دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

مغزم درد میکنه ولی اماده ی آموختن از قصه های تلخم

این  سه هفته که بخاطر ابتلا به کرونا، اداره نبودم محمد و آریا کلی زحمت کشیدن و کارها رو راست و ریست کردن. البته طفلکی ها فقط به کارهای فوری رسیدن  و اونایی که عجله ای نبوده رو گذاشتن تا برگردم . 

حالا برگشتم و میزم جای سوزن انداختن نیست... یکشنبه خورد و خمیر از پشت میزم بلند شدم و خداحافظی کردم . هنوز به سیستم چهره زنی نرسیده بودم که محمد تلفن کرد و گفت : مهربانو فردا نیا اداره !

گفتم :چی شد ؟ بالاخره اخراجم کردن؟

گفت : نه باباااا اومدن گفتن دور کار شدیم هفته ای دو روز نیاید . من و شما دوشنبه و چهارشنبه  تعطیلیم . 

گفتم: واااا .. الان دیگگگه؟؟ ماه قبل که همه ی کشور قرمز بود و من هنوز کرونا نگرفته بودم ، همه جا دور کار شدن ما اینهمه اعتراض کردیم گفتن بتمرگید سر جاتون ، بستن حسابهاست کار مهمه ... حالا که حسابا بسته شد و شیبِ شیوع هم نسبتا" ملایم شده یادشون افتاده؟؟ عاااقا من چطوری بازنشست بشم وقتی یک قرون  اضافه کار ندارم و مبنای حقوق بازنشستگی ، فیش حقوق دوسال آخررره


محمد گفت: دیوِ وارونه کارن دیگه .. بیخیال ، حالا  من به مهردخت زنگ بزنم مژدگونی بگیرم فردا خونه ای،  یا خودت میزنی؟؟ 

گفتم : خودم میگم بابااا، بذار ذوقش به خودم برسه


رفتم دنبال مامان و بابا، مامان هفته ی پیش آب مروارید چشمشو عمل کرده بود باید برای چک می رفت دکتر.

 اومدن سوار شدن دوتایی (خدااایا، چقدر بنظرم تو این یکسال اخیر روند پیریشون سرعت داشته)


کارمون خیلی زود تموم شد. میخواستم بذارمشون خونه شون ، دیدم داره غروب میشه.. فکر اینکه الان دوتایی برن خونه تنها باشن ، دلم رو به درد آورد. 


گفتم: خونه کاری دارید؟ 

بابا: نه ، چه کاری؟

- هیچی ، یعنی میگم ، من و مهردخت تنهاییم نمیاید خونه ی مااا؟؟ 

- خب، اگه قول بدی برام کیک یا دسر درست کنی ؛ چرا نیام؟ 

-معلومه که میکنم قربونتون برم... مامااانی تو چرا چیزی نمیگی؟

-هااا؟؟ چرا دارم گوش میدم .. منم کاری ندارم خونه . 

-خب پس بریم خونه ی ما. 

مامان: یه زنگ بزن به مهردخت ، ببین اون بچه کاری نداشته باشه، درسی ، چیزی؟ 

-بعید میدونم ولی چشششم الان میزنم . 

ماشینو نگهداشتم و به مهردخت زنگ زدم 


- سلام دخترم . من مامان و بابا رو بردم دکتر الان برگشتیم. میخوایم سه تایی بیایم خونه ی ما . تو چیزی لازم نداری؟؟ 

-نه ماماان .. میدونم داری به من اطلاع میدی مامان مصی و بابا عباس دارن میان . من کاری ندارم ولی دوباره کرونا میگیریم هااا. 

- خب باشه مامان جون ببین اگه چیزی یادت اومد بهم زنگ بزن. 

-باشه مامااان خانوم .. بخدا اگه کرونا بگیریم دوباره، نه من نه تووووو.


دوباره راه افتادم 


- با یه بُزقُرمه ی خوشمزه چطورید؟ من نخودش رو دیشب خیس کردم ولی خیلی حالم گرفته بود که برای خوردنش پا ندارم . 

بابا: آخ جوون من نون سنگک می گیرم 

مامان: مهربانو ، اون سبزی فروشی محلتون وایسا یکم سبزی خوردن بخرم .. سبزیمون تموم شده.

-باشه به شرطی که یکمیشو بدی با شام بخوریم . 


داشتم فکر میکردم مهردخت که بزقرمه دوست نداره باید یه چیز دیگه هم درست کنم برای اون . فکرم به سمت اولویه رفت . 


قبل از خونه نگهداشتم . سوپر میوه و گوشت و نونوایی همه کنار هم هستن. 

بابا رفت نونوایی . منم رفتم یه تیکه سیصد، چهارصد گرمی ،سردست گوسفند و کشک و این چیزا بخرم. 

حواسم بود که این موقع ها بابا دلش عصرونه میخواد ، حالا تا شام آماده بشه. 


خلاصه رسیدیم و با نون سنگک و بربری تازه، یه عصرونه ی مختصر خوردیم و برای مامان و بابا قسمت های جدید سریال "میخواهم زنده بمانم" رو گذاشتم و خودم مشغول آشپزی شدم . 


بابا گفت: دیگه امشب به دسر خوردن نمیرسیم، لطفا " برای فردا صبحونه م از اون نون ها که توش پنیره درست کن .

-آهاااا نون پوآچا؟؟

-آرره همون ، سختت نیست؟؟ 

- نه اتفاقا خیلی راحته چون موادشو قاطی میکنم میذارم یه گوشه تا یه ساعت خمیرش عمل بیاد . 


ساعت نزدیک ده بود . سالاد اولویه و بزقرمه آماده شد .. یه مختصر خوردیم و نون رو هم از فر درآوردم. 


این وسط ها مهرداد هم تو محل کار،  ساعت ناهارش تماس تصویری گرفت . دید مامان و بابا پیش ما هستند خوشحال شد با اونم صحبت کردیم . 


نزدیکی های دوازده بود که بردم خونه شون . 


تو راه هی خدا رو شکر میکردم که اومدم نزدیکشون ، فکر تنهایی و ناتوانیشون ، دیوانه م میکنه . 


و تو راه برگشت،بعد از مدت ها با امدادگر تامی کوچولو هم ارتباط گرفتم و برام ازش تعریف کرد و. فیلمشو فرستاد و گفت که اصلا نه با خودش نه با گربه های دیگه ش ارتباط نمی گیره و متاسفانه فقط میاد غذاشو میخوره و میره تو جاش. 


می گفت دیگه برام مهم نیست که دوسم داشته باشه یا نه ، همین که میدونم جاش راحته و غذا و اب به مقدار کافی و راحت در دسترسشه برام کافیه . نمیدونم چرا انقدر درمقابل موضوع تامی ضعیفم همینطور حرف میزدم و اشک میریختم .


 انقدر که امدادگرش گفت : مهربانو جان توروخدا نگران نباش بخدا من مواظبشم و  کوتاهی نمیکنم ... گفتم : نه بخدااا اصلا موضوع این نیست من قط خیلی دلم براش تنگ میشه . 

******

دوشنبه برخلاف تصورم که اداره نداشتم و فکر میکردم یکمی تو خونه استراحت میکنم، روز خیلی خیلی شلوغی رو گذروندم و اون وسطااا ناگهان خبر قتل بابک خرمدین به دست پدر و مادرش رو شنیدم و میتونم بگم نابود شدم . هر جور فکر میکنم نمیدونم چطوری ممکنه اتفاق افتاده باشه . 


میگن و میخوام قضاوت نکنم ، ولی نمیشه ... اینکه یه پدر و مادر با همکاری هم بچه شون رو به اون طرز فجیع تکه تکه کنند ، بار روانی سنگینی برای من و جامعه داره .. میخوام بگم اون بچه چکار کرده بود که پیرمرد و پیرزن به اینجا رسیدن؟؟!! میگم:  هرررچی.

اصلا گیریم اون بچه پدر و مادرش رو کتک میزده . خب این اولین بار نیست که با فرزند کشی مواجه میشیم ، ولی آخه اونطورری با اونهمه قصاوت؟؟ 

بعد میگم اگر پدر و مادر ی تو این سن بتونن همچین جنایتی مرتکب بشن  پس این نمیتونه تنها قتل زندگیشون باشه و مطمئنم در اطرافشون بگردند بچه های همسایه ی گم شده یا فک و فامیل دیگه ای هم پیدا میشه .


خلاصه اینکه حالم بده ، فکر اینکه ما برای بقای یه موجود زنده چقدر تلاش میکنیم و حتی با اکراه و سختی حشرات موذی محیط زندگیمون رو از بین می بریم ، بعد یه انسان یه انسان دیگه رو که حالا فرزندش هم هست با این روش به قتل میرسونه دیوانه م میکنه . 

مغزم درد میکنه ولی اماده ی اموختن از هر قصه ی تلخم .. بدون شک ابعاد دیگه ای از این جنایت برملا میشن . 


فرزند کشی تو این اواخر کم ندیدیم ، ولی هیچ کدوم از این موارد غیر عادی باعث نمیشه ارزش و قداست پدر و مادرهای نازنینمون زیر سوال بره . کم نیستن فرشته هایی که همه ی زندگیشون رو وقف بچه هاشون کردن و میکنند. مهم اینه که ما از این اتفاقات درس زندگی بگیریم . مسلما" این قتل ابعاد اجتماعی فراوونی داره که میشه ازش خیلی چیزای به دربخور برداشت کرد .



دوستتون دارم . 


پینوشت: هم زمان با اون موردی که تو پست قبل نوشتم در مورد جمع آوری کمک برای دیه و تعدادی از شما نازنین ها هم واریزی داشتید، یه مورد دیگه هم درخواست کمک داریم برای یه خانوم مسن در یکی از روستاهای جنوب کشور که کلا ده خانوار جمعیت داره . مصالح رو اماده کردن ولی پول ساخت رو ندارن .. تقریبا چیزی درحدود ده میلیون کم دارند . عکس های خونه ی مخروبه و مصالح  رو برای من فرستادن ، اما  نمیخوان به اشتراک گذاشته بشه و ترس از این دارند که مورد شناسایی بشه و به آبرو و حرمتِ نیازمند لطمه وارد بشه . میگن چون روستا کم جمعیته اگر دیگران بفهمند سرکوفت میزنند و ... بهشون گفتم من واقعا در مقابل دوستانی که زحمت می کشند و واریز ها رو انجام میدن مسئولم ، با بقیه درمیون میذارم و بعد نتیجه میگیریم که چه کنیم . لطفا بهم راه کار بدید دوستان 


طرز تهیه بزقرمه غذای محبوب کرمانی ها رو میذارم براتون شاید کمی تلخی کامیمون برطرف بشه 



 اینم نون های پوآچا یکی برای مامان اینا یکی خودمون

فردا صبحانه زدیم رفت 

نظرات 37 + ارسال نظر
مهرگل جمعه 21 خرداد 1400 ساعت 01:59 ب.ظ

مهربانوجان سلام
ببخشید خیلی وقته نبودم
الکی درگیر زندگی میکنم خودم را حتی خودم رو فراموش میکنم
چقد خوبه که بابا عباس و مامان مصی بچه های خوبی مثل شمارو دارن
خدا حفظشون کنه
بله متاسفانه قتل اون بنده خدا خیلی وحشتناک بود و از اون وحشتناک تر این بود که گفتن به کارشون افتخار میکنن و اصلا پشیمون نیستن
میبوسمت مهربانوجونم

سلام گلی جانم
خوش اومدی عزیزم ، لطف داری نازنین . آره واااقعا
منم همینطور عزززیزم

الهه دوشنبه 3 خرداد 1400 ساعت 03:22 ب.ظ

سلام عزیزم .دقیقا همینطوره روند پیرشدن بزرگترها از یه جایی روی دور تند قرار میگیره .من که از خانوادم دورم معمولا هردوهفته یاهر ماه یکبار میبینمشون این اواخر هر دفعه میرفتیم دیدن پدرم به وضوح از دفعه قبل ناتوانتر میدیدمش و غصه میخوردم که چرا دنیا اینطوری ولی پدرم با لحن مهربونی میگفت خدا هر چی که میده سن که بالا میره دونه دونه میگیره غصه نداره که خودش داده خودش میگیره مهم اینه تواین فاصله کارهای خوب انجام بدی وهمه با خوبی یادت کنن.حالا بیشتر از یکسال که یاد خوبیهاش آرامم میکنه .درمورد اطلاع به مهردخت خیلی موافقم باید با بچه ها چک بشه تا اوناهم از بودن مهمون بتونن لذت ببرن.بز قورمه تا حالا نشنیده بودم اسمشو .ولی شنیده بودم اراکیها یه نوع آبگوشت دارن که توش کشک میریزن فکر کنم همین بزقورمه باشه .

سلام الهه جان
عزززیزم پدر و مارااا خیلی عشقن
الله جان من از طرف پدرم رگ و ریشه ی اراکی دارم البته متاسفانه اراک نرفتم چون دیگه هیچ فامیلی اونجا نداریم حتی پدرم تهران به دنیا اومدن
آبگوشت اراکی با کشک نشنیدم ، یه نوع غذای ساده بنام کال جوش داریم که اشک و پیاز داغ و یکمی سبزی خشکه ولی گوشت نداره

مادر دو دختر دوشنبه 3 خرداد 1400 ساعت 12:25 ب.ظ

عزیزم بهترینهارو براتان ارزومندم ، ولی چقدر برای نسل خودمون دلم میسوزه هم باید هوایی پدر و مادر داشت هم بچه ها و با سیاست تعادل میانشون برقرار کنیم

ممنونم عزیزم

کیهان دوشنبه 3 خرداد 1400 ساعت 09:09 ق.ظ http://Mkihan.blogfa.com

درود
بهترینها را برای شما و عزیزان عزیز ات ارزو می کنم

درود بر شما
ممنون کیهان عزیز همچنین

رهآ یکشنبه 2 خرداد 1400 ساعت 09:26 ب.ظ http://Ra-ha.blog.ir

خوبی مهربانو جانم؟

امشب احتمالن بنویسم :)
ی خرده درگیر بودم و دستم به نوشتن نمیرفت.

فدای تو خوبم عزیزم
خیر باشه رها جون

زری .. یکشنبه 2 خرداد 1400 ساعت 03:05 ب.ظ http://maneveshteh.blog.ir

ممنونم مهربانو جان از پاسخ مفصلت، باید با این رویکرد تو به مسایل فکر کنم.

عزیز منی تو

nahid یکشنبه 2 خرداد 1400 ساعت 01:30 ب.ظ

سلام وقتی گاهی ماجراهای روزانه ات و مینویسی به این نتیجه میرسم از من پرکارتر و پرمشغله تر هم هست
همیشه سلامت باشی

ای جاان خدا قوت ناهید جون
تو هم همینطور

زری .. یکشنبه 2 خرداد 1400 ساعت 01:36 ق.ظ http://maneveshteh.blog.ir

راست میگی انگار پدر مادرهامون یهویی پیر میشوند، خدا سلامت نگهشون داره ... چه کار خوبی کردی برای شب دعوتشون کردی... مهربانو جان یه سوالی برام پیش اومد ببخشید حمل بر فضولی نشه، من نمیتونم درک کنم برای دعوت مامان بابات چرا باید به مهردخت اطلاع بدهی؟ ببخشید از این بابت این سوال را میپرسم چون خودم هم دخترم یازده سالشه و هر جور خودم را تو اون موقعیت میذارم که اگر دخترم بیست و چند ساله میبود و من تو موقعیت شما میبودم اصلا هیچ دلیل و نیازی نمیدیدم بهش خبر بدهم، به فرض ایشون کار داشته باشه خب میتونه تو اتاقش بمونه کارش را انجام بدهد، از اونطرف رفتار شما را میبینم میگم نکنه فکر من اشتباهه؟
در مورد این قضیه تلخ،من هیچ خبر خاصی ندارم حتی کیفیت قتل و ... را هم نمیدونم فقط اینطرف اونطرف در همین حدی که شما نوشتی خوندم که فجیع بوده و هیچ جزییاتی نمیدونم حتی اعتراف کنم اولین بار که جایی خوندم بابک خرمدین فکر کردم داره یه قضیه ی تاریخی را تحلیل میکنه بخاطر اسمش که تو کتابهای تاریخ داشتیم، اینقدر من از قصیه پرت هستم .
واااااای اون نون چقدر عاااالیه، همت کنم بپزم.
آبگوشت با کشک، نمیدونم باید یکبار فیلمت را ببینم، هیچ ایده ای در مورد اون غذا ندارم.

سلام زری جان ممنونم عزیزم
شاید با یه سوال بهتر باشه توضیح بدم
اگر مهمونی بخواد بیاد منزل شما (هر کسی غیر از خانواده ای که الان داری باهاش زندگی میکنی شامل پدرو مادر و ...)
تو با همسرت هماهنگ نمیکنی؟ یا توقع نداری همسرت باهات هماهنگ کنه؟
اگر جوابت منفیه ، ما دیدگاهامون خیلی با هم فرق داره پس دیگه اصلا مورد این نیست که چرا بچه مون رو در جریان میذاریم باید بگی اصلا چرا لازمه کسی رو در جریان بذاری؟

اگه جوابت به سوالم مثبته، باید بگم زندگی مشترک یعنی قوانین وحقوق یکسان برای همه ی افرادی که دارن با هم زندگی می کنند که شامل همسر و فرزندان میشه.

چرا ما به همسرمون حق میدیم که توقع داشته باشه درمورد برنامه هامون اطلاع رسانی کنیم ولی بچه مون نه؟؟
دلیلش چیه؟ چون اون کار میکنه و بخشی از تامین هزینه ها به عهده شه؟ یا خودمون چون کارای خونه رو انجام میدیم حق داریم؟
بچه ها حق ندارن؟ باید همه ی شرایطی که دلخواه ماست بپذیرن؟
خب این نمیشه دیکتاتوری؟
البته منطور من بچه های ۷-۸ ساله نیستن ها که کلا خیلی از برنامه هاشون رو ما تنظیم میکنیم و تعریفشون فرق داره.
مهردخت تا ماه اینده ۲۲ ساله میشه و ما خانواده مون دونفره ست من توقع دارم وقتی کسی (خانواده م یا هر کی ) میاد مهردخت حواسش باشه کمکم کنه، باهاشون گپ بزنه و ...
شاید کار داشت، شاید حالش مساعد نبود، شاید به خلوت احتیاج داشت. البته منظور من این نیست که همیشه حال نداشته باشه ها این بازم میشه دیکتاتوری از طرف اون .
به هر حال حداقلش اینه که شاید از صبح تنها بوده خونه و سر و وضعش بهم ریخته ست من باید بهش اطلاع بدم یه امادگی داشته باشه و ...
عزیزم اینا دیدگاه منه و اصلا اصراری ندارم که درست باشه.
خیلی خوبه تو زندگی مشترک همه چیز عادلانه باشه. ما چون والدین هستیم حق نداریم بچه ها رو نادیده بگیریم.
باید بعنوان یک فرد مستقل با حقوق برابر رفتار کنیم
کاملا متقابل .
بنظرم این یه جور اموزش دموکراسی برای زندگی مشترک اینده و اجتماعیشون هم هست .
شاید برای همینه که من وقتی میبینم یکی تو زندگی زور میگه دیگه حال خودمو نمیفهمم
داستان بازنده رو خوندی که؟؟
فکر میکنم یه جورایی دلیل اینکه نسل ما نسل چشم گفتن های بدون هیچ اعتراض شد همین بود که از بچگی گفتن تو بچه ای حق نداری ؛اون بزرگتره بگو چشم؛ بحث نکن ؛ خیره نباش و ....
شدیم این که میبینی
یه جورایی خوبه که از اخبار دور هستی ، اعصابت راحت تره.
زری جان من خیلی این غذا رو دوست دارم یه بار حتما امتحان کن

الهام شنبه 1 خرداد 1400 ساعت 11:49 ب.ظ

سلام مهربانو جان بی صبرانه منتظر دستور نان پوآچا هستم عزیزم اگر بگی فیلمش کجاست برم نگاه کنم ممنون میشم

سلام عزیزم به چشم قربونت
اگر صفحه اینستا داری برو همون ادرس که گذاشتم دستور پواچا اونجا هست
منم تو پست بعدی میذارم براتون
این ادرس برو

daryas.life.diary@

مریم2 شنبه 1 خرداد 1400 ساعت 08:54 ب.ظ

مهربانوی عزیزم
خداروشکر که این غذا رو دوست دارید نوش جونتون . هر جوری که دوست دارید تهیه کنید و نوش جان کنید
حقیقتا منم عاشق آبگوشت بزقورمه هستم عالیه. هرزگاهی درست میکنم
فقط یه سوال
این مدلی که شما درست میکنید رو با نون میخورید یا مثل خورش با برنج میخورید
احتمالا یه بارم مدل شما درست کنم ببینم چه شکلی میشه
از غذای دیگه مون کشک رو با کدو و سیر میپزیم و بهش کشک کدو میگیم اونم خوبه
شیرینی هامون که حتما میدونید کماچ سهن و کلمپه که عالی و خوشمزه هستن

قربونت مریم جون . نوش جون شما هم باشه. نه دیگه یه جورایی مثل حلیم بادمجونه بنظرم نمیشه با برنج خورد ، همون با نون ترجیحا سنگک و سبزی خوردن و ترشی و اینا مزه میده(شکمو هم خودتونید)
به به فکر کن کدو باشه، سیر هم باشه ، سس ایرانی که کشک خوشمزه هم باشه بزنی(بنظرم یکمی هم گروی خورد شده ) وااای که چه شووود
من فقط کلمپه رو خوردم که عاشقشم
یه همکار داشتیم خیلی سال پیش کرمونی بود هر وقت میرفت اونجا چند تا جعبه کلمپه میاورد تعارف میکرد به من که میرسید میگفت دو ردیفشو برای تو اوردم
خیلی دوست دارم فوق العاده ست

زهرا شنبه 1 خرداد 1400 ساعت 05:31 ب.ظ http://saatsheni1531.blogfa.com

نه نه اصلا منظورم این نیس چون واقعا ایناهرکاری دلشون میخوادمیکنن و نه ب کسی جواب میدن ن بلایی ک سرمردم میاد براشون مهمه....

میگم شاید تواین ماجرا وقتل ها پای کسی دیگ ای وسط باشه که نخوان روبشه و پدرومادر انداختن جلو

نمیدونم واقعا خدا لعنتشون کنه چ اونی که کشته حالا اگر کارپدرومادر باشه یا یه ادم مهم از نظر اینا...

چ اونی که این قانون مسخره روگذاشته ک یه پدربرای قتل پسر اونم ب این فصاحت فقط۳ سال حبس داره(این بیشترازهرچیزی منومیسوزونه)

حالا متوجه شدم زهرا جون
چی بگم؟؟ نگووو که اون قانون همه مون رو سوزونده

زهرا..‌. شنبه 1 خرداد 1400 ساعت 11:13 ق.ظ http://saatsheni1531.blogfa.com

دیشب داداشم حرف خوبی زد،بهم گفت خیلی ساده ای ک این اخبارو باورمیکنی این ماجراخیییلی بودارترازاین حرفاس،چطورمیشه جسد دخترودامادپیدانشه و فقط پسر اونم بدون سرپیدابشه..اصلا چرا خانواده دامادپیگیری نکردن ک ببین کجاس!!! میگ اصلا ماجرا اونجوری ک مافک میکنیم نیست.....درهرصورت من دیروز دوباره حس ادمای بدبختو داشتم با یه عالمه انرژی منفی وفکر خراب بایه دنیای زشت‌ و...اوضاع خراب هست هرثانیه یه اتفاقی میوفته که اوضاع خرابترمیشه
ولی این خونه پراز انرژی مثبته


کامنت هاروخوندن جالب بود اتفاقا امشب میخوام درست کنم و به دستور مهربانو جووونم وبه صورت حلیمی اخ خودم اونجوری بیشتر دوستدارم اخ کلا اهل تلیت نیستم،ابگوشتوخیلی دوستدارم ولی تلیت نمیکنم هیچ وقت(ویه چیزجالب اینه ک منوهمسرم باهم عجیب غریب میخوریم هم من وهم همسرم تنهاافرادی هستیم ک توخانواده ابگوشتو اینجوری میخوریم)

والا زهرا جان برای هر کدوم اینا دلیل میارن
میگن یارو به خواهرش گفته پسرت تو کار قاچاق انسانه بعد ماشینشو بردن اطراف فرودگاه گذاشتن ماشینش که پیدا شده به خواهرش گفته دیدی گفتم تو دار و دسته ی قاچاقه الانم قاچاقچی ها یه بلایی سرش اوردن اونا هم دیگه پیگیری نکردن
ضمن اینکه اگر منظورت اینه که با این موضوع میخوان ذهن مردم رو منحرف کنند اخه چه احتیاجی دارن اینکارو بکنند مثلا ما چیزای دیگه رو فهمیدیم چه اتفاقی افتاد که حالا به خودشون زحمت بدن همچین سناریویی رو بچینن تا کارای دیگه شون رو زیر لوای اذهان متشنج عمومی انجام بدن؟ وقیح تر از این حرفان .
ای جااان چه تفاهمی نوش جونتون باشه

ترانه شنبه 1 خرداد 1400 ساعت 07:25 ق.ظ http://taraaaneh.blogsky.com

مهربانو جان چقدر عالیه که پدر و مادرت نزدیک هستن و میتونی هواشون رو داشتته باشی. قدرشون رو خیلی خیلی بدون. احساس خیل خوبی که آدم بتونه باعث خوشحالی و پدر و مادرش باشه. بعد هم آفرین به اینهمه هنر وسلیقه
من هم امروز داشتم با دوست در مورد ماجرای بابک خردمدین حرف میزدیم. اینکه آخه مگه میشه که آدم با بچه خودش چنین کاری بکنه. بعد هم یکیکشون دچار جنون شده باشه، اون یکی چطور راضی شده؟ یعنی هردون همزمان جنایتکار بودن؟

آررره واقعا ترانه جون من نصف بیشتر عمرم رو تو این فکر بودم که بمونم کنارشون هواشونو داشته باشم یا مهاجرت کنم و احساساتی نشم .
قربونت عزیز دلم مررسی ، خیلی دوست دارم در اینده دوره های تخصصی و تکمیلی ببینم برای نان و شیرینی پزی .
انقدر ابعاد این ماجرا وسیع شده و عجییب که ادم انگشت به دهان میمونه ... حالا یه تئوری جدید مطرح شده که اصلا کار اینا نبوده و بنا به دلایلی مجبورشون کردن گردن بگیرن و ... و هر قدر میخوای بی توجه بمونی و بگی نه بابا شایعه ست باز یه چیزی تو ذهنت میگه ولی حالا اگه درست باشه چی!!!!
خلاصه که تو بد اوضاع و زمونه ای گیر کردیم خواااهر
این هم تقدیم شما

یاسی جمعه 31 اردیبهشت 1400 ساعت 10:10 ب.ظ

سلام مهربانو جانم
ممنونم که جویای احوالم هستی...انشاا.. که همیشه به شادی و خوشی دور هم جمع بشین ..بزودی میام پیشتون...خیلی دلم براتون تنگ شده.

سلام عزیزم
قربونت نازنین
امیدوارم که تن درست و عالی باشی .
منم همینطور عزیزم

مریم2 جمعه 31 اردیبهشت 1400 ساعت 10:37 ق.ظ

سلام مهربانو خانم
من از وبلاگ طیبه جان اومدم
از اونجایی که من کرمانیم اومدم یه نظری در مورد بزقورمه بذارم
تا جایی من میدونم ما این مدلی درست نمیکنیم و اولین بار بود شنیدم
ما همینو به صورت آبگوشتی و نون داخلش تلیت میکنیم که جاتون خالی عالی میشه
تو کرمان اسم دیگه اش آبگوشت کشکی هست
دقیقا همین موادی که شما گفتید میریزیم غیر از زعفرون
در ضمن سیر و نعنا داغ هم میریزم
هیچیو له نمیکنیم مدل آبگوشتی میخوریمش اگر کسی خواست خودش بعدا موادشو له میکنه

سلام مریم جون خوش اومدی عزیزم
چه خووب ممنونم از کامنت و راهنماییت ، تو دستور اصلیش هم گفته بود که اندازه ی آب گوشت کاملا اختیاریه و بعضیا بصورت ابگوشت و تیلیت میخورن این غذا رو که من بصورت حلیم دوست داشتم و خیلی آب گوشت بهش اضافه نکردم .
تو تزییناتش هم سیر داغ و نعناع داغ استفاده کردم . خلاصه که خااانوم خیلی غذای خوشمزه ای دارید و مطمئنم غذاهای دیگه تون هم عاالیه چون کرمونه و ادویه های محشرش
بازم ممنونتم که برامون نوشتی

عمه خانم جمعه 31 اردیبهشت 1400 ساعت 09:26 ق.ظ https://amehkhanoom.blogsky.com

به به چه نونی، من عاشقش شدم
سلامتی باشه، کار همیشه هست

عزززیزم .
آره بخداااا

غریبه جمعه 31 اردیبهشت 1400 ساعت 05:25 ق.ظ

سلام
من از شما به عنوان یک پدر تشکر می کنم که هوای پدر و مادر را داری
به قول دامادم دختر یک فرشته اس که خداوند به هر کی نمی دهد
بقیه مطالب هم مثل همیشه خوب و خوندنی و با احساس بود که یک حس خوب را به آدم منتقل می کند
در مورد آن جنایت
کار کار درستی نبوده می توانست با شکایت موضوع را پیگیری کنن
ولی ببین چه کرده است که ...‌.
ولش کن حال آدم خراب می شود .

سلام
قربان شما ، انجام وظیفه میکنم
خدا برای هر کی داره نگهداره ولی من یکمی نظرم متفاوته . من میگم بچه خوبش خوبه. بعضی از دخترا والدین رو خونه خراب میکنند و برعکس بعضی از پسرا از هزار تا فرشته ، فرشته ترن .

زهرا..‌. پنج‌شنبه 30 اردیبهشت 1400 ساعت 11:29 ب.ظ http://saatsheni1531.blogfa.com

سلام عزیزدلم اول مرسی بابت دستور بزقرمه چون بلدنبودم وحالا حتما درستش میکنم
دوم درباره اون پدرومادر که .....نمیدونی مهربانوجان منم وقتی شنیدم تاچندساعت مغزم انگارتوحالت خواب بودو هیچی نمیفهمیدم،معلومه ک اولیش نبوده تا اینجاگفته داماد ودخترش هم بودن ک ب دختر طفل معصوم ک ام اس داشته تو سن کم تجاوز هم کرده(جالبه ک مادر شرایط تجاوز روفراهم میکرده وب بهونه خرید میرفته بیرون) نمیدونم واقعا چی بگم هربار ک یادم میوفته حالم بدمیشه واقعا این پدرومادر ادم هستند یافقط جسم انسان دارند!!!
ازهمه بدتر اینه ک این ادم که حیفه اسم پدرو روش بزاریم فقط ب ۳سال حبس برای قتل فرزند محکوم شده!!!!!!(البته اگر خانواده دامادش که خواهرشه شکایت کنند شاید قصاص بشه) واون مادر ۱۵ سال....واقعا این چ قانون مسخره ایه که پدر فرزندو ب این فصاحت بکشه وفقط ۳سال زندان

سلام زهرا جانم . نوش جانت باشه اتفاقا مریم 2 عزیز اومده یه نوع اصیل دستور بزقرمه هم برامون نوشته (چند تا کامنت بعد) که بصورت ابگوشته .
دقیقا به قانون مسخره و افتضاح در این مورد خوب و درست اشاره کردی .
ولی زهرا جون من الان همه ش درگیر اینم که نکنه همه ش یه دروغ و فریب گنده بااااشه

نگین پنج‌شنبه 30 اردیبهشت 1400 ساعت 10:48 ب.ظ http://www.parisima.blogfa.com

سلام بانوی عشق و احساس ..
سلام مهربانوی عزیزم...
شبت بخیر و خوشی ...

در مورد اون جوان بیچاره که به دست دو تا موجود(میگم موجود چون نمیشه بهشون گفت آدم) به قتل رسید فقط با خودم فکر میکنم چطور یه نفر به اون سطح از سنگدلی میرسه که فرد دیگه ای رو به این شکل فجیع به قتل برسونه؟ حالا اگه اون فرد، بچه اش باشه دیگه ببین عمق سنگدلی رو .. ظاهرا قبلا هم دختر و دامادشون رو به قتل رسوندن...

من سعی میکنم بهش زیاد فکر نکنم مهربانو جان چون همین الانش دکتر برام دو مدل آرامبخش تجویز کرده که اگه نخورم شب تا صبح با کابوس دست به گریبانم و روزها هم پریشون و مضطرب ..

در مورد بابا و مامان اینکه گفتی تصور اینکه دم غروب برن تو خونه و تنها باشن دلت به درد اومد، چه حس آشناییه برام، خیلی تجربه اش کردم و امیدوارم بحق مهربونی خودش سالهای سال سایه شون بالا سرتون باشه و از عطر حضورشون بهره مند باشین عزیزم ... الهی هر قدمی که براشون برمیداری خدای مهربون هرچی خیر و خوشی هست سر راه خودت و عزیزانت قرار بده

این نونهای خوشمزه و شیک هم نوش جانتون باشه، کدبانوی هنرمند با سلیقه ..
حیف که از این اسمایلی لب پروتزی هیچ خوشم نمیاد وگرنه ماچت میکردم

اون دارسی کوشولوی خوشششششششمزه رو هم از قول خاله نگین ببوس و نازش کن ...
خدا عمرش رو طولانی کنه و تن کوچولوش رو سلامت بداره

سلام نگین جان
عاقبتت بخیر عزیزم
کار خوبی میکنی نگین جان درواقع من هم نباید انقدر پیگیر اخبار بد باشم ولی متاسفانه فعلا زور خودم نیومدم

آره واااقعا کی میتونه نسبت به تنهایی و سالمندی پدر و مادر مهربون و نازنینش بی تفاوت باشه ؟همه مون یا تجربه کردیم یا خواهیم کرد . الهی آمین خدا همه شون رو حفظ کنه

ممنونم کاش نزدیک هم بودیم با هم نون میپختیم و ... این لب ها خیلی غلط اندازن
مرررسی عزیز من دارسی به خاله نگین سلام می رسونه

غزال پنج‌شنبه 30 اردیبهشت 1400 ساعت 05:45 ب.ظ https://otaaaq.blogsky.com/

سلام مهربانوی نازنین،

خیلی خوبه که هوای مامان و بابا رو دارین. امیدوارم که همتون کنار هم سلامت و شاد باشین همیشه. امیدوارم دیگه کرونا هم از همتون دور باشه.

راجع به اون خبر تکان دهنده، به نظر من صرفا اینکه پدر و مادر بیولوژیکی باشی، به آدمها مقام پدر و مادری رو اضافه نمیکنه. باید به دستش بیاری، تنها راهشم عشق و آگاهیه. اون پدر و مادری که مرتکب این جرم شدن دو تا آدم با اختلالهای روانی بودن که بچه دار شدن فقط. فکر نمیکنم کودکیِ اون بچه ها هم روزهایی شیرین تر از سرنوشت تلخشون بوده. متأسفانه هستند آدمهایی که فقط اسم پدر و مادری رو یدک میکشن. دلم برای همه ی کودکان بی پناهی که با اینجور آدمها بزرگ میشن می تپه.

دست همه ی خیرین و شما عزیزان رو می بوسم. به امید روزی که همه در آسایش باشن.

سلام غزال جانم
ممنون عزیز من . الهی همه در امان باشند
دقیقا همینطوره عزیزم .
فدای تو دوست خوب و عزیزم

نگار پنج‌شنبه 30 اردیبهشت 1400 ساعت 04:31 ب.ظ http://Neli2026.blogfa.com

ما دخترا حریف شما مامان ها نمیشیم.

مهربانو جان
شما هم خیلی چهره دلنشینی دارید، هم صداتون نرم و ملایمه، هم خیلی انسانید. ممنون بابت زیبایی‌ای که می‌بخشید به این دنیای عجیب.

من قربون شما دختراااا
فدای تو عززیزم خوشحالم که انقدر احساس خوبی نسبت به من داری عزززیزم

Baran پنج‌شنبه 30 اردیبهشت 1400 ساعت 04:27 ب.ظ

خدایا نازنین مهربانوی عزیز مونو به اتفاق همه ی عزیزان عزیزش در پناه خودت؛سلامت و شاد نگهدار باش
خیلی ممنون بابت ویدئو های خوشمزه و
خوش صدایِ دلنشین شمادوووستتون دارم.

ای جااانم تو و عزیزانت هم سلامت باشید دختر مهربون شمال
منم خیلی دوستت دارم

لیدا پنج‌شنبه 30 اردیبهشت 1400 ساعت 10:59 ق.ظ

هرچی فکر میکنم نمیتونم بپذیرم پدر و مادر اینقدر خونسرد اینکارو کرده باشن،شاید یکی دیگه اینکارو کرده مثلایه پسر دیگه شون و اینا دارن گردن میگیرن که از اون حمایت کنن

بعید میدونم دوربین ها نشون دادن اونا جنازه رو خارج میکنن . بعد هم همون دوربین ها نشون ندادن کسی دیگه رفته خونشون یا خارج شده .

نیلوفر طلایی پنج‌شنبه 30 اردیبهشت 1400 ساعت 09:36 ق.ظ

مهربانو جون فکر کنم ماها که کرونا گرفتیم تا سه ماه مصونیم... اینو دکترم گفت بهم‌... وای اون قتل رو منم شنیدم و دوباره یاده رومینا افتادم... همینطور مهتاب و مهسا و لادن صیادی که چندین سال پیش به دست پدرشون به قتل رسیدن... قانونی هم نیست که پدرا مجازات بشن چون پدرن فقط هم در مورد پدرا حتی قاتل رومینای معصوم گفت (لیاقت اسم پدر رو ندارن اینا) که چون میدونسته قصاص نمیشه دستشو به خون اون دختر معصوم آلوده کرده ولی اگه اون پسره رو میکشت قصاص داشت چون پدرش نبود... یعنی من چقدر درد کشیدم مهربانوجون

عزیزم درمقابل ویروسی که گرفتیم مصونیم دکتر گفت درمقابل ویروس هندی، برزیلی ، افریقای جنوبی یا هر چی بعد از این جهش کنه مصون نیستین
اصلا این قانون احمقانه رو درک نمیکنم . یعنی چی که چون پدرش بوده حق داره هر غلطی دلش میخواد بکنه ادما همه ازاد و مستقلند

ونوس پنج‌شنبه 30 اردیبهشت 1400 ساعت 08:26 ق.ظ http://calmdreams.blogfa.com

خوشگل خانوم فهمیده میخونمت کیف می کنم از سطح دانایی و انسانیت و مهربونیت..
خدا مامان مصی و بابا عباس جونتو در کنار بقیه عزیزانت برات حفظ کنه نازنینم.
اها راستی یادم رفت اون بالا بگم هنرمنددد
تولد دارسی ملوس هم مبارک باشه بمونه براتون بوس بوس

قربونت ممنونم ونوس جاان خدا رفتگانت رو قرین رحمت کنه و عزیزانت رو نگهدار باشه
ممنون عزیزم خدا دختر کوچولوی شما رو هم نگهداره

ساناز پنج‌شنبه 30 اردیبهشت 1400 ساعت 07:11 ق.ظ

ممنونم مهربانوی نازنینم بابت گذاشتن دستور پخت نان
واقعا محبت کردید

خواهش عزیزم نوش جانت باشه

نسرین پنج‌شنبه 30 اردیبهشت 1400 ساعت 01:42 ق.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

روز به روز قانونا مسخره تر میشن. آدم بیست سال کار کنه بعد مبنای حقوق بازنشستگی ، فیش حقوق دوسال آخر باشه!
باشه دستور پختشو نده میرم از ساناز خانم می گیرم
هنوز حالم خیلی بده.
دیشب خبر بد دیگه ای منو روانه خواب کرد. تا صبح تو بیابونا بودم...

این قانون خیلی سال هست که اجرا میشه ولی خب آررره قانون مسخره اییه ( هر چند به نفع کارمنداس معمولا که دوسال اخر رو برنامه ریزی میکنند اضافه کاری ها رو پر می کنند یا با مدیرشون تبانی می کنند همه ی واریزی ها رو تو فیش حقوق میریزند که قبلا تو اداره ی ما هم انجام میشده ولی الان میگن غیر قانونیه نمیکنیم) واااقعا ادم لذت میبره از قانون مداری به شرطی که برای همه اجرا بشه
چی شده نسرین جون؟؟

ربولی حسن کور چهارشنبه 29 اردیبهشت 1400 ساعت 11:27 ب.ظ http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
۱. خوشحالم که بهترین
۲. بله واقعا پدر و مادر آدم متاسفانه از یه سنی یکدفعه شکسته میشن
۳. مگه محمد از محل کارتون استعفا نداده بود؟ توی داستان زندگی تون نوشتین
۴. درمورد بابک خرمدین ماجرا برام اون قدر عجیب و غریبه که ترجیح میدم چیزی نگم
۵. خوشحالم که با ساناز آشتی کردین و براش طرز تهیه نان پواچا هم میگذارین
۶. لطفا به پدرتون بفرمائید دیگه دسر و امثالهم چندان براشون مناسب نیست
۷. یادمون نرفته که قرار بود ادامه داستان بازنده را بنویسین
۸. ما کِی دورکار میشیم؟

سلام دکتر جان

1-ممنونم شما سلامت باشید
2-خیلی ناراحت کننده و مشهوده
3-این محمد میتونه پسرم باشه با اختلاف سنی شونزده سال
4-
5-
6-بابا بشدددت مواظب شرایط سلامتشه و آزمایشات روتین شش ماهه فراموشش نمیشه خدارو شکر از نظر وزن و قند و ... سلامته ولی منم نگران اینم که نکنه این خوراکی ها برای سلامت قلب و فشار خونش مضر باشه( البته اونا رو هم بررسی میکنه ) اشتباه میکنم که دلم نمیاد بهش نه بگم
7-قرار بود اتفاق جدیدی که افتاد بنویسم .. چیزی درموردشون تغییر نکرده نه جدایی قانونی صورت گرفته نه با هم زندگی می کنند .
8- هرررررگززززز

صفا چهارشنبه 29 اردیبهشت 1400 ساعت 09:43 ب.ظ http://Mano-tanhae-va-omid

این خبر واقعا وحشتناک هست اصلا نمیشه قضاوت کرد چی باعث میشه که پدر و مادر به این حد از قساوت برسن . خیلی ذهنم درگیره میگم نکنه بچه ها ذره ذره اون پدر و مادر رو زجر دادن و اونها رو به این حد از جنون رسوندن .

نه صفا جون من اصلا نمیتونم بپذیرم ادم به جنون برسه چنین عمل وحشیانه ای انجام بده . خب میخواستی بکشی دارو ریختی تو غذاش ، بی دفاع شد خفه ش میکردی ، ببخشید اینو میگم ما از پس خورد کردن گوشت گوسفند برنمیایم ، آخه مثله کردن ؟؟ اونم فرزند خودددت؟؟

نسیم چهارشنبه 29 اردیبهشت 1400 ساعت 09:41 ب.ظ

مهربانو جان، واقعا حال همه بد بود بدتر هم شد با این خبر، هر لحظه هم که ابعادش فجیع تر میشه، به نظرم دنیا دیگه خیلی داره خطرناک میشه

همینطوره نسیم جون .. نمیتونم اخبارشم دنبال نکنم دارم دیوانه میشم

ملیکا چهارشنبه 29 اردیبهشت 1400 ساعت 08:14 ب.ظ

سلام مهربانو جان
خسته نباشی از کارها. خدا مامان و بابای نازنین رو حفظ کنه. خوشحالم که خداروشکر کاملا خوبن. بابت نون و غذای خوشمزه هم ممنون.
عااااالی!!!
این خبر بد اخیر در حقیقت فاجعه است، به قدری بهار از این خبر عصبیه که نمی تونه به کاراش برسه، اصلا وحشت کرده. واقعا به چه درجه از تنفر، نه یک انسان بلکه در جایگاه پدر و مادر باید رسیده باشه که این قتل هارو انجام بده!
واقعا نمی دونم!

سلام عزیز دلم
ممنونم قربونت آررره خدا رو هزار بار شکر وااقعا.
فداای تو نازنین
این کار اصلا توجیه نداره ملیکا جون من از همون لحظه اول گفتم مطمئنم اولین بارشون نیست حتی الان هم که به دوقتل دیگه اعتراف کردن فکر نمیکنم فقط اینا بوده .. حق داره بچه م .. همه داریم دیوانه میشیم از اینهمه اخبار وحشتناک

رها چهارشنبه 29 اردیبهشت 1400 ساعت 08:04 ب.ظ

چقدر دوستت دارم و چقدر با خوندنت آرامش میگیرم سال هاس

فدای تو رها جااانم .. عزیز دلی کامنتت منم آروم کرد عزیزم

نیکی چهارشنبه 29 اردیبهشت 1400 ساعت 05:59 ب.ظ

سلام مهربانو جون چه دورهمی خوبی خدا برای هم حفظتون کنه

سلام نیکی جانم ممنونم عزیز دلم . خدا عزیزانت رو نگهداره

ساناز چهارشنبه 29 اردیبهشت 1400 ساعت 04:14 ب.ظ

سلام مهربانم جان
انشالا همیشه دور هم‌باشید به شادی و سلامتی
درخواست دستور پخت نان پواچا دارم

سلام عزیز دلم
ممنون از محبتت نازنین . چشششم قربونت براتون مینویسم البته اگه عجله داری تا پست بعدی همین الان بدون فیلم میذارمش اینجا فعلا داشته باشش ولی دیدن فیلم پیچیدن خمیر هم مهمi
: مواد مورد نیاز برای خمیر:
خمیر مایه خشک فوری نصف قاشق غذا خوری
شکر یک قاشق غذاخوری
شیر ولرم نصف لیوان
آب نصف لیوان
روغن مایع نصف لیوان
نمک نصف قاشق مربا خوری
آرد تقریبا سه لیوان
طرز تهیه:
تو یه کاسه ی گود، خمیر مایه و شکر و شیر ولرم رو بریزید و کاملا با چنگال هم بزنید تا حل بشن بعد یه در بذارید رو کاسه و ده دقیقه جای تاریک بذارید بمونه تا خمیر مایه فعال بشه(یکمی کف میکنه و پف میکنه)
بعد از ده دقیقه، روغن مایع و نمک و اب رو به مواد قبلی اضافه کنید و هم بزنید، حالا آرد رو با کنترل اضافه کنید هم بزنید و ورز بدید تا یه خمیر نرم و لطیف که خیلی کم به دست بچسبه، به دست بیاد.
حالا روش رو بپوشونید و یکساعت بذارید جای گرم و تاریک استراحت کنه. بعد از یک ساعت خمیر رو بردارید و مثل فیلم ادامه بدید.

مواد لازم برای داخل نون :

پنیر هر مدلی که دوست دارید(من لیقوان و پیتزا استفاده کردم)
با لیقوان تنها هم درست کردم عالی شد.
زرده تخم مرغ برای رومال نون
اگر اینستا داری برو تو این آدرس
daryas.life.diary@
و پست ششم اردیبهشت رو ببین که فیلمش رو هم دیده باشی

شارمین چهارشنبه 29 اردیبهشت 1400 ساعت 02:58 ب.ظ http://behappy.blog.ir

سلام.


اتفاقا به قتل داماد و دخترشون هم اعتراف کرده‌ن! خیلی هم راضی و خوشحالن...

بعععله همین الان فهمیدم پیشگویی من درست از اب دراومد ...
شارمین جون اینا دیگه کی هستن !!!!

نسرین چهارشنبه 29 اردیبهشت 1400 ساعت 02:48 ب.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

خیلی دلم می خواد طرز پختن این نون را یاد بگیرم. هر وقت تونستی برام بفرست لطفا. قربونت

عشق خودمی

عززیزم دیشب بهت گفتم میخواستم دستورشو بفرستم میترسم رژیمت خراب شه
تووو بییییشتررر

نسرین چهارشنبه 29 اردیبهشت 1400 ساعت 02:47 ب.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

یه پیشنهاد برای بازنشستگیت دارم.
الآن تقاضا بده تا با حقوق دو سال پیشت که بیشتره بازنشسته بشی.

دوم در مورد این پدر بنظرم دیوانه و همسرش که اصلا نمی فهممش.
مردک اعتراف کرده دخترش و دامادشو هم همینجوری کشتن. برات تو واتس اَپ می فرستم / فکر کردم دیگه خبرای ناراحت کننده برای کسی نفرستم وگرنه دیشب برات فرستاده بودم.

واقعا این زن و شوهر مریضند بنظرم. کی می تونه بچه خودشو بکشه آخه؟ به هر دلیلی. بجز اینکه دیوانه زنجیری باشن.
وقتی می تونن بگن بچه رو خودمون بوجود آوردیم دلمون خواسته خودمونم بکشیمش و هیچ مجازاتی نشن...
هیهات
حالم درد میکنه مهربانو

در مورد اون کمک بنظرم همه دوستان بتو اطمینان دارند وقتی تحقیق کردی، عکس نمی خواد. حق دارن بخوان آبرو داری کنند.
منهم یه مورد خیلی بد الآن در موردش بهم خبر رسید نوشتمش.
روی چاه نفت خوابیدن این فقر ها رو هم باید داشته باشه...

نمیشه نسرین جون من اسفند امسال اگه بخوام بازنشست بشم کل سال 99 و 1400 رو درنظر میگیرن .
زودتر از موعد بیست سال نمیشه تقاضا داد
آره قربونت الان منوجه شدم و از اول هم مطمئن بودم اولین بارشون نیست حتی بازم هست علاوه بر اینا
حاال همه مون درد داره فدات شم
من تحقیق نکردم نسرین جون درواقع چند تا عکس بام فرستاده و میگه تحقیق نباشید به چون میفهمند ... منم واقعا بدون تحقیق نمیتونم بپذیرم .
متاسفم واقعا الان میام میخونمش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد