دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

"بازگشت پرستو ها"

عزیزای دلم سلام 


 همون یکشنبه که براتون پست قبل رو نوشتم، انقدر پریسا پشت هم به محبوبه تلفن کرد و التماس کرد که برگرده خونه، و می گفت از دوری تو می میرم و دست آخر، محبوبه رو تهدید به خودکشی کرد.


 محبوبه می گفت من  از تهدید پریسا نمی ترسم و دیگه اصلا برام مهم نیست (نمیدونم چقدر راست میگفت، شاید از عصبانیتش این حرف رو میزد) به هر حال همون شب برگشت خونه ..


 واقعیتش نمی دونستیم اصلا ادامه ی این شرایط(ترک منزل) اوضاع رو بدتر میکنه، یا بهتر .


 محبوبه تحت فشار روانی شدید و با نارضایتی کامل برگشت خونه ش .. دو سه روز بعد به من گفت،  5-6 ورق، آرامبخش و خواب آور تهیه کردم . رفتم خونه پریسا با خوشحالی ازم استقبال کرد و تا مدتی تو بغلم بود و فقط منو بوسید و بعد هم گفت: برای خوشحال کردنت هرکاری میکنم ولی برام سخته تو رو راضی کنم . 


محبوبه وصیت نامه ش رو هم مینویسه .. طلب هاش و سرمایه گذاری های کوچیکش رو و ... برای بار هزارم از پریسا عذر خواهی هم میکنه که به دنیا آوردتش و نتونسته اونطور که باید تربیتش کنه .. وقت خودکشی هرکاری میکنه نمیتونه تصمیمش رو عملی کنه . 

صرفا" بخاطر پدر و مادرش که میدونسته از غصه دق میکنن. 


حالا که فعلا این یه هفته اوضاع خوبه .. کم کم دلشکستگی محبوبه داره خوب میشه ، پریسا هم انصافا" داره تلاشش رو میکنه ،حالا تا کی دوام داشته باشه خدا میدونه .


 کامنت هاتون انقدرخوب بود که هر چی بگم کم گفتم . براش پرینت گرفتم و  همه شون رو خیلی با دقت بررسی می کرد . 

هر دوتاشونو دوست دارم امیدوارم از این بحران به سلامت بگذرند. 


***********

امروز بیست و ششم مرداد ماهه و سالروز بازگشت پرستوهای پرو بال شکسته. دیشب، نفس یه فیلم وحشتناک از خاطرات تلخ ده سال اسارت در کشور دوست و همسایه "عراق"!!! برام فرستاد که انقدر گریه کردم هنوزم چشم و چارم پف داره . جالبه معمولا حتی دوست نداره درمورد اون روزا حرف بزنه چه برسه به فرستادن چنین فیلمی . فکر کنم به شدت دلش گرفته بود و نیاز داشت غصه شو با من تقسیم کنه که ویران نشه . 

خواستم بذارم اینجا ، گفتم چه کاریه .. شما هم اذیت میشید فقط یادمون باشه که چه جوون هایی پرپر شدن ، چه آرزوهایی پژمرده شدن و چه چشم های منتظری به در خشک شد و زیر خاک رفتند .. البته که اونایی که باید یادشون باشه ما نیستیم ، همون بی وجدان هایی هستند که خوردن و بردن و هنوز هم سیر نشدن و به ریش همه مون میخندن .. 


بجاش عکس شیرینی سیب رُز رو میذارم که بدونید به شکرانه ی داشتن ناب ترین رفیق زندگیم شیرینی دادم 

دوستتون دارم زیااادِ



بریم مواد لازمشو ببینیم :

خمیر هزار لا  یک بسته - سیب قرمزدو تا - دارچین - کره سه قاشق غذاخوری -نمک یه جینگیلی-آب لیمو ترش دو سه  قاشق غذا خوری - مربایا مارمالاد هر طعمی دوست دارید من توت فرنگی استفاده کردم 

من مواد اولیه رو بر اساس دوتا سیب نوشتم اگه موادتون زیاد شد دیگه خودتون بقیه ش رو بیشتر کنید . 



طرز تهیه : 

اول فر رو با دمای  تقریبا بالا مثلا 180 درجه بذارید گرم شه . 

سیب ها رو از وسط نصف کنید (برش طولی بزنید ، یعنی سر سیب به سمت بالا باشه مثل همین که تو عکس مواد اولیه میبینید)

حالا هسته ی وسط سیبا رو دربیارید از همون قسمت که برش خورده بخوابونید زمین و از قسمت سر سیب شروع کنید برش های نازک بزنید و حلقه حلقه ش کنید . چون پوست سیب ها رو نمی گیریم لبه ی دایره هامون پوست داره و قرمزه و همون باعث میشه گلبرگ های گل رز مون رو تشکیل بده . 

حالا همه رو بریزید تو کاسه ، کره و دو قاشق آب لیمو ترش و اون جینگیلی نمک رو اضافه کنید و با دست زیر و بالا کنید تا همه ی سیب ها مرطوب بشه 


سینی فر رو کاغذ بذارید سیب ها رو بچینید روش یه ده دقیقه بذارید تو فر تا نرم بشه و آب بندازه . بعد ا ز فر دربیارید و بذارید خنک بشه .

فر رو خاموش نکنید.

 حالا بسته ی خمیرتون رو بازکنید . یه مستطیله، نوارهایی با عرض حدود پنج سانتی متر ازش ببرید چون اگه بلند تر بشه وقتی رول میکنیم ضخیم میشه و اون لایه های داخلی نمی پزه  به طولش هم که دست نمیزنید . 

حالا روی نوار خمیری مربا بمالید و پودر دارچین بپاشید بعد برش های سیب رو کنار هم بچینید روی نوار بطوریکه لبه هاشون مه پوست قرمز داره از نوار بالا تر باشه (هر برش سیب رو طوری کنار قبلی بذارید که نصفشو بپوشونه درست مثل گلبرگ های گل رز)

وقتی تمام طول نوار رو سیب گذاشتیدشروع کنید به رول کردن . 


حالا قالب مافین رو چرب کنید و گل رز ها رو بذارید تو قالب ( قالب مافین نداشتید از کاسه های کوچولو که به حرارت مقاومه استفاده کنید)

حرارت فر رو کمی ملایم کنید مثلا روی 160 درجه بذارید وقالبم بذارید داخلش حدود 40 تا45 دقیقه تقریبا طول میکشه تا نون ها بپزند . هر وقت لایه های بیرونی برشته شد فر رو خاموش میکنیم لبه های گل رز هم پررنگ تر شده و خیلی زیبا بنظر میاد .



نوش جونتون بخورید با عزیزانتون خوش بگذرونید . راستی دوست داشتید شیرینی ها که کاملا خنک شد روشون پودر قند الک کنید .. 

گرم نباشه ها آب میشن و کارتون بی فایده میشه

نظرات 27 + ارسال نظر
سهیلا جمعه 7 شهریور 1399 ساعت 06:37 ب.ظ http://vozoyeeshgh.blogsky.com

سلام مهربانی عزیزم
هم صورت و هم سیرتت زیباست
دنیا کنار تو...دریاست

سلام به روی گل و مهربونت
عششقی سراسر سهیلا جانم

مژگان سه‌شنبه 4 شهریور 1399 ساعت 10:20 ق.ظ

سلام مجدد بانوجان.ممنون از راهنماییهای کاملتون. لطف کردید زمان گذاشتید برام. حتما کامل بررسی میکنم بعد اگر میسر بود اقدام میکنم.
شاد و موفق باشید.

سلام عزیزم
خواهش میکنم وظیفه ست .. اگر بازم کمکی از دستم بر میومد درخدمتم

ونوس یکشنبه 2 شهریور 1399 ساعت 11:26 ب.ظ http://calmdreams.blogfa.com

سلام مهربانو جان
شبت خوش
ممنونم بخاطر توضیحات دیروز
فعلا که عملش با موفقیت انجام شد تا نتیجه کار چه شود
ولی بچه اذیته با این الیزابتتتت

سلام عزیزم خدا رو شکر ببوسش از قول من .. اره الیزابت خیلی سخته

مژگان یکشنبه 2 شهریور 1399 ساعت 01:50 ب.ظ

سلام بانوجان وقتتون بخیر. یک سوالی ازتون داشتم که اصلا ربطی به موضوع پست نداره. راجع به عمل اسلیو شما هست که در سال97انجام شد. راستش موقعیتی پیش اومده برای من که میتونم با استفاده از بی ام آی بالای 40این جراحی رو انجام بدم اما اصلا از بابت هزینه هاش اطلاعی ندارم. هرچه در نت گشتم هم نتونستم به نتیجه ای برسم. تا اونجا که مجددا پستهاتون رو خوندم شما هم بی ام آی بالا داشتید ولی حدودبیست و خرده ای پرداخت کردید.پس بیمه تامین اجتماعی تون چیزی پرداخت نکرد؟ من ممکنه بیمارستان بوعلی جراحی کنم که دولتی نیست اما تعرفه هاش در حد بیمارستانهای خصوصی هم نیست.بیمه تکمیلی هم ندارم. خواستم بدونم آیا بیمه تامین اجتماعی بهتون کمک کرد یا خیر و چرا هزینه هاتون انقدر بالا شد. ممنون میشم از پاسختون.

سلام مژگان جان وقت شما هم بخیر . نه دوست من از گشتن تو نت نمیتونی نتیجه بگیری چون قیمت ها متغیره و دستمزد اطبا هم متفاوت .
بیمارستان های خصوصی اول هزینه رو دریافت میکنند ، بعد لیست هزینه ها رو میدن که شما بری از بیمه تامین اجتماعی با تکمیلی و یا هر دوتاش پولی که بهت تعلق میگیره رو بگیری . شما تکمیلی نداری پس موضوعش منتفیه . درمورد تامین اجتماعی هم درصدی که خودشون دارن رو میدن مثلا من که 21500 خرج کرده بودم اون موقع بهم 6 تومن برگردوند. ولی اگر بیمارستان دولتی بری که هزینه ش خیلی کم و در حد هیچیه . منتها تا اونجا که خبر دارم تو بیمارستان های دولتی مریض ها تا سه سال هم تو نوبت میمونند.
بعد دکتر ها و بیمارستان ها شون با هم متفاوتند . بنظر من شما یکی دوتا دکتر رو درنظر بگیر و برو باهاشون مشاوره ی پیش از عمل رو انجام بده ببین چقدر میگیرن کدوم بیمارستان کار میکنند و تعرفه هاشون چطوره و نهایتا کسی که به دلت میشینه و از نظر مالی هم بیشتر موافقشی رو انتخاب کن .
درمورد بی ام آی بالای 40 اینه که اصلا اگر زیر 40 باشه تامین اجتماعی یک قرون هم پرداخت نمیکنه ولی تاثیری تو بیشتر و کمتر پرداخت کردن نداره . یعنی به کسی که 40 هست همونی رو میده که به یکی با 45 .
مژگان جون امیدوارم تونسته باشم سوالاتت رو جواب بدم ولی بهترین و درست ترین کار مشاوره با دکترهاییه که درموردشون تحقیق کردی و دوست داری باهاشون عمل کنی فقط درمورد قیمتشون نمیدونی چه تصمیمی بگیری . اسم دکترها رو از کسانی که عمل کردن و راضین بپرس دو سه تا کافیه .. برو ببینشون و تصمیم نهایی رو بگیر . منم همین کار رو کردم و دکترم رو نسبت به بقیه منصف تر و بهتر دیدم .

تایماز شنبه 1 شهریور 1399 ساعت 04:03 ب.ظ http://www.eleman1360.blogfa.com

سلام.خوبین؟الان هستین؟

سلام ممنونم کجا هستم؟

ونوس شنبه 1 شهریور 1399 ساعت 07:13 ق.ظ http://calmdreams.blogfa.com

یاداوری ورود آزادگان خیلی برای من نوستالژی و شیرین هست. طفلکیا ولی چقدر اذیت شدن.. گررریه
خدا نفستو برات حفظ کنه
واقعا باسلیقه ای و باحوصله و عششششق

الهی آمین عزیز دلم
مرررسی ونوسی جانم

شیرین پنج‌شنبه 30 مرداد 1399 ساعت 02:50 ب.ظ

مهربانو جانم پرستوهای ما روح و قلب خیلی بزرگی داشتن که تونستن از همه چیزشون بگذرن برای دفاع از مردمشون. کاش لااقل تو مملکتمون انقدر جاهایی که فقط به نفعشونه از این عزیزان سوءاستفاده نکنن. راستی عزیزم دسرهاتونم خیلی وسوسه انگیزه دست گلتون درد نکنه. فقط حیف این رژیم قند و شکر نمیذاره کاری بکنم و صدالبته ژن برتر چاقی!!

الهی آمین امیدوارم بیشتر از این بهشون توهین نکنن.
ممنون قربونت برم . شیرین جون مامان من دیابت داره با شکر های مصنوعی درست میکنه

سپیده پنج‌شنبه 30 مرداد 1399 ساعت 10:13 ق.ظ

واااای من خیلی وقت بود دنبال این دستور پخت بودم ولی اسمشو نمیدونستم صد تا بوس از راه دور با ماسک و با فاصله

عزززیزم خیلی خوشحال شدم بوسه هات بهم جسبید

مریم پنج‌شنبه 30 مرداد 1399 ساعت 10:01 ق.ظ http://navaney.blogfa.com

منم دارم به یک نکته انحرافی فکر میکنم : لباستون با شیرینی ست شده
چه خانوم هنرمندی هستی شما

رها پنج‌شنبه 30 مرداد 1399 ساعت 09:29 ق.ظ

سلام مهربانوی عزیز. ممنونم بابت فیلمی که معرفی کردی، دیدمش و خیلی برام آشنا بود اون اتفاقات. یه جمله ای هست که میگه لطف مکرر میشه وظیفه مسلم و فرق نداره مادر و پدر باشی یا بچه وقتی خارج از چارچوب بدون حساب لطف کنی دیگه جز وظایفت محسوب میشه و اگر روزی اعتراض کنی، همه در مقابلت جبهه میگیرن که حالا چرا صدات در آمده. عزیزم من با دکتر طولابی عمل کردم و دکتر تغذیه دارند و ویتامین هم بهم دادند، ولی راستش بعضى ها اینقدر انرژی منفی دادند که موهاشون یا دندوناشون از بین رفته و بعد هم درست نشده من یه مقدار وسواس گرفتم روی این مسئله، چون خیلی حساسم به موهام و دندونام. گفتم شاید اقدامات پیشگیری مثل مزوتراپی یا کار خاص دیگه ای شما انجام دادید چون ماشاا.... بسیار زیبا هستید. درهرحال خیلی ممنونم از راهنماییت دوست خوبم.

سلام عزیزم . خواهش نازنین .. دقبقا همینه متاسفانه .
دکتر طولابی هم از اطبای خوب این حوزه ست . اصلا نگران نباش . همه باید خودشون رو با خودشون مقایسه کنند که بهترن یا نه . مقایسه افراد با هم اشتباهه چون همه ژن ها و استایل زندگی متفاوتی از هم دارند.
قربون نگاه مهربونت عزیزم

سمیرا چهارشنبه 29 مرداد 1399 ساعت 12:09 ب.ظ http://Samisami64.blogfa.com

وااای چه خوشگل شدن این شیرینی هاااا و

خوشمزه هم به نظر میان

خانم اجازه:

حالا بزنه یکی حامله باشه شما براش پست میکنید از اینها ویارونه ای؟؟؟

انقدر آب دهنمو قووورت دادمااااآخه

من خیلییی شیرینی دووووس میداروووممم

و نشون به اون نشون که اون شب ساعت ده و نیم شب

علی رو فرستادم که تو رو خداااا برو شیرینی

خامه ای بخر برام و بیاو علی هم

غر غر کنان رفت و با جعبه ای از نون خامه ای
به منزل بازگشت و دو روزه جعبه خالی شددد

.
.
.
.
حامله نیستمممخوشم میاد کرررم بریزم خو

ای وااای از دست تو سمیرا جون

سمیرا چاله میدونی چهارشنبه 29 مرداد 1399 ساعت 12:03 ب.ظ http://Samisami64.blogfa.com

به محبوبه بگو اگه دفعه ی دیگه پریسا اذیتش کرد فقط یه تیلیفون به من بزنه با بچه محلا بریزیم پریسا بزنیم لت و پار کنیم

سمیرا چهارشنبه 29 مرداد 1399 ساعت 12:01 ب.ظ http://Samisami64.blogfa.com

خدا رو شکر که تن آقای نفس سالمه ...ماها
مدیون همچین انسانهای شریف و نازنینی
هستیم...
سلام منو خدمتشون برسون و بگو:

مهربانوی ما هم یه دونستاااااخانممممم...گل....دوست داشتنییی و..

عزززیزمی مهربو ن جان ..

اسو چهارشنبه 29 مرداد 1399 ساعت 04:21 ق.ظ

سلام بر مهربانوی عزیز .واقعابرای محبوبه خانم و پریسا متاسفم خداکنه برای هیچ مادری پیش نیاد.یه سوال داشتم مهربانو خانم شما چیزای خوشکل چوبی زیادیی داربن تو عکسا میشه بگید از کجا گرفتین دوست دارم امدم تهران برم بگیرم باور میکنید من از بچگیم عاشق چیزای چوبی بودم.

سلام عزیزم . الهی آمین .. منم مثل خودتم اسو جان مرکز لوازم آشپزخونه مثل سرویس های غذاخوری ( از هر جنسی که تولید میشه) تو تهران میدون شوش هست ولی پیج های خوب هم که فروش آنلاین دارند هست
من چند تا معتبرش رو برات میذارم عزیزم

مهناز سه‌شنبه 28 مرداد 1399 ساعت 12:21 ب.ظ

عالی هستی مهربانو جان شادی هات رفاقت هات سلامتی هات و‌خوبی هات پاینده

ممنونم مهناز نازنین .. دوست های گلم هم مثل خودت عالیند که من عالی بنظر میام

الهامم سه‌شنبه 28 مرداد 1399 ساعت 10:02 ق.ظ

خداروشکر که محبوبه از تصمیمش منصرف شده به نظر من باید موند وجنگید امیدوارم هر دوشون قدر هم رو بیشتر بدونن...
مهربانوجون خاطراتت رو خوندم ممنون از اعتمادی که بهم کردی و رمز دادی به نظر من تو یک خانم خیلی قوی و با اراده هستی خوشحالم که باهات آشنا شدم امیدوارم همیشه موفق باشی...

الهی آمین .. خدای نکرده وقتی همو از دست بدن بعد قدر همو میفهمن
ممنونم الهام نازنین منم از داشتن دوستان نازنینی مثل تو خیلی خوشحالم عزیزم

کیهان سه‌شنبه 28 مرداد 1399 ساعت 08:30 ق.ظ http://mkihan.blogfa.com

درود بر شما
و مرسی برای شیرینهای زیبا و خوشمزه
اما من اصلن نمی تونم درست کنم راستش هر وقت خواستم درست کنم گند زدم!
از پخت و پز فقط املت در همین حد
مرسی مهری جان برای همه چی

درود بر تو کیهان جان
باور کن میتونی
مرسی از همراهی و رفاقتت

amir سه‌شنبه 28 مرداد 1399 ساعت 08:23 ق.ظ http://mehrekhaterat.blog.ir/

سلام
خوبین.بازگشت پرستوها مبارک باشه البته جفتمون میدونیم منظورم چیه ایشالله که همیشه شاد باشین.
---------------------------------------------------------------------
+ببینید ، ادمها دنیاشون با هم فرق میکنه اما حس میکنم یه جورایی شبیه اون دخترم ، به خودکشی فکر کردم و درباره اش پست و داستان هم نوشتم اما شما توی یادداشتتتون گفتین مادره ظاهرا بهش فک کرده و تا تهش نرفته . خب منم خیلی فک کردم ولی تا تهش نرفتم.

پدر و مادرمو مقصر میدونم ، با اینکه قدرشونو میدونم الان و خداروشاکرم و خیلی چیزهای دیگه ، دلیل اینکه گفتم نظر بقیه تا زمانی که خود ادم نخواد مثل انرژی کاذب می مونه چون همه راه ها رو رفتم ، به شدت وابسته بودم و خیلی چیزهای دیگه

شاید بپرسید خب ، با این وضعیت چی شد و الان چطوری و اینا ، جوابش در عین سادگی پیچیدست ، یادتونه درباره تکنولوژی فکر دکتر ازمندیان بهتون گفته بودم ؟ اون یه جزئشه ، زندگی دانشجوئی یاا یه محیطی که ادمو از رفاه برای ایجاد مسئولیت دور کنه جزئ دیگشه ، یه جدول برای حفظ تعادل ، برای انجام یه سری از کارها توی روزهای زندگی هم جزئ دیگشه

اما خودکشی ، میدونید این فکر کی میاد توی سرم ؟؟؟ وقتی تعادل زندگیم به هم میریزه و یا بخوام از زیر بار مسئولیتی فرار کنم ، خانم پریسا نصری رو میشناسید؟؟ یه روانشناسه ، به گفته خودش زندگیش بعد از شکست اولش توی زندگی ، چون توی یه موسسه گمونم گفته بود مجله موفقیت یا یه همچین چیزی کار میکرد ، تونست بفهمه که خب ادم های موفق بقیه مثل خودشونند و اون ویدیوهای - اینو با همین عنوان اگه سرچ کنید 4 تا ویدیو ازش میبینید با این عنوان - یا بمیر یا راحت شو پریسا نصری -

لینک قسمت اولشو براتون میذارم

https://www.youtube.com/watch?v=13s5Rbts3vE

نمیخوام روضه بخونم ها ، چون حس میکنم شبیه اونم دارم یه راه حل میذارم جلوی پا ، با خودکشی چیزی حل نمیشه ، اصن با خاتمه دادن به زندگی دنیای اینور تموم ، یعنی شونه خالی کردن از یه مسئولیت ، من برای اینکه توی زندگیم بالانس داشته باشم یه جدول کشیدم که گمونم 40*20 هست و باید هر روز وظایف مشخص شده ام رو انجام بدم ، عموما انجامشون میدم و سعی کردم عادت منفیم با این کار به عادات مثبت تغییر بدم.

در مورد دوست داشتن ، یکی یکی رو دوست داره ، دوست داشتن به حرف نیست به عمله ، مثلا من میخوام فیلم های اموزشی زبان اصلی رو که بهش نیاز دارم رو ببینم بفهمم زبون بسته ها چی میگن ، اوایل نگاشون میکردم میگفتم هعی! چقدر بد که زبان بلد نیستم اصن دیگه دنیا به اخر رسیده و خودکشی!، بعد گفتم حالا بذا این نصرتو گوش کنم شاید فرجی شد ، الانم درس 57 نصرتم ، 3 نفر شدیم و گروه زدیم و اخر هفته ها صحبت میکردیم

اعتماد به نفسم که بالاتر رفت گفتم خب من که به 60 رسیدم ، 30 تای دیگه که چیزی نیست اونم یاد میگیریم! ( البته کاستی هاشو میدونم و راه جبرانشم میدونم ) یعنی منظورم اینه که باید با یه چیزی که دوستش داری به انگیزه برسی ، خب مثلا اینکه حس میکنم اگه به اون سطح برسم باعث میشه که زندگیم بهتر بشه چرا که نه ، اما ، امان از وقتی که تعادل به هم بخوره یعنی افکاری توی رسم میاد که وحشتناک خطرناک

اون خانمی که ازشون اسم بردید ، واقعا دوست داره زندگیشو تغییر بده اما خب بلد نیست ، یه مهارته و اونم مثل اون موقع من فک میکرد که خب اونایی که خیلی زندگیشون خوبه حتما از اسمون افتادن زمین ، دیگه نگفتن که یکی مثل من به خاطر شرایط بدش ، تیک گرفت و موهاشو میپیچوند و کف خونشون پر شده بود از موهاش ، نتیجه سرچ هاش توی اینترنت به جز جوابی که با عث نابودی خودش بشه چی بود و چه چه ، هنوز کلی راه دارم که برم ها ولی کلی گفتم ، و حرف اخر ، کلا" ما بچه ها دیواری کوتاهتر از پدر و مادر پیدا نمیکنیم و کلا اگه اتفاقی بیفته هم میگیم شماها مقصرین.ولی برای شروع یه تغییر ادم ها اول باید باور کنن که خب اولا ادم هایی بودند که گذشته سختی داشتن

دوم ، اینکه میشه شرایط رو تغییر داد
سوم ، سن و سال فقط یه عدده و انسان باید به موفقیت خودش برسه ، مثلا اگه ما به جای زمین که میانگین عمر ادمها حالا مثلا 80 باشه ، اگه توی ونوس یا یه کهکشان دیگه که طول روزش بیشتر از 24 ساعت و میانگین عمر بالای 500 بودی چی ، اونموقع هدف چی بود؟ تازه خوب گفتم ، ادم بعد از 80 سال وقتی میره اونور ، بازم اینقدر زمان براش کش میاد و برای اینکه اافسرده نشه اونور ، براش کلاس خلاقیت و شکوفایی براش میذارن

حرفام طولانی شد اما خب گمونم گفته بودم که کامنتهام چهار چنج صفحه برگه آ چهار - پشت و رو هست!
امیدوارم مفید واقع بشه ، ببخشید که سرتونو درد اوردم

پس یه جمع بندی
--------------------------------------
1.دوری و دوستی برای اینکه هم مسئولیت پذیر بشه / تنبلی ممنوع

2.تغییر باورها ( گمونم باید جای اولی و دومی عوض میشد)
دوره های تصویری تکنولوژی فکر عالی هستن اما نه با دیدن بلکه با اجرا شدن در زندگی و اینکه توی گروه هایی که مثلا صبح ها زود بلند میشن تا یه سری فعالیت انجام بدن و اینکه مدام ادم تحت تاثیر اخبار خوب و خودباوری باشه ( برم جالبه که حرفهای الان من که سال 99 هست چقدر شبیه حرهای سال 80 اقای ازمندیانه ، گرونی خونه و دلار و چه چه!!!)
حرفهای خانم نصری هم فوق العادست و کمک کننده

3.کسب درامد ترجیحا از روشی که طرف دوست داره یا حداقل از روشی که بشه با درامدش کاری که دوست داره رو راه بندازه و یا حداقل واردش بشه ( کتاب ثروتمند ترین مرد بابل واقعا عالیه )

https://mehrekhaterat.blogsky.com/1398/03/28/post-522/

4.ترجیحا یه جدولی مثل واسه من داشته باشه که در سطر اولش یه سری عادت های مثبت رو بنویسه و در ستونش تاریخ بزنه و روزها رو بنویسه و این کارها هر روز انجام بشه و اگه انجامشون داد حتما تیک بزنه یا مثل من دایره هاشو پر کنه این باعث افزایش اعتماد به نفس میشه .

5.انتظار نداشته باشه که ظرف مدت یک روز یا یک هفته یا یک ماه اوضاع کن فیکون میشه ، نتیجشو در کوتاه مدت میبینه اما نباید با 2 بار انجام دادن بگه که خب من انجام دادم ، کو نتیجش

6.ورزش کنه و یا حداقل مثل من پیاده روی کنه / ادم باید بدونه توی بدنش چه هورمون هایی چه کارهایی انجام میدون و فقدان هر کدوم باعث چه چیزی میشن - یه جورایی تغییر سبک زندگی
https://www.youtube.com/watch?v=qYEhoILRaDQ&t=24s

7.فکر خودکشی وقتی توی ذهنم میاد که تعادل زندگیم به هم میریزه پس تا جایی که ممکنه نذاره این تعادل به هم بخوره تحت هر شرایطی و موریانه ای که خیلی ریز کارشو انجام میده ، اینه که موقع انجام کار یهو میگه - مثلا موقع تایم ورزشم میگه - حالا این خبرو چک کن ، حالا اونکارو بکن ، جالبیش اینه که بری ورزش بیای دیگه لال میشه و نمیگه اینو چک کن -اونو چک کن

8.مهم ترینش اینه ، یه شدت از انجام کارهایی که باعث انرژی کاذب میشه دوری کنه - البته به هورمون ها هم ربط داره اما ورزش انرژی کاذب ایجاد نمیکنه و ادمو سوق میده به سمت جلو

-------------
مهم ترین هاش همینا بودن ، امیدوارم خدا اخروعاقبتونو بخیر کنه

سلام ممنونم امیر جان
خیلی مختصر میگم بهت .. فرق تو با پریسا همینه که تو نشستی موارد رو لیست کردی .. پریسا میگه حالشو ندارم .. حتی لیست هم میدن دستش میگه حالشو ندارم تو مودش نیستم . بنظرم آدما باید خودشون برای بهبودی اوضاع به خودشون کمک کنند تا خودشون نخوان چیزی تغییر نمیکنه .
پریسا فقط حرفشو میزنه که میدونیم کافی نیست

رهگذر دوشنبه 27 مرداد 1399 ساعت 04:07 ب.ظ

سلام
سپاس از شما بابت دغدغه های قشنگتون
خواستم یه نکته رو یادآور بشم. کسی که یک بار هرچند نه چندان جدی و بی برنامه، دست به خودکشی می زنه یا برنامه شو میریزه در آینده ریسک بالایی برای تکرار این کار داره.
اگه درست متوجه شده باشم و محبوبه قصد خودکشی داشته بسیار خطرناکه حتی اگه الان احساس می کنه حالش خوبه.
گاها حتی این افراد نیاز به بستری دارن.
خواستم به تناسب رشته ام تا دیر نشده این هشدار رو خدمتتون بدم.

سلام رهگذر عزیز
کاملا درست میگی نمونه ش رو داشتیم متاسفانه
ممنونم از یادآوریت دوست نازنینم

ربولی حسن کور دوشنبه 27 مرداد 1399 ساعت 01:57 ب.ظ http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
بهشون بگین قرصهارو بریزن دور
ممکنه دفعه بعد نتونن جلو خودشونو بگیرن
شاید هم دخترشون پیداشون کنه

سلام آقای دکتر
دقیقا همینطوره .. خواستم ازش و گرفتم خدا کنه همهشو داده باشه ولی موضوع اینجاست که تازه فهمیدیم چقدر تهیه شون راحته !!

parinaz دوشنبه 27 مرداد 1399 ساعت 11:41 ق.ظ http://parinaz95.blogfa.com

خداکنه که هر روز رابطشون بهتر بشه و پریسا هم مستقل تر و قوی تر.
نوش جونتون خیلی هم ظاهرش خوشکله قطعا خوشمزه هم بوده.

امیدوارم پریناز جون . مرسی عزیز دلم

غریبه دوشنبه 27 مرداد 1399 ساعت 09:32 ق.ظ

با درود
اتفاقا دیروز کلی فیلم ذر مورد اسرا تلویزیون پخش کرد همراه با مصاحبه
نا خود آگاه یاد نفس افتادم
ان شاالله که حالشون خوب خوب باشد

درود بر شما
ممنونم غریبه ی نازنین . خدا رو شکر خیلی خوبه ..ممنونم به یاد ما هستید

فرحناز دوشنبه 27 مرداد 1399 ساعت 08:28 ق.ظ

سلام بر بانوی مهر! بازگشت آزادگان بر همه و نفس عزیز و همسر عزیز نفس مبارکککک منم خیلی به اونایی که رفتن و جونشون رو دادن فکر میکنم و همیشه هم ذهنم دچار تناقض میشه از اینکه می بینم هیچی با هیچی جور در نمیاد و خانواده های این عزیزان چقدر سختی کشیدند برای چی؟؟؟ و الان با این همه نابسامانی چه احساسی دارند؟؟
شیرینی ها عالی بودند و جدید. آخر هفته حتما درست می کنم. مرسی زیبا

سلام فرحناز عزیزم
ممنونتم نازنین
این افکار مثل خوره روحشون رو نابود میکنه حالا نفس کمتر چون سرباز بوده ... فکر کن اونایی که داوطلبانه رفتن تا این کشور و آرمانها سرپا بمونه چه حالی دارن
قربونت درست کن نوش جااانتون باشه

افشان یکشنبه 26 مرداد 1399 ساعت 08:45 ب.ظ


ترانه یکشنبه 26 مرداد 1399 ساعت 08:29 ب.ظ http://taraaaneh.blogsky.com

سلام مهربانو جان. مرسی از دستور پخت شیرینی. من با این خمیر کار کردم قبلا خیلی شیرینهای خوبی میشه باهاش درست کرد.
اما در مورد محبوبه، لطفا تشویقش کن که با یک مشاور در ارتباط باشه.ممکنه دفعه دیگه تصور ناراحتی پدر و مادر پیرش نتونه تصمیمش رو عوض کنه.

سلام ترانه جانم .
بله عااالیه من ناپلونی و پاپیون و اینا هم باهاش درست کردم .
دقیقا همینطوره .. دارم سعی میکنم .. خدا رو شکر هنوز خوبن

نسرین یکشنبه 26 مرداد 1399 ساعت 06:07 ب.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

امیدوارم بخصوص خودش محکم بگیره تا دیگه اوضاع به عقب بر نگرده.
حیف بود خودکشی کنه. کار خوبی کرد موند.
به نفست سلام گرم منو برسون و بهش بگو، نسرین گفت سعی کن به اون زمان فکر نکنی. میدونم خیلی سخته. بایدم سخت باشه اما گذشته اش را دیگران خراب کردن، چرا حال رو هم زخمی کنه؟

این چه دسر خوشگلی بود. خیلی خوشمزه بود؟ نوش جونت...
من ریجیم دارم... اینروزا خیلی بیسکویت شکلاتی می خوریم هر دومون. دعوام نکن، زمستونه و سرد خیلی می چسبه...
آره میدونم دنبه هاشم می چسبه به تنمون ولی قول دادیم تا هوا گرم شد لاغر کنیم و دیگه نخریم.

منم امیدوارم نسرین جانم
خیلی برام عجیب بود نسرین جون چون نفس این اخلاق رو نداشت واقعا ولی فکر میکنم نابسامانی شرایط خیلی ازرده کرده روحش رو
تو و رجیمت قربون
آره عزیزم وسط سخت گیری ها گاهی شلش کن . زندگی خوش بگذره

یک مرد یکشنبه 26 مرداد 1399 ساعت 02:35 ب.ظ http://Whiteshadow.blogsky.com

افرین. چه خانم هنرمندی. هوس کردم

ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد