بهتر است قضاوت عجولانه نکنیم
شما هم خیلی حساس نباشید
یک بار از شیخی در وبلاگ ام انتقاد کردم
کلی فحش خوردم
انتقادم این بود چرا وقتی ایشان سخنرانی دارد یکی عبایش را می بوسد و یکی عصایش و یکی کفشش را جفت می کند
فردایش که ایشان نیست از آقایان هم خبری نیست به نظرم مسئله بودار است و آنها اربابجمعی ایشان هستند
خب وجود موی گربه باعث بطلان نماز است شاید آنهایی که اونجوری نگاه می کنند دیدشان مذهبی باشد
شما خیلی کم می خوابید من ساعت نه شب تا هفت صبح می خوابم البته وسطش آنتراک عبادتی دارم
ولی همسرم در زمان شاغل بودن مثل شما بود غذا می پخت و لباس ها را می شست و تمیزی می کرد
الان هم گوشی را بر می دارد و حال احوال خواهران و برادر فرزند را می پرسد

سلام عجولانه قضاوت نمی کنم .. اصلا قضاوت نمی کنم . یکی اومده تو پیج من که درمورد دارسی نوشتم نوشته ملت بیکار دیگه چه قضاوتی ؟
دید مذهبی با کج و کوله کردن قیافه فرق داره ... بگذریم حالا .
من که خیلی کم می خوابم ولی خداییش ساعت 9 می خوابید آخخخه ؟؟
ای ما مامان های شااغل مظلوم ترین مظلوم هاییم

الهه چهارشنبه 13 آذر 1398 ساعت 07:53 ق.ظ

سلام .من حیون خونگی غیر خونگی دوست نه .فقط نگا از دور .تازه درموردگربه نگاهم چند سالی بدون جیغ فقط نگا .البته چون تو سن زیر دو سال یه خروس محترم درنبود خانواده صورت بنده را سوراخ سوراخ فرمودن با نوکشون .(البته خاطرش یادم نیست خانواده برام تعریف کردن ).ولی ترس از همه ی جنبنده ها درمن هست ,واز گربه بیشتر با چند مورد برخوردچشم توچشم وناخن کشیدن روی سرم توسط گربه ها تو موقعیت های مختلف .سالها از گربه وحشت داشتم تاجاییکه وقتی تازه ازدواج کرده بودم یکی از مشکلاتمون دیدن گربه بود وقتی باهم تو خیابون قدم میزدیم من بادیدن گربه. جیغ میکشیدم وفرار میکردم .همسرم میگفت آبرو برای آدم نمیذاری .ولی دست خودم نبود تا یکی دوساعت بعد دیدن گربه تن وبدنم می لرزید .شاید کسی منو در اون حالت میدید میگفت چه لوس گربه که ترس نداره واقعا دست خودم نبود .البته الان به لطف خونه قبلیمون که محل رفت وآمد گربه بود میتونم نگاهشون کنم .وحتی نگران گرسنگیشون باشم وبراشون غذا بذارم که همسرم براشون ببره .خلاصه که من اگر داستان من وگربه رابنویسم فکر کنم پرتیراژ بشه ازبس داستان دارم از ترس از گربه .میبخشی کامنتم طولانی شد حالا شاید دونه دونه داستانهامو براتون گفتم .خوش باشین با علایقتون .منم نگا .

سلام الهه جون تو خیلی اتفاقات بدی تو بچگی برات افتاده که الان تو ضمیر ناخوداگاهته و اذیتت می کنه . خیلی هم کامنت خوبی نوشتی . تحسینت می کنم که با وجود خاطرات بذت باز هم بفکر حیوانات هستی اگر چه از راه دور

حمیدرضا چهارشنبه 13 آذر 1398 ساعت 01:30 ق.ظ https://havaeji.blogspot.com/2019/12/blog-post_3.html?m=0

الهی که من فداش بشم

ای خدا دارسی ناناز و نرم رو دوست دارم بغل کنم و ببوسم

من و خواهرم مراقب گربه ها هستیم. مادرم هم سگ ها.

هر روز براشون غذا می گذاریم. غذای مناسب و مقوی.

حمید رضا جان تو هم یکی از اون مهربونای این روزگاری

فرشته چهارشنبه 13 آذر 1398 ساعت 12:43 ق.ظ http://femo.blogfa.com

خیلی دوست دارم دارسی رو بغل وناز کنم

ای جااانم .
فرشته جون ادرست رو غلط گذاشتی

راتا* چهارشنبه 13 آذر 1398 ساعت 12:01 ق.ظ http://Dokhtarikhakestari.blog.ir

سلام مهربانوجون
چه قشنگ جوابشو دادی قطعا خیلی سطحی و بدون فکر اون کامنتو گذاشته و الان متوجه اشتباهش شده چون مطالب پیجش قطعا تمایلش واسه چیزای خوب رو نشون میده ... و چه خوش شناس بده و واسه مهربانوی با کمالات و فهمیده و با حوصله ی ما ابن کامنتو گذاشته شاید اگر کس دیگه ای بود یا جواب نمیداد یا پرخاشگری میکرد و اون فرد هیچوقت این تلنگرو نمیخورد ....الان اگ متوجه اشتباهش بشه ینی عمدی نبوده و بدون فکر کامنت گذاشته اگرم جبهه گبری کنه خب مشخصه ک فقط واسه ادا اون مطالبو گذاشته ک امیدوارم اینطور نباشه ...
چقد خوشگلید اخه شماهاااا
ادم دلش میخاد این بچه رو بچلونه

سلام عزیز دلم . قربون محبتت و کامنت قشنگت
این بچه حقیقتا چلوندنیه

نون سه‌شنبه 12 آذر 1398 ساعت 11:39 ب.ظ

مهربانو جان واقعا یه چیزهایی فرهنگ سازی نشده تو جامعه در کنار اینکه هر کسی اختیار چهاردیواری خودش رو داره می خواد سگ و گربه نگه داره بیرون اون چهاردیواری مسئول حیوون خونگیشه یه خاطره براتون تعریف کنم من کلا فوبیا شدید نسبت به حیوون دارم پرنده سگ گربه هر وقت هم ببینم راهمو حسابی کج می کنم یکبار داشتم سوار آسانسور می شدم خانومه سگشو تو بغلش گرفته بود طوری وه سگ نصفه زیر کتش بود واقعا سگ دیده نمی شد اکر می دیدم اصلا سوار نمی شدم سوار شدم فکر کنید یکهو سگو دیدم با وحشت شدید و حالت شوک زدگی به سگه زل زدم یکهو خانمه بهش برخورد که کی می خواید با فرهنگ باشید سگ من تمیز خجالت بکش اینطور نگاه نکن اون اصلا ننی فهمید تمیزی و کثیفیش به من ربطی نداره بغل تو هست کلا مردم راحت همو قضاوت می کنن و کسی خودشو جای دیگری نمی گذاره

برخورد بد و خودخواهانه بده در هر صورت فرقی نمیکنه چه صاحب پت باشی چه صاحب پت نباشی .
درک می کنم عزیزم

نسرین سه‌شنبه 12 آذر 1398 ساعت 10:32 ب.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/


خوب کردی زیر کامنتش نوشتی. ولی بدل نگیر، از بس کار سرک کشیدن و نظر دادن برای بقیه هست وقت نکرده خصوصیشو بخونه، مث تو که بیکار نیست

amir سه‌شنبه 12 آذر 1398 ساعت 10:00 ب.ظ

میشه حیوان خانگی مورد علاقه من کاسکو باشه؟؟؟

چرا که نه

amir سه‌شنبه 12 آذر 1398 ساعت 09:52 ب.ظ

سلام.
آیا منظور از ملت بیکار ، خوانندگان وبلاگ شما منظورشون بوده ؟؟؟

لیلی۱ سه‌شنبه 12 آذر 1398 ساعت 08:30 ب.ظ

مهربانو جان من شخصا نمیتونم دست به هیچ حیوونی بزنم اما همیشه کسانی که با حیوونا درارتباطن و کمک میکنن به اونا رو تحسین میکنم ی گربه هم داریم میاد تو بالکنمون مدام حواسم هس یاداوری کنم غذا ببرن براش همسر و فرزندانم
دارسی واقعا زیبا و تمیز و دوست داشتنیه
پیام اخلاقی پستت هم مثل همیشه بیست

عززیز دلمی مهربوون

x سه‌شنبه 12 آذر 1398 ساعت 08:17 ب.ظ http://malakiti.blogfa.com

الهی بگررررررردم چقدر جیگره

عاشق نگاه معصوم و مظلومشم

فدااات شم عزیزم

ونوس سه‌شنبه 12 آذر 1398 ساعت 07:02 ب.ظ

جواب مودبانه و کوبنده ای دادی آفرین.
ای جانم مهم خودتونید که عشق می کنید باهاش.
از همه قشنگتر اون حسی هست که با کف دستش تکیه میده بهت
مهربانو برای عقیم شدنش چکار کردی؟ هنوز وقتش نشده؟

فدات ونوسی آره بخدا باور کن نگاهمم می کنه پر از عشق میشم .
چرا عزیزم تقریبا یکماه و نیم پیش بود که بی اشتها شده بود بردمش پیش دکتر ازش آزمایش گرفت فهمیدیم فحل شده دیگه وقت گرفتیم و عملش انجام شد . الان یکماهی ازش می گذره

خورشید سه‌شنبه 12 آذر 1398 ساعت 01:37 ب.ظ

سلام مهربانو جان
آخه این نگاهش چی میگه؟ با دقت و پر از سوال، چی توی کَلّش میگذره؟؟؟؟؟ این سوالیه که من از لاکی و لوکی می پرسم( معرف حضورتون هستن دیگه) می پرسم آخه چیه انقدر با دقت نگاه
می کنین ببینین من چی میگم
آخه لاک پشت انقدر مهربون باورتون میشه برده بودم دامپزشکی، سگها پارس می کردن استرس گرفته بود، بغلش کردم باهاش صحبت کردم آروم شد....

سلام خورشید نازنینم .
میگه من خیلی ناااز و ملووسم و میدونم مامانم و مهردخت عاشقمن دلم میخواد بهشون بگو امیدوارم تو چشمام بخونن
ای جااانم عززیزدلم میدونم چی میگی ببوسشون

سینا سه‌شنبه 12 آذر 1398 ساعت 01:07 ب.ظ

مهربانو جان کتاب بیشعوری را حتماً خوندی. بیشعوری مرضی هست که انواع مختلف داره و میلیونها نفر از آدمها به آن مبتلا هستند. این جور افراد به تور همه ما به نحوی خورده اند و یکیشون همون بنده خدایی است که تعریف کردی.

آره واااقعا محشره و هر وقت یادش میفتم نویسنده رو کلی تحسین می کنم .

سوفی سه‌شنبه 12 آذر 1398 ساعت 12:33 ب.ظ

مهربانوی عزیزم پُست خیلی خوبی بود و پیام خیلی خوبی داشت، کاش اون هایی که واقعا به این پیام نیاز دارند این پست رو ببینند، بلکه تلنگرب باشه براشون. خیلی خیلی لجم می گیره از کسانی که صفحات شون مملو از حرف های به ظاهر قشنگ هست که خودشون یک درصد بهشون عمل نمی کنند. تازه وقتی آدم چند سال بیرون از اونجا زندگی می کنه می فهمه شماها اونجا چه می کشید. بقیه ی کامنت رو دیرتر میام می نویسم، برم پسرجان رو از مدرسه بردارم ببرم دندانپزشکی،
یک بغل گرم و بوس، تا بعدا

عزیز دلم گل پسر رو ببوس امیدوارم جلسه ی دندانپزشکی به راحتی بگذره .
قربون وجود عزیزت

طیبه سه‌شنبه 12 آذر 1398 ساعت 11:43 ق.ظ http://almasezendegi.mihanblog.com/

سلام عزیزم
منم فقط عکس گربه ها رو دوست دارم ولی از خودشون فوبیا دارم
یه دوستی دارم که از عکس هم وحشت می کنه و جیغ می زنه.دست خودش نیست.

من با کیهان موافقم بین 30تا 35

سلام طیبه ی نازنینم .
آخی درک میکنم عزیزم و میدونم از این بابت رنج می کشه .
ای وااای شما که نفرمایید خودتون در 18 سالگی سکونت دارید

شادی سه‌شنبه 12 آذر 1398 ساعت 11:24 ق.ظ

وای وای چه گوگولی و گردالیه این دختر شما
ادم دلش می خواد بغلش کنه بچلونتش


مرررسی عزیز دلم .. بیا نوبتی بچلونیمش

سهیلا سه‌شنبه 12 آذر 1398 ساعت 10:19 ق.ظ http://Nanehadi.blogsky.com

بهشت آن جاست که آزاری نباشد
کسی را با کسی کاری نباشد.
داشتن حیوان خانگی باعث شاد شدن و آسودگی صاحبانشون هست.هر چند که از دست دادنشون خیلی دردناکه.کاش یاد بگیریم با دلخوشی های هم کار نداشته باشیم.این عبارت زشت ملت بیکار رو میشه برای کسانی که عاشق سفر هستن
عاشق گل و گلکاری
عاشق کتاب
عاشق هنر
...
خلاصه برای تمام عشق ها به کار برد.

چه شعر قشنگی سهیلا جون .
خیلی از کامنت قشنگ و پر محتوات ممنونم

نوشین سه‌شنبه 12 آذر 1398 ساعت 09:35 ق.ظ http://nooshnameh.blogfa.com

مهربانو جانم اول از همه اینکه واقعا بی نقص و زیبا جواب اون جوان بسیار اکتیو رو دادی. واقعا دمت گرم

دارسی که عشقه. من احترام میزارم به افرادی که به هیچوجه نمیتونند عشق ما رو به حیوانات درک کنند. اما واقعا انتظار دارم که حداقل قضاوت نشم.
کسانی که حیوونات پشمالو دارن مسلما وجود مو روی لباس و وسایل منزلشون اجتناب ناپذیره. هرچقدرم اهل تمیزکاری اساسی باشیم باز هم ممکنه از دستمون در بره. همونجور که موی خودمون ریزش داره. و والا و بلا موی گربه یا سگ آلوده نیست. والا بلا موی گربه نازایی نمیاره...
من به شخصه خیلی خیلی خوشحالم که الان دارسی رو دارین و عشقی که بهتون میده رو کاملا میفهمم. منم جزو اون ملت بیکاری هستم که از 8 صبح تا6 سرکارم و بعدش برای دو ساعت میام خونه که سندی و سیمبا رو ببینم و کاراشون رو انجام بدم و غذایی برای همسر بزارم و از 9 شب برم خونه مامانم که تنهاست( این اتفاق دو یا سه شب در هفته است) و وقتی همسرم میگه خودتو خسته نکن و اون دوساعت نیا و من حواسم بهشون هست و من نمیتونم ... دلم میمونه پیششون.
اگر بخوام از رفتارهای عاشقانه موجودات بگم که کتاب میشه ... ببخش کامنتم طولانی شد...
برات آرزوی سلامتی میکنم در کنار مهردخت و دارسی و دیگر عزیزانت . همیشه حال دلت خوب باشه . چقدر خوبه که مهربونی رو رواج میدی.

قربونت نوشین نازنینم .
دقیقا همینطوره عزیزم .درک میکنم چی میگی باوجودی که مهردخت هم خیلی حواسش هست منم مرتب بهش یادآوری میکنم غذای دارسی رو گرم میکنی انگشتت رو توش بچرخون یه وقت داغ نباشه زبون بچه بسوزه .. هی میگه مامان چرا فکر میکنی من تا این حد بی مبالاتم ؟!.. میگم نه بخدا نگرانم یه وقت حواست نباشه دارسی زبون بسته ست
مرسی نازنینم هیچوقت محبت و راهنمایی هاتو یادم نمیره . گل پسرا رو ببوس برام . در ضمن من عاشق کامنت طولانیم

متولد ماه مهر سه‌شنبه 12 آذر 1398 ساعت 09:23 ق.ظ

ایکاش تو کتابهای مدرسه به ما یاد می دادند که متفاوت هستیم و به عقاید دیگران احترام بگذاریم و هر کی راه خودش را بره، مهربانو جان من وقتی زایمان کردم و بعد برگشتم سرکارم مدیر من که خیر سرش تحصیل کرده مملکت بود می گفت چرا از حق شیرت استفاده می کنی و زود میری خونه، من با دو تا بچه تا ساعت چند سرکار بودم تحصیل کردم، آخرش عصبانی شدم گفتم باید یک مجسمه از شما تو میدان ازادی بگذارند ولی من دلم نمی خواد مثل شما باشم. با اینکه منم مثل خواهرت هستم ولی واقعا از دیدن عسکهای دارسی لذت می برم. می بوسمت و برات لحظه لحظه خوبی آرزومندم

موافقم عزیزم ای کاااش
اگر بفهمه که بعید میدونم بفهمه خیلی جواب خوبی بهش دادی .
قربونت برم ممنونتم گل پسر نازت رو ببوس

فرزانه سه‌شنبه 12 آذر 1398 ساعت 08:59 ق.ظ http://khaterateroozane4579.blogfa.com/

وای عزیزم چقدر نازه
چقدر از جوابی که بهش دادی لذت بردم. احسنت بر شما

قربونت برم عززیزم .
درست مثل خودمون که با ابلارفتن سن تغییر می کنیم دارسی هم داره یه اسکاتیش فولد واقعی میشه گردالی و توپولی و ملوووس

کیهان سه‌شنبه 12 آذر 1398 ساعت 08:11 ق.ظ

اییییییییییییییییییییی جانم پیشولک
اگر بدیش بغل من فکر کنم آبلمبوش کنم و کلی بچلونمش
و دیگر خوب راسیاتش یه پستی در مورد همین قضاوت نکردن دیگران من هم نوشته بودم اگر خاطرمبارکتان باشه؟
ودیگر اینکه بنظرم من از همه بیکارتر باشم و راسیاتش حیون خونگی را هم خیلی دوست دارم و طنز قضیه اینجاست که احساس می کنم توان مسولیت پذیری و نگهداری درست از یک حیوان خانگی را ندارم و الان الان خونه ما می شد گربه دونی و یا سگ ...
هر چند گربه های بی پناه در حیاط خانه جولان می دن و در حیاط همیشه به روی آنها بازه و یه گوشه ای هم چند ظرفر غذا همیشه هست
مرسی مهری عزیز برای همه آنچه که هستی
فرمودی چند سال؟نهههههههههههههههه
اصلن بهتون نمیاد!
تصورمان دو همون مایه های 30-35 بود باور بفرمایید!البته جرات برزبان آوردن همان را هم نداشتیم

باید نوبتی بچلونیم چون من خودم تا خونه هستم مشغول چلاندنم
آره کیهان جان حافظه م ضعیف شده ولی یه چیزایی یادم میاد . بله دقیقا دوست داشتن ربطی به توانایی پذیرش مسئولیتش نیست منم سالهااا عاشق حیوانات و مخصوصا گربه ها بودم ولی تا وقتی دارسی اومد فکر نمیکردم بتونم نگهداریش کنم شادی در اون مقاطع قبلی زندگیم درست هم فکر میکردم و واقعا نمیتونستم .
آخی ناناااجی پر از گربه ست حیاطتون چه باحاااله
باااشه حالا کیهااان جان دو سال سه سال نه پنج سااال بگو مثلا 40 بهت میاد دیگه نه 30-35 در هر صورت که لطف داری تو

افشان سه‌شنبه 12 آذر 1398 ساعت 03:07 ق.ظ

صفا سه‌شنبه 12 آذر 1398 ساعت 12:55 ق.ظ http://mano-tanhae-va-omid.blogsky.com

حیوون خونگی واقعا عضوی از خانواده آدم میشه بخصوص وابستگیشون به آدم نگاههای قدرشناسانشون لذتی داره وصف نشدنی . مهربانو جون بی خیال اظهار نظرهای دیگران .

آخ آرره صفا جون تو خیلی خوب میدونی من چی می گم

Memoli دوشنبه 11 آذر 1398 ساعت 11:54 ب.ظ

خیلی دارسی خوشگل و ملوسه..من در حد مرگ از حیوونا و به خصوص گربه میترسم..دست خودم نیست..فوبیاست..

ای جاانم می فهمم عزیزم و مطمئنم کلی هم اذیت میشی بابتش

شکوفه دوشنبه 11 آذر 1398 ساعت 11:00 ب.ظ

اییشش

عااق شدی شکوفه

نسرین دوشنبه 11 آذر 1398 ساعت 09:14 ب.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

یادم رفت بگم هر جوری شده ساعت خوابتو بیشتر کن. بین ده شب تا شش صبح خواب ضروریه.

نسرین جون باور کن بارها تصمیم گرفتم ولی نمیشه انگار عاادت بدی شده طول می کشه اصلاحش کنم

نسرین دوشنبه 11 آذر 1398 ساعت 09:12 ب.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

الهییییی... خیلی خوشگله
مشخصه چقدر دوستش داری. از نگاه کردنت...
بعضیا کلاً خیلی پاستوریزه هستن از کنارشونم رد نشو عزیز دلم. ولی بعضیا مثل دنیا یا من که از سگ های بزرگ می ترسیم، واقعاً عمدی نیست.
اون خانم خیلی پرکار جوابتو داد؟

ممنونم نسرین جونم .
آررره واقعا عاشقش شدیم و حقیقتا اولین کاری که خونه می رسم میکنم بوسیدن و در اغوش گرفتن مهردخت و دارسیه و واااقعا خستگیم دود میشه میره هوا.
نسرین جون درک میکنم عزیزم شما می ترسین و آیه هم نازل نشده که چون من نمیترسم باید بقیه هم نترسن .
نه هیچ جوابی نداد اصلا کامنت خصوصیش رو هم نخونده منم زیر کامنتش جواب دادم

تازه عروس دوشنبه 11 آذر 1398 ساعت 05:19 ب.ظ https://mrs-alef.blogsky.com/

چقدر این ادم ها زیاد شدن و چقدر عنوان مناسب بود
این ادمایی که بدون‌دونستن و بی توجه به شرایط راحت قضاوت میکنن،حس میکنن آنی دچار یه بی توجهی و خودخواهی مطلق میشن
نمی دونم چی شد که واقعا به اینجا رسیدیم!
منم از داشتن حیوون خونگی لذت نمی برم اما فک نمیکنم کسی نیاز به داشتن نظر صریح من داشته باشه!!!
خیلی تپلی و دوست داشتنیه

تازه عروس جانم من میدونم چرا اینجوری شدیم چون سالهاست یاد گرفتیم دروغ بگیم و نقاب بزنیم تا کارمون راه بیفته .. هیچکدوممون اون چیزی که تو خونه هستیم ، تو مدرسه و محیط های اجتماعی نیستیم .. سبک و شیوه ی زندگیمون رو پنهان می کنیم و ...
الان هم مد شده که همه میگن مهربون باشیم ، دل نشکنیم ، همو قضاوت نکنیم و ...
اینا حرفای قشنگه ولی چون فقط در حد حرف میمونه و به عمل نمیرسه میایم تو صفحه مجازیمون درجش میکنیم که چار نفر بخونن بگن به به چه ادم باکلاسیه .. چه جملاتی نوشته . این چیزا ولی وقتی قراره خود واقعیمون باشیم میریم تو صفحه یکی دیگه و اونجا حرف واقعی دلمون رو می زنیم و هم قضاوتش میکنیم و هم دلش رو می شکنیم .
من سالهاست انتخاب کردم که مهربون باشم . پس تقریبا برای هر موقعیتی می شینم فکر می کنم که اگر من جای طرف بودم دوست داشتم چطوری باهام رفتار بشه و چه چیزی خوشحالم میکنه ؟ بعد اجراش میکنم و منتظر میشینم ببینم اصلا درست فکر کردم و طرفم با این حرکت خوشحال شده یا نه ..
پس بهش فکر میکنم ، برنامه می ریزم و اجراش میکنم همه ش هم در حد تمرینه و هنوز با ایده ال هام کلی فاصله دارم .. پس مهربون بودن زحمت داره و فقط به حرف نیست
*****
اصل مطلب همینه که تو برای من می نویسی من لذتی از حیون خونگی نمی برم . اما تو همه ی کامنت و رفتار تو مشخصه که منظورت اینه : من لذت نمی برم ولی مهربانو تو که داری لذت میبری برات خوشحالم و ارزوی سلامتی حیوونت رو دارم و از دیدن محبت شما به هم لذت میبرم .
نه اینکه بیای بگی من لذت نمی برم تو هم که میبری بیخود می بری و بیکاری و کثیفی و ....

ملت بلاگ دوشنبه 11 آذر 1398 ساعت 03:56 ب.ظ https://is.gd/WWVPbg

شما خیلی خیلی گلی

عززیز دلم ممنونم

تیلوتیلو دوشنبه 11 آذر 1398 ساعت 03:55 ب.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

یه نظر مخالف بدم؟
من از حیوون خونگی خوشم نمیاد
وقتی داشتی در موردش تحقیق میکردی هم گفتم نظری نمیدم چون خوشم نمیاد
موضعم را همون اول مشخص کردم
خوشم نمیاد که خیلی مرتبط با خیلی از اخلاقیات خودم هست ... همونطوری که گفتم حتی گیاهی که خاک داشته باشه را نمیتونم توی فضای خونه تحمل کنم
از اینکه مو پوست یا هرچیزی از حیوان حالا خونگی یا غیرخونگی روی لباسم باشه بدم میاد و همون ایش را میگم ... خیلی هم به نظرم چندشناک و بدهست... اما دوستای نزدیکم حتی حیوان خانگی دارن، خیلی وقتا موی حیوانشون را روی لباسشون دیدم و چندشم نشده و ایش هم نگفتم ... این مثل این میماند که من عاشق رنگ و چسب هستم و دائم با اینا مشغولم اگه کسی لکه ی رنگ یا چسب روی لباس یا دستای من ببینه چندشش بشه...
پس میشه خیلی هم موافق نبود اما انرژی منفی هم نداد
من عکس شماها را میبینم با دارسی خوشگل کیف میکنم
از اینکه اینهمه مهربونی کیف میکنم
از اینکه میبینم اینهمه مسئولیت پذیری و این احساس را ترویج میدی کیف میکنم
تازه من خیلی وقتا بیرون خونه یکی را میبینم به حیوان خونگیش کلی هم میرم با حیوانش بازی میکنم و خوشم میاد ...

تیلوی دوست داشتنیِ من دقیقا منظور من همینه .. مگه ممکنه همه از چیزی که من دوست دارم خوششون بیاد و برعکس؟؟
همین مینا خانوم خواهر خودم وقتی یه جاای حیون باشه حالا از هر نوعی حتی یه جوجه یا پرنده ی کوچولو تو خیابون راهشو عوض می کنه ، می پره هوااا ، فرار میکنه و خیلی کارایی که از نظر من عجیبه
موضوع همین بی احترامی کردن و دل شکستنه .
من قربون لطف و صفای تو بشم عززیز دلم که دلم به وجودت هر جا که هستی گرمه و از داشتن رفقایی مثل تو عشششق می کنم

elham دوشنبه 11 آذر 1398 ساعت 03:54 ب.ظ http://http:nagoftehanadideha.persianblog.ir/

این دارسیتون اسم دیگه اش عشقه.
منم دوستش دارم

ای جااان واااقعا هم عشششقه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد