دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

همه مقصرن جز من

اینجا هم یه سری بزنید لطفاً یه خواهش دوستانه ست 


سلام دوستان نازنینم .. از پست قبل که درمورد محمد نوشتم انقدر حس خوب از کامنت های عمومی و خصوصیتون گرفتم که توصیفش در کلمات  نمیگنجه . عمومی ها رو که خوندین ولی  چند تا کامنت خصوصی داشتم که نوشته بودید برای  تامین هزینه های محمد پیشقدم هستید و میخواید تو راه آموزش و خوشبختی این دوتا برادر سهم داشته باشید. 

باور کنید با خوندن سطر به سطرشون دلم پر از شکوفه های گیلاس شد، مشامم پر از خوشبو ترین عطر ها  و تو گوشم انگار یه نفر می نشست هنگ درام میزد. 

دست تک تکتون رو میبوسم عزیزای دل. چقدر مهربون و باصفایید.. امیدوارم چندین برابر حال و مال خوب نصیبتون بشه.. 

ولی واقعیت اینه که محمد و برادرش یه اتاق دراختیارشونه که صاحبخونه شون شریک صاحب سوپر مارکته . بهشون نفری دو وعده غذا هم میده و ماهی چهارو نیم میلیون هم حقوق می گیرن . که روی هم میشه نُه میلیون . این برای دوتا پسر بچه  تو سن محمد و احمد خیلی خوبه  (هرچند که قسمت عمده ی پولشون رو برای والدین میفرستند). 


من فکر میکنم بهتره به فکر همین آموزش زبان محمد و برادرش باشیم تا مقدمات مهاجرتش فراهم بشه . فعلاً اینکه بتونه مدرسه بره و اینا مهم نیست چون مدرسه رفتن همانا ، خونه و کار و غذا رو از دست دادن همان . 


پرسیده بودید که آیا با خانواده ی خاله ش در ارتباطن؟ محمد گفت: اوایل که اومده بودیم ارتباط داشتیم ولی خیلی از سمت اونا آزار دیدیم و مادر و پدرم گفتند دیگه هیچ ارتباطی نگیرید ما هم گوش دادیم و الان راحتیم.

حالا فعلاً همینطوری برن جلو با مهردخت تا ببینیم چی پیش میاد و چطور میتونیم راهنماییش کنیم از طریق سازمان ملل شاید بتونن مهاجرت کنند . 

راستی یکی از شما عزیزای دل توصیه ی خوب و بجایی خصوصی برام نوشت که حواسم به امنیت مهردخت و خونه باشه و سعی کنیم جلسات درس رو به بیرون از خونه و امکاکن عمومی منتقل کنیم . یه دنیا از محبتت ممنونم دوست من . خودم به این موضوع فکر کرده بودم ولی متاسفانه جایی نزدیک که وقت محدود محمد هدر نره نمیشناسیم و حقیقتاً برای مهردخت هم غیر از شرایط خونه راحت نیست . تنها چیزی که انجام میدیم و من از اوضاع خونه خبر دارم اینه که وقتی محمد داره تمرین هاش رو مینویسه مهردخت بامن چت میکنه و خیالم آسوده میشه که همه چیز خوبه . البته که این بچه واقعا معصومه ولی حق داری و احتیاط شرط عقله . 

همین الانم یه کامنت خصوصی دیگه در زمینه ی یادگیری فتو شاپ و کارهای گرافیکی و برنامه نویسی نوشته بودن که اونم عااالی بود و خیلی ممنونم برای راهکارهای خیلی خوبی که پیشنهاد میدین . 


اینم یه عکس خوشگل برای یکشنبه که خودم خونه بودم . 


****

تو همون روزهایی که دنبال یه آدم مطمئن برای کمک به مامان می گشتم. یکی از دوستان عزیزم،  دختر خانمی رو بهم معرفی کرد و فقط هم در حد معرفی بود، بهم گفت که چون سیما مجرد بوده و من متاهل بودم چند بار پیش آمد که سیما اومده منزل ما ، بصورت کلی درموردش میدونم که تحصیلات عالیه داره ولی چیزی بیشتر نمیدونم . شماره تلفنی در اختیارم گذاشت و من با سیما ارتباط گرفتم .

دختر خانوم موجهی بود با صدایی ظریف . ازش پرسیدم شرایطش رو ، گفت همیشه شاغل بوده حتی  مدیر فروش جایی بوده و درمقطع دکترای رشته ی خودش قبول شده اما بخاطر مشکلات مالی نتونسته ادامه بده. دوستانی بهش قول داده بودن که مقدمات ورود به  هیئت علمی دانشگاه رو براش فراهم میکنند ولی بعداً متوجه شده که منظورهای خاصی از این پیشنهاد دارند و ... 

 گفتم : سیما جون من واقعا برای مامان دنبال یه نیروی کمکی کار بلد میگردم ، بنظرم تجربه ی این کار رو نداری؟ 

گفت : نه واقعیتش من تاحالا کار خونه انچام ندادم .. درحد تمیز کردن اتاق خودم یا گاهی تنها بودیم یه غذای ابتدایی و شکم سیرکن برای خودم و برادر کوچیکم درست کردم . 

گفتم : با این وجود من دوست دارم کمکت کنم و مامان رو متقاعد کنم باهات کنار بیاد و یه چیزایی بهت آموزش بده و در ازاش تو در خونه ی امن ما  رفت و آمد کنی و حقوق بگیری ولی من و دوستانم کمکت کنیم و بتونی درست رو ادامه بدی . 

گفت من وجدانم قبول نمیکنه چون مامان شما انتظار نیروی کمکی داره حالا منم میام و نه اینکه کمکی نیستم وبال هم میشم . 

با هم به این نتیجه رسیدیم که برای کار در منزل مامان اینا مناسب نیست . 

شاید اون روز چیزی در حدود سه ساعت با هم صحبت کردیم .

بسیار بسیار از خانواده ی عامی و بیسوادش شکایت داشت و اونا رو عامل بدبختی و مشکلات بیشمارش میدونست .

می گفت دیگه دو تا راه دارم و بهشون فکر میکنم یکی خودکشی و دیگه هم جواب مثبت به یکی از کسانی که بهم پیشنهاد دادنه . 

باهاش همدلی کردم ، راستش خیلی اذیت شدم که دختری در آستانه ی چهل سالگی که عاشق درس و تحصیلاته درس رو بخاطر فقر کنار بذاره یا به خودکشی و یا به نوعی خود فروشی فکر کنه ... قانع هم نمیشدم که چرا نباید بتونه کاری برای خودش دست و پا کنه . 

(تو ایام ماه رمضان هم بودیم)ذ یکی دو روز از این ماجرا گذشت ،یه روز  سیما تماس گرفت و گفت شله زرد درست کردم و دارم برای چند تا از دوستانم میبرم و دلم میخواد حتما برای شما هم بیارم . 

خیلی اصرار کردم که این کار رو نکنه چون میگفت روزه هستم وسیله هم ندارم و اون موقع حوالی میدان آزادی بود . وااقعاً راضی نبودم اینهمه زحمت بکشه تحت شرایطی که خود منم نیستم . 

خلاصه با اصرار ازم آدرس مامان اینا رو گرفت و لطف کرد زحمت کشید براشون شله زرد برد. 

فکر سیما  از سرم بیرون نمیرفت . کم کم میخواستم اینجا پست حمایتی بذارم و ازتون خواهش کنم هر کسی براش ممکنه برای سیما هزینه ی تحصیل جور کنه و یه جورایی با مبلغ بالا بهش وام بده و حمایتش کنه . 

اما خب مسلماً هنوز تحقیقاتی نکرده بودم و باید  این مهم ترین قدم  رو برای حمایت بر میداشتم . 

تو همین فکرا بودم که دوست چندین و چند ساله م  مریم که بازنشسته ی اداره ی خودمونم هست باهام تماس گرفت . چند ماه قبل ازش شنیده بودم که بعنوان یکی از نماینده های شرکت نفیس ( محصولات آرایشی بهداشتی  ) مشغول شده . 

من با این شرکت و محصولاتش چندین سالی هست که آشنا هستم .

 راستش از سالهای قبل  کرم اَکتی پور actipur رو بصورت روزانه  استفاده می کردم  که هم ضد آفتابه هم پوشاننده و ... حجم کمی داره و من  از 50-60 تومن می خریدم تا اینکه کم شد و نبود و خیلی گرون شد . منم یک بار تقریبا سه سال قبل ، سی سی کرم mnd  که از طرف همین شرکت نفیس و توسط یکی از دوستان مینا که نماینده ی فروشش شده بود برای اینکه به کسب و کارش کمکی کنیم  خریدم و بعد دیدم خوبه ازش راضیم و دیگه اکتی پور رو فراموش کردم . 

کم کم محصولات دیگه شون  رو خانوادگی خریریم و مشتری شدیم . 

حالا مریم جون دوست بازنشسته م شده بود نماینده این شرکت و من و خانواده م ازش خریدامونو انجام داده بودیم . 

مریم بهم گفت مهربانو کسی رو دور و برت نداری بخواد بیاد تو همین کار؟  من درآمد خیلی خیلی خوبی از این راه به دست آوردم و همه ی کارمم آنلاینه روزی چند ساعت اختصاص میدم براش و ... 

راستش من و مریم همیشه همدیگه رو درجریان کسب درآمدمون میذاریم . یهو تو ذهنم سیماا اومد و جریان رو به مریم گفتم ... اونم دست به خیر داره گفت: به سیما بگو با من تماس بگیره من همه ی راه و چاهشو یادش میدم ، همه ی دوره ها رو آنلاین میگذرونه و به امید خدا میتونه درامد عالی کسب کنه و به درسش هم برسه . بسپرش به من . 

با سیما تماس گرفتم گفتم سیما جون جریان اینطوریه خدا رو شکر سرمایه لازم نداره و میتونی خیلی موفق بشی من مطمئنم  مریم خیلی  کمکت میکنه... میدونم دستت تنگه همین الان برای شروع یه مبلغی برات واریز میکنم  بسته ی اینترنتی کافی بخر و  با مریم از طریق واتس اپ در ارتباط باش . اول که اصلاً برای واریز پول قبول نمیکرد بالاخره با اصرار ازش شماره کارت گرفتم و دویست و پنجاه تومن براش پول ریختم .

 اهاان اینم بگم که هیچ اپلیکیشنی از قبیل واتس اپ و تلگرام و اینستا نداشت و می گفت هزینه ی نت نمیتونم بدم . 


بهش گفتم یه واتس اپ رو نصب کن و سریع با مریم تماس بگیر . 


شروع کرد که مهربانو جون کارش سخته؟ نوع کارش چیه؟ با کیا باید در ارتباط باشم؟ 


هی توضیح دادم سیما جان نگران نباش هیچی نیست .. مریم برات توضیح میده تو درموردش فکر کن .. یه لیست محصولات داره که من و خانواده م  کلی ازش استفاده کردیم لوازم بهداشتی از قبیل خمیردندون، شامپو نرم کننده کرم و این چیزاست خیلی هم خوبه .

 تو به اشناهات معرفی میکنی و براشون محصولات رو از طریق واتس اپ میفرستی اونا انتخاب میکنن به تو سفارش میدن  تو هزینه رو اعلام  میکنی اونا برات پول واریز میکنن تو به کسی که باهاش از طرف شرکت درارتباطی خبر میدی و فاکتور صادر میشه همون موقع شرکت ، درصد تو رو به حسابت واریز میکنه که خیلی هم درصد خوب و قابل قبولیه ، مسئول مربوطه جنسارو از طریق پست برای مشتری میفرسته همممممین!!!


دیگه انقدر اما و اگر آورد گفتم سیما جان شما با مریم تماس بگیر خودش راهنمایی میکنه بعد تصمیم بگیر . 


نشون به اون نشونی کلی طول کشید (چند روز) با مریم تماس بگیره .. مریم ساعت ها براش توضیح داد و ازش خواست امتحان کنه ولی هرچی منتظر موند تماس دوباره ای برقرار نشد .. تقریباً دو هفته بعد تماس گرفت با مریم که مریم خانوم فکر نکنی من نمیخوام تماس بگیرم هااا ، میخوام ولی بعدا .الان تقریباً دوماه گذشته و دیگه هیچ تماسی گرفته نشده.

 سیمادیگه با من هم تماس نگرفت و البته من هم  پیگیر نشدم . 


مریم میگفت متاسفانه سیما از همه ی دنیا طلب کاره ، کلی  درمورد خانواده ش بد و بیراه گفته و من بهش گفتم اصلاً درمورد اونا حرف نزن .. خودت داری میگی مادرت 75 ساله ست خب چه توقعی از یه زنِ قدیمی خسته داری؟

 همین الان داری تو خونه ی پدر و مادر زندگی میکنی و باید کلی خدا رو شکر کنی که سقف مطمئن خانواده رو سرته .

 دستت رو بگیر به زانوت و از صفر شروع کن . شاید اون بنده خدا ها هم انتظار دارن دخترشون که الان چهل سالشه یه حرکت مثبت برای اونا میکرده . 

روزگار همیشه سرسازگاری با آدم نداره باید موج سوار باشی و از همین امکاناتت استفاده کنی .. اگه شده تمام کوچه های شهر رو آگهی تدریس بزنی بزن و ... 


این مورد یکی از همون موارد حمایتی بود که در همون قدم اول منتفی شد . 


کاش به نعمت ها و امکاناتمون حتی اگر در حداقل ترین ها هستند، بی تفاوت نباشیم .. کاش دست هایی که برای کمک به سمتمون دراز میشن رو  با بی تفاوتی رد نکنیم و کاش از همه ی دنیا طلبکار نباشیم ... 

گاهی از خودمون بپرسیم من برای تغییر شرایط و بهبود حال خودم و اطرافیانم چکار کردم؟ 

شما با همچین ادم هایی برخورد داشتین؟ هیچوقت فکر کردید که ممکنه خودتون هم همین توقع رو از روز و روزگار داشته باشید؟؟ 


نظرات 24 + ارسال نظر
ملی چهارشنبه 25 خرداد 1401 ساعت 10:29 ق.ظ

سلام مهربانو جان
اره من برخورد کردم اینجور ادما از زمین و زمان دلخورن و مدام شکایت میکنن مدام قر میزنن و از این و اون بد میگن .شرایط خودشون رو بدترین شرایط ممکن میدونن در حالیکه حاضر نیستن ی نگا به اطراف بندازن .اینا افسردگی دارن و شاید هم بیماری های دیگه روانی .............
اینجور ادما کل انرژی او میگیرن وقتی قصد دار یکمکشون کنی و نصیحتشون میکنی انگار گوش شنوایی ندارن باز هم خودشون رو بدبخت ترین ادم دنیا میدونن .اینجور ادما سمی ان . همیشه هم شکست میخورن

سلام عزیزم
متاسفانه همینطوره . البته طفلکا دست خودشونم نیست نیاز به درمان و تراپی و کلاً عزیزانی دارن که بهشون کمک کنند و از سن کم شروع به درمان کنند .

مینو دوشنبه 23 خرداد 1401 ساعت 11:05 ق.ظ

نصف کامنتم نیومده

عه

سعیده دوشنبه 23 خرداد 1401 ساعت 08:20 ق.ظ

متاسفانه یارانه دادن دولت به مردم باعث بی عاری و عادت به صدقه خوری در بسیاری از مردم جامعه ما شده.اگر این همه پولی که تحت عنوان یارانه، کمک معیشتی، کمک مومنانه و.... یکجا صرف ایجاد اشتغال و کارخانه و کشاورزی های مدرن که حداقل نیاز به آب رو دارند می شد، الان وضع ما این نبود.

کاملا درست میگی سعیده جان
اتفاقا چند روز پیش با دوستم درمورد مالیات هایی که تو کشورهای دیگه مردم میپردازند و کم هم نیست صحبت میکردیم . هر دو گفتیم خوبه که واقعا در جهت رفاه حال شهروندان صرف میشه تبعیضی هم درکار نیست . اینجا پر از تبعیضه و درضمن به تنها دلیلی که صرف نمیشه رفاه حال مردمه

مینو یکشنبه 22 خرداد 1401 ساعت 10:14 ب.ظ

سلام مهربانو جون
من یه مدته که میخونمت
در مورد شرکت نفیس بزار تجربه خودمو بگم
چند وقت پیش یکی از دوستام بهم پیشنهاد داد بیام بازاریابی کنم چند جلسه آنلاین باهام صحبت کردن و بهم گفتن فکر کن میخوای عروسی کنی سیصد نفر از دعوتیات بنویس حالا من همش میگفتم من یک درون گرا هستم و ارتباطات کمی دارم ولی خانومه ول کن نبود می‌گفت اگه از تو کوچه خیابون هرکسی رو دیدی حتی اگه نمی‌شناسیش اسمش بنویس و منم همین کارو کردم ولی دویست نفر نمیشد

سلام عزیزم
مینو جان اولا باعث افخارمه که در جمع دوستانم هستی ثانیاً چیزی که من درمورد نفیس فهمیدم این هست که این شرکت محصولات خوبی داره و پورسانت خوبی به فروشنده هاش میده و بزرگترین موفقیتش اینه که برای فروش محصولاتش از یه طیف وسیعی نیرو کار استفاده میکنه . هر جایی که میخواد محصول بفروشه باید کلی فروشگاه بزنه و ... اما این شرکت محصولاتش رو توسط نیروها مستقیم به خریدارها میرسونه .. همه ی فروشنده ها برای اینکه فروشنده ی جدید بیارن تو شبکه امتیاز قابل توجه میگیرن بنابراین اون کسی که داره روی شما کار میکنه میخواد حتماً شما رو جذب کنه که امتیاز بگیره .
بنظرم کسی که واااقعا میخواد درامد کسب کنه و از نظر رووحیه یک ادم برونگرای معمولی هم نه خیلی برونگراست باید وارد این وادی بشه . درست مثل دوست من .
من خودمم ارتباط اجتماعی وسیعی دارم ولی تو تخفیف گرفتن از فروشنده ها، پیدا کردن ضامن و کلاً متقاعد کردن کسی و رو زدن به آدما بشدت عملکرد ضعیفی دارم و ناتوانم . این کار که باید دیگران رو متقاعد کنی که فلان محصول هم کیفیتش خوبه هم قیمتش و تو بیا از من بخر اصلا ازم برنمیاد . کلا در زمینه ی اصرار کردن ناتوانم
ولی با همه ی این ها اگر از نظر درامدی مستاصل باشم حتما این کارو انجام میدم . درمورد سیما چون فکر کردم واقعا مستاصله و حتی برای نیازهای ضروری و شخصیش دچار مشکله فکر کردم باید امتحانش کنه وگرنه بهترین انتخاب برای همگیمون چیزیه که به روحیه مون سازگار باشه . خلاصه که منم مثل خودتم

Nasrin یکشنبه 22 خرداد 1401 ساعت 06:00 ب.ظ

سلام مهربانو جان ادم نمیدونه چى بگه واقعاً اى کاش پیشنهاد کارر رو قبول میکرد به نظر براى شروع خوب میومد
مهربانو جان یه گربه با سه تا بچه هاش چند وقته میاد توى حیاط خونه، خواهرم براشون گردن مرغ بدون استخون یا فیله و سینه مرغ میذاره شما گربه دارى میشه کمک کنى چه چیزهاى دیگه اى میتونن بخورن به نظر بچه گربه ها ٣ ماهه باشن اگر اشتباه نکنم
ممنون از وقتى که میذارى اینم عکسشون
این مامان گربه است حیف که من میترسم بهشون دست بزنم خیییلى نازن
https://s6.uupload.ir/files/eeb52c3e-3186-46f4-b7ae-f03b4a6548d9_536g.jpeg
اینم یکى از بچه ها
https://s6.uupload.ir/files/78fa879d-b3e8-4e56-8249-97909d810d4b_o6d3.jpeg

سلام عزیزم
ای جااانم چه گربه های ملوسی . حیوانات مخصوصا گربه سانانمثل فرشته میمونن که میان تو بهشت مطمئن باش خونه خواهری رو بهشت دیدن که اومدن . دستتون درد نکنه بابت غذا رسانی
نسرین جان گربه ها برخلاف تصور عموم مثل خودمون از انواع گروه های غذایی باید تغذیه بشن . یعنی هم سبزیجات هم پروتین هم غلات ، اگر لبنیات مخصوص هم داشته باشن که عالیه منظورم از مخصوص اینه که لاکتوز نداشته باشه مثل شیر بدون لاکتوز یا ماست پروبیوتیک .
خودم برای اینکه چیزی درست کنم که هم همه ی گروه مواد غذایی رو داشته باشه هم مقرون به صرفه باشه گردم مرغ رو حسابی(چند ساعت) میپزم و استخون گیری میکنم تو همون آب گردن ها هویج و کدوی سبز میریزم و نهایتا ورمیشل(رشته ی سوپ که خیلی باریکه) که غلاتشون رو تامین کنم منظورم از ریختن ورمیشل اینه که ریز هست و نیاز به خورد کردن نداره وگرنه میشه بجاش سیب زمینی یا جو پرک (پرک که زود بپزه) یا جو دو سر پرک بریزید . من دو کیلو گردن 4-5 تا هویج و کدوی بزرگ و یک سوم بسته یا نصف بسته ورمیشل میریزم و با این حجم تقریبا سه روز، 8-9 تا گربه رو یک وعده غذا میدم .
آب تازه و خنک هم لطفا بذارید حتما که الان هوا گرمه و بشدت کلیه ها اسیب میبینند.
چیزی که باید دقت کتید ممنوعه های مواد غذایی گربه هاست که شامل قارچ ، کاکائو ، شکلات شیرینی های مصنوعی مثل قند و شکر ه و پیاز و سیر و این چیزاست . لطفا وقتی ابپز میکنید با آب خااالی باشه نه نمک نه ادویه دیگه ای هیچی نزنید .
هر سوالی داشتی درخدمتم بازم ممنونم از لطف شما

سینا یکشنبه 22 خرداد 1401 ساعت 02:33 ب.ظ

یکی تعریف می کرد یکبار فردی را که به نظر آدم عیالوار و نیازمندی می رسید به دوستم معرفی کردم تا در شرکتش به او کاری بده.

ایشون یک شب تمام شیرهای آب شرکت را دزدید و متواری شد و تا فردا صبح تمام شرکت را آب برداشته بود

,وااای چقدر بده ادم بدون شناخت نمعرفی کنه باعث خجالت و شرمندگی ادم میشن

لیمو شنبه 21 خرداد 1401 ساعت 11:08 ق.ظ https://lemonn.blogsky.com

سلام
متاسفانه از این دست افراد خیلی زیاد هستن. خودم با اینکه نیاز مالی نداشتم اما برای مستقل شدن و تجربه ی کار توی دوران دانشجویی هم سرکار میرفتم. بعد دوستام که حتی فارغ التحصیل شده بودن و وقتشون آزادتر بود هی میگفتن نمیشه یا کار نیست و هزارتا بهونه دیگه.
بجز این هم کم ندیدم افرادی که میومدن تکدی گری و چون جوون بودن ما بهشون پیشنهاد کار میدادیم اما رد میکردن!!

سلام عزیزم
متاسفانه کم ندیدیم .. اما کار کردن و فعال بودن خیلی ارزشمنده

امید شنبه 21 خرداد 1401 ساعت 09:56 ق.ظ

چند سال پیش یه بار تو پارک با یک پیر مردی اشنا شدم خیلی از شرایط زندگیش می نالید و انچنان اشکی می ریخت و می گفت دخترم کفش نداشته تومدرسه مسخرش کردند و ...
یه پولی بهش دادم و شماره محل کار، یکی دو باری براش مقداری پول و لباس و ... تهیه کردیم یه بار همکارم گفت خوبه براش یک کار پیدا کنیم سپردیم یک کار که بتونه از پسش بر بیاد جور کردیم وقتی زنگ زد بهش گفتم برات یه کار پیدا کردم و ... گفت بهت زنگ می زنم الان 8 ساله قراره زنگ بزنه

ای باباااا آدم واقعا سخت میتونه فرق نیازمند و تن پرور رو بفهمه

مینو جمعه 20 خرداد 1401 ساعت 11:23 ب.ظ http://milad321.blogfa.com

سلام
شخصا بارها به افرادی کمک کردم که بعد از چند سال فهمیدم فقط سو استفاده بوده.از طرف دیگه با آدم هایی مواجه شدم که با درست کردن رب ومربا، تهیه مواد غذایی مثل بادمجان وسبزی سرخ کرده، سوزن دوزی، خیاطی، پخت نان وکیک وکلوچه و....زندگی خودشان وخانواده را تامین کردند.دهه هفتاد در یک منطقه محروم بانی تاسیس یک تعاونی خدماتی زنان شدم .بعضی زنها بهانه میگرفتند که ما بچه کوچک داریم ونمیتوانیم کار کنیم ودنبال کمک های خیریه بودند.عده ای هم با جان ودل مشغول کار شدند وزندگیشان را تغیر دادند.

سلام مینو جان
انسان موجود پیچیده اییه

مریم پنج‌شنبه 19 خرداد 1401 ساعت 07:06 ب.ظ

بازم افرین به شما والبته مهردخت عزیز
شما سیما رو رهاش نکنین این دختر افسرده شده و نیاز به درمان و مشاوره داره البته پذیرش اینکه قبول کنه بیماره هم یه پروسه نسبتا طولانیه برای این ادما شروع یه کار جدید واقعا ترسناکه
اگه قبول کنه اول بره مشاوره خوبه معمولا خود مشاور توصیه به درمان دارویی میکنه چون بیماران مشاور را بهتر از روانپزشک میپذیرن مشاوره یه جای ارزون نزدیک خونه شون هم میتونه بره زمان دانشجویی ما مراکز ارزونی بودن که اینگونه خدماتو عرضه میکردن میشه با پرس و جو براش پیدا کنین حیفه این دختر گناه داره اینکه از همه طلبکاره و بی حوصله س به دلیل افسردگیشه
مهربانو جانخوش به حالت که انقدر مهربون و فعالی شب جمعه هست با دل پاکت به همه دعا کن موفق باشی مهربون خانوم

ممنونم مریم جان
عزیزم اگر ارتباط نزدیک تری داشتیم و یه جورایی میشد بیشتر کنترلش کرد شاید موفق میشدم ولی با توجه به نوع ارتباط ما ، واقعا طرف باید خودش بخواد و همکاری کنه وگرنه من هی بگم هیچ فایده ای نداره.
عززیز دلی مریم جان کاش لایق اینهمه لطفت باشم

عابر پنج‌شنبه 19 خرداد 1401 ساعت 03:45 ب.ظ

سلام. کاش میشد بعضی کامنت ها رو صد تا لایک کرد کامنت عسل بانو از اون دسته است، یه اتفاق عجیب که من زیاد میبینم توی سالهای اخیر میل به ناله نداری توی همه است اتفاقی که میفته اینکه آدم نمیدونه کی واقعا توی تنگناست کی اداش رو درمیاره، این میتونه آرزوی ما باشه که همه مردم کشور توی رفاه باشن مثل مردم خود امارات یا کویت ولی واقعیت ما چیزی دیگه است داشته های ما به هر دلیلی اینقدر نیست ما بی توجه به موقعیت و داشته هامون دوست داریم در رفاه حداکثری باشیم یه بنده خدایی کلی مینالید، من فکر کردم واقعا پول لازمه خودم پیشنهاد دادم بدون تعیین مدت بهش یه پولی قرض بدم خواستم نگران نباشه حالا اون روز دیدم جفت بچه هاش رو برده کلاس ورزش اسم نوشته یا یه بنده خدایی یه پولی قرض گرفت بعد فهمیدیم ۵ تا ۱۰ تومن از کل فامیل گرفته که یه ماشین هم برای دخترش بخره خوب این زشته اثر خیلی بدی روی آدم میذاره

سلام
شاید باورتون نشه ولی در مراحل همیاری و حمایت کیس هایی که معرفی میشن، پروسه ی تحقیق و نتیجه گیری و راستی آزمایی نیازمند خیلی مهم تر و پر استرس تر از جمع آوری پوله . پول رو که همیشه با لطف و اعتماد شما دوستان جمع کردیم حالا کم یا زیاد ولی اون قسمت اولش خیلی مهمه بخاطر همین همه گیر شدن ادای نداری !!!

سینا پنج‌شنبه 19 خرداد 1401 ساعت 03:07 ب.ظ

سیما خانم هم از اوناییه تن به کار نمی ده

الی پنج‌شنبه 19 خرداد 1401 ساعت 09:57 ق.ظ https://elimehr.blogsky.com/

متاسفانه زیاد دیدم
نمیدونم چرا فکر میکنن بقیهکه الان دارن کار میکنن و زندگی میکنن شرایط متفاوتی داشتن
شاید با یکم بالا و پایی هممون ازین شرایط ها داشتیم
منم به عنوان یه دختر جوون که نزدیک 10 ساله به سختی دارم توی محیط های مردونه کار میکنم هزارجور پیشنهاد داشتم
هزار مدل کار سخت کردم دانشجو بودم کار کردم خرج تحصیلم رو خودم دادم به سختی البته که معتقدم والیدنم بد نبودن فقط نوع نگاهم متفات هست با این خانم از یه پدر فرهنگی بازنشسته چه توقعی باید داشت، ماجراها رو میشه همه جور دید من یا امثال ماها که فراوونن میتونن هزار جور توقع داشته باشن و همه نوع قضاوت در مورد والدین کنن ولی تو این جامعه و این اقتصاد یه ادم مسن بازنشسته چه میتونه بکنه؟ اینا وظیفه خود منه
من چند جا کار کردم و میکنم هیچ کجا اسنخدام دولتی نبودم پروژه ای کار میکنم، خودم دنبال کار و پروژه میگردم، برا اینکه بتونم دستم تو جیب خودم باشه 7 ساله تو محیط های کار مردونه ام حلقه دستمه و گفتم متاهلم و عملا فرصت ازدواجم رو خراب کردم تا از شر پیشنهاد ها راحت شم. خیلی های دیگه هم تو این شرایط میشناسم
اتفاقا به خانوادم هم زیاد کمک کردم، اینجا نمیشه زیاد توضیح داد ولی عملا بیشتر چیزها رو دوش خودمه و همین هم باعث شد برا مهاجرت سست بشم.منم اتفاقا 38 سالم شده دیگه
کلی هم متلک میشنوم از اطرافیانم که وااا 38 سالت شد هنوز شوهر نکردی؟؟؟
زندگی برا همه سخته کاش سیما بدونه مقصر هر وضعی اول خود شخصه میشد رفت سر کار و تن به پیشنهاد هم نداد همینطوری که من و هزاران نفر مثل من ندادن
هر دختری میره سر کار که تن به پیشنهاد نداده، منم خیلی از کارهایی که اوایل انجام دادم در حد تحصیلاتم نبود حتی منشی ساده ساده بودم با مدرک فوق لیسانس دانشگاه دولتی با معدل الف و نامه نخبگی حتی زمانی که با طرح استعداد درخشان بدون کنکور برا دکترا رفتم هم شغلم در سطح مدرکم نبود الانم بخوام عادلانه نگاه کنم نیست ولی خیلی خیلی بالاتر و بهتر شدم
مطمئنم از من شرایط سخت تر هم خیلی بوده

دقیقاً
با کار کردن و تیپ شخصیت تو که البته عاشقشم کمابیش آشنام الی جون

مهرگان پنج‌شنبه 19 خرداد 1401 ساعت 09:14 ق.ظ

سلام وقتتون بخیر
ببخشید یه سوال . محصولات نفیس چه چیزهایی رو استفاده کردین و راضی بودین ؟ من تا حالا نشنیده بودم .

سلام وقت تو هم بخیر عزیزم
سبکه ی نفیس شامل چند تا برنده از جمله آلن بیوتی -مورال آپ-بلک بری-ام ان دی-سوپر استار -آروماتیک ...
من و خانواده م سی سی کرم از برند ان ان دی و شامپوهای مو و نرم کننده مو و شامپو بدن های آروماتیک و ام ان دی و کرم کف پا از سوپر استار و .. استفاده کردیم تو گوگل سرچ کن شبکه نفیس همه ی برند ها و توضیحاتشون رو میده اگر هم نیاز به مشاوره و معرفی محصول داری یه راه ارتباطی مثل تلفنت رو برام خصوصی بذار بدم دوستم کمکت کنه

منجوق پنج‌شنبه 19 خرداد 1401 ساعت 09:08 ق.ظ http://manjoogh.blogfa.com

اتفاقا من از این موردها خیلی دیدم کاش میشد جریان زندگی خودم و تلاشهامو بنویسم که چطور زندگی پوست منو کند اما من پا پس نکشیدم.

چقدر خوندنش برای همگیمون خوبه منجوق جان همین نوشتن ها انگیزه رو در وجود خیلی هامون تقویت میکنه . بنظرم حتما این لطف رو داشته باش و بنویس عزیزم

متولد ماه مهر پنج‌شنبه 19 خرداد 1401 ساعت 08:00 ق.ظ

آخ گفتی من هم تو نزدیکانم چنین شخصی دارم که از همه طلب کار هست و حساب و کتاب مال و اموال اطرافیان را داره بعد خودش تا لنگ ظهر خواب هست بیچاره پدر و مادرش که علاوه بر هزینه زندگی خودشون باید هزینه زن و بچه این آدم را هم بدهند.کلا آماده این هستند که هلو برو تو گلو نه زحمتی نه تلاشی

واای فاجعه اییه که معمولا خود والدین درست میکنند

زهرا..‌. پنج‌شنبه 19 خرداد 1401 ساعت 02:23 ق.ظ http://saatsheni1531.blogfa.com

امیدوارم نتیجه ی کاراتون برای محمد همونی بشه که خودش وشمامیخوایید وخستگی خودتو دختر ماهت دربره...اگر کارای مهاجرتش جورشه که آیندش تامینه چون اینجا موندن فقط به سمت سیاهی رفتنه
افرین به غیرتش که به فکر خانوادشه

این سیماخانوم نمیتونه زندگی کنه وقتی از همه ی دنیا طلبکارباشی،هیچ وقت نمیتونی تلاشی برای موفقیت داشته باشی و به هیج جاهم نمیرسی وگرنه بنظرم اگر کسی واقعا پول نیاز باشه و بخواد راه درست رو بره خودشو به درو دیوارمیزنه و کار پیدامیکنه مخصوصا که یکی بیادو حمایتش کنه

ممنونم زهرای عزیزم .
متاسفانه همینطوره

ساغر پنج‌شنبه 19 خرداد 1401 ساعت 12:01 ق.ظ

مهربانوجان سلام
به روح بزرگت درود میفرستم نون قلبت رو میخوری مهربانوجان .شما مطمئنا تاثیر خیلی خیلی مثبتی در شکل گیری شخصیت دخترت داری مهربانوجان ، مادر خیلی تاثیرگذاره. در مورد مطلبی که نوشتی عزیزم فکر میکنم دختر خانم خیلی ناامید و افسرده است متاسفانه و حس قربانی رو داره و چقد ناراحت کنندست.مهربانو اگر میتونی بیشتر باهاش حرف بزنید این ادما خیلی تنهان شاید حتی با خواهرشون هم نتونن درد و دل کنن حس خوب نبودن دارند.میدونید داشتن خانواده خوب و داشتن حداقلها یه نعمته .همه اون قدر شخصیت قاطع و محکم ندارند که بتونند خودشون رو بروز بدن نیاز به حامی دارند البته خوب اون خانم هم باید خودش رو یه تکونی بده و اینقد هم اه و ناله نکنه و وقتی یک شخصی مثل شما میاد بهش پیشنهاد میده قوت قلب بگیره و یا علی بگه و شروع کنه و خودش بشه حامی مادر و پدر پیرش.وقتی میگید پول بسته اینترنت رو نداره چقد زندگیش فاجعست اصلا نمیتونم تصور کنم کاش بتونه به خودش مسلط بشه حالا همه هم که نباید با درس به جایی برسن من دارم دور ور خودم که برنج محلی رب انار روغن محلی میبره به سوپرمارکتهای بالا شهر میده که به مشتریهای پزشک و دکترشون بفروشن بعد یه درصد هم به این بدن . میرن کراتین یاد میگرین ارایشگری یاد میگیرن والاه فروش محصولات ارایشی درامدش بهتر از کارمندیه.

مهربانو از اینکه دغدغه ادمای دور ورت رو داری نشان از وسعت قلب و روحته . انشاالله جواب نیک رفتاریت رو ببینی .اینکه بی تفاوت نیستی خیلی ارزشمنده.

سلام ساغر جانم
عزیز منی قربونت خیلی ممنونم با اینهمه لطفی که به من داری . درمورد سیما درست میگی دچار همچین مشکلاتی بود و نیاز مبرم به تراپی داشت و لی متاسفانه هیچ همکاری نکرد تا در اون زمینه هم بتونیم کمک حالش باشیم .
میدونی ساغر جون گاهی آدم تو خلوت خودش ممکنه فریاد بزنه یه نشونه یه ناجی یه امید بفرست من حالم دگرگون بشه ، بنظرم باید یه جورایی کمین کنه که از هر علامتی برای رهایی استفاده کنه و بگه اهااا این همون نشونه ای بود که میخواستم و اصلا برای شروع کردن و بیدار شدن معطل نکنه .
بقول خودت کم ندیدیم کسانی رو که فارغ از تحصیلانی که دارن در کارزار زندگی استین رو بالا زدن و به هر قیمت شرافتمندانه ای که بوده خودشون و حتی اطرافیانشون رو از مهلکه نجات دادن .
واقعیتش اینه که ادم تا خودش نخواد تمام نیروهای دنیا هم که جمع بشن با اجبار نمیشه کسی رو نجات داد.
قربون محبتت مجداا از لطفی که داری ممنونم امیدوارم تا همیشه لایق این محبت باشم

منیژه چهارشنبه 18 خرداد 1401 ساعت 06:52 ب.ظ

دیگه چه جوری باید شانس بیاد در رو بزنه تا آدم در رو باز کنه. ایکاش و ایکاش کمی بیشتر به آینده خودش و خانواده فکر می‌کرد و فرصت‌های خوب را از دست نمی‌داد.

اعظم46 چهارشنبه 18 خرداد 1401 ساعت 06:52 ب.ظ

بازار یابی فن بیان وسر وزبون واعتماد به نفس بالا می خواد وکار هرکسی نیست

اینم کاملا درسته اعظم جان ولی تجربه ش رو دادرم که وقتی ادم تو تنگنا میمونه قابلیت هایی از خودش بروز میده که اصلا در باور خودش هم نبوده

ربولی حسن کور چهارشنبه 18 خرداد 1401 ساعت 05:47 ب.ظ http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
کسی که حاضر نیست به خودش کمک کنه نباید انتظار کمک از دیگران را هم داشته باشه

سلام آقای دکتر
کاملا درسته

عسل بانو چهارشنبه 18 خرداد 1401 ساعت 04:55 ب.ظ

سلام
مشکل اینه که متاسفانه بعضی آدم ها میبینن با ناله کردن و نق زدن بدون زحمت و با بیان اینکه می خوام تن فروشی کنم کلی کمک مالی می گیرن، دیگه چرا باید خودشون رو به زحمت بندازن و کار کنن.
عزیزم یادمه یه بنده خدایی همیشه میگفت اینکه ما مردم خودمون آستین بالا میزنیم و به دیگران کمک کنیم، افتخار نیست، یه اشتباه بزرگ هست، می‌گفت کمک کردن اصولی داره و نباید کمک کردن باعث تنبلی و بی عاری طرف کمک گیرنده بشه.
همون اتفاقی که توی مناطق محروم داره میفته و مردم منتظر بسته های حمایتی هستن و تغییری در شیوه زندگیشون ایجاد نمی کنن، یک روزی خواهرم به یکی از همین افراد پیشنهاد داد که یه سرمایه اولیه از خواهرم بگیره و رب گوجه خونگی درست بکنه و بفروشه، اما طف گفته بود من بشینم رب بگیرم، این چه پیشنهادی هست میدید.

یادمه دوره ارشدم یه هم اتاقی داشتم که رتبه کنکورش دو رقمی بود، پدرش فوت شده بود و شرایط مالی خوبی نداشتن، شهرستانی بود و زندگی توی تهران هم که خودتون میدونید چقدر پر هزینه و سخته.
این دختر با اینکه سنی نداشت و البته از نظر علمی شرایط خوبی داشت برای تامین مخارجش بعد از ظهر ها میرفت توی یک داروخونه و علاوه بر نسخه پیچی، کارهای نظافتی داروخونه رو هم انجام می‌داد. گاهی ما میرفتیم داروخونه و توی اون شرایط می‌دیدیم ایشون رو، دلم میسوخت میگفتم حالا چقدر جلو ما خجالت کشیده و به روی خودش نیاورده.
این دختر هیچ وقت از نداری حرف نزد، دستش رو جلو کسی دراز نکرد، تهدید به تن فروشی نکرد، شرافتمندانه زندگی کرد چون عزت نفس داشت، چیزی که این روزا کم شده.

سلام عسل جان
با کمک کردن اصولی خیلی موافقم همین خودمون سالهای قبل که تازه کمک های حمایتیمون رو شروع کرده بودیم فقط یه پولی جمع میکردیم و در اختیاز نیازمند قرار میدادیم . معمولا بعد ها هیچ اتفاق خوبی برای زندگی طرف نمیافتاد . تا اینکه یکی از کیس ها خودش شد برامون چراغ راه . خانوادگی بدهی خیلی زیادی داشتن یه دوست ازشون کلاهبرداری کرده بود و فراری بود و این طفلکا تو یه تله ی بزرگ بودن .
خودش پیشنهاد داد که بدهی های ما رو ندیدن فقط به من سرمایه ی کار بدید خودم بقیه ش رو درست میکنم .. ما انجام دادیم و اون دختر شگفتی آفرید . تا سالهای بعد برای من عکس میفرستاد و از زندگی فوق العاده ای که برای خانواده ش در یکی از کشورهای ثروتمند همسایه درست کرده بود میگفت و قدردان همون کمک ما بود . این شد که ما یادگرفتیم حمایت باید تا اونجا که ممکنه هدفمند و اصولی باشه .
چنین آدم های باعزت نفسی که داستانش رو نوشتی رو باید تحسین و به افتخارشون تعظیم کرد.

نسرین چهارشنبه 18 خرداد 1401 ساعت 03:11 ب.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

یاد جریان آناهیتا افتادم... یادته؟
بعضیا وقتی می بینن کسانی هستن که اهمیت بدن، از خرج خودشون بزنن (در هر مقطعی و جایی) تا بدیگرانی که نیازمندند کمک کنند، غیرت ندارن. میگن پول مفته چرا نخوریم؟
نمیدونن من و تو تجربه ای داریم که محاله بدون تحقیق و اطمینان صد در صد پا پیش بذاریم. دوستانمون هم بخاطر همین حساسیت های تو در تحقیق هست که اینطور از جون و دل کمک می کنند.
دم تو و آترا گرم.
محمد را دوست دارم.
ببین! این پسر اینقدر غیرت داره که با این سنش برای پدر و مادرشم پول می فرسته. امیدوارم کارشون در سازمان ملل درست بشه. اگه تهران بودم و بیکار حتما میرفتم دنبال این کار براشون چون آینده شونو تامین میکنه. جای بهتری هم خواهند رفت و در شهر هرت نمی مانند همی
عاشقتم

آره نسرین جون امکان نداره یادم بره
من بیشتر

غریبه چهارشنبه 18 خرداد 1401 ساعت 03:07 ب.ظ

سلام
جالب بود
فکر کنم نیاز مادی آنچنانی نداشته است
چون آدم محتاج خودش را به هر در و دیواری می زند
موفق باشید

سلام
یه چیزای عجیبی که نمیتونم بازگو کنم درمورد نیاز شذیذ مالیش گفته بود .. نمیدونم والا چی بگم خلاصه که اون همتی که باید باشه بنظرم نبود
همچنین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد