دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

24 سالگیت مبارکم باشه/دارسی عزیزو فراموش نشدنی من

خاطرات 24 سال پیش رو شخم میزنم . چه خوبه که نمیدونیم روزگار برامون چه خوابی دیده، یا شاید بهتره بگم خودمون چه خوابی برای خودمون دیدیم ، چون آینده ی هر شخص، محصولِ تصمیمات و انتخاباتشه . 

24 سال قبل تو این ساعت ها داشتم درد جانکاهِ مادر شدن رو تجربه میکردم . راستش جا خورده بودم و اصلاً آمادگی نداشتم جشنِ مادری رو انقدر دردناک و سخت ، با انواع و اقسام تهدیدات، شروع کنم . 

خبر بد اینه که این دردتموم ناشدنیه و  تا ته عمر ولت نمی کنه و خبر خوبش هم اینه که با همه ی رنج هایی که خواهی کشید، انقدر شیرینه که به این مصیبتِ خود خواسته تن میدیم. 


امروز دختر کوچولوی عزیزم 24 ساله شد. 


دیشب گفت یه کیک مینی مال میخوام ، بعد که درست کردم گفت عه چرا ارتفاعش زیاد شد . گفتم : مهردخت کیک اندازه ی کفِ دسته... بزرگه الااان ؟

گفت: نگفتم بزرگه ،گفتم :  ارتفاعش زیاده من میخواستم نازک باشه.

خلاصه اینکه بحثِ شیرینِ اندازه و ارتفاع داشتیم و پس از اتمام بحث ، نیم ساعتی هم با هم قهر کردیم !




***********

امسال برای هر دوی ما متفاوت بود،

 از دیروز ساعت های غمگینِ بدحال شدن پرنسس کوچولوی خونمون "لیدی دارسی" شروع شده و تا فردا شب ادامه پیدا میکنه .


آدمیزاد عجب موجود عجیب و پیچیده اییه، پارسال بعد از رفتن دارسی، مهردخت دو سه روزی به زوال عقل گرفتار شده بود و میگفت :  در و پیکر خونه رو خوب درز گیری کنیم ، شیر گاز خونه رو باز کنیم و بخوابیم و ما هم از دنیا بریم .. زندگی بعد از دارسی هیچ معنایی نداره !!

هفته ی اول که خونه موندم و چشم ازش برنداشتم تا بتونه خوب سوگواری کنه و خودش رو دوباره پیدا کنه ، بعد از یک هفته تنهاش گذاشتم اما با ترس و نگرانی.. 

حالا 365 روزه ، هر روز یاد دارسی کردیم . فیلم های پر از خاطره ش رو  نگاه کردیم و به هم یادآوری کردیم که  سه سال چقدر سه تایی عشق کردیم با هم . 


دارسی معجزه ی دوست داشتنی زندگی ما بود . 27 تیر ماه سال 98 ساعت حوالی شش بعد از ظهر تو سن 67 روزگیش به خونه مون اومد و 27 تیر ماه 1401 ساعت ده دقیقه به شش بعد از ظهر با ایست قلبی از پیشمون پر کشید. نمیدونم چرا انقدر دقیق و عجیب . 


سرتون سلامت ، شما که تجربه ی همزیستی با یه موجود که صرفاً عشق خالصه رو ندارید اصلاً توقعی نیست متوجه بشید از دست دادنشون چقدر دردناک و تلخه  و در عین حال انقدر دوست داشتنی و مهمه این همزیستی که باز هم تکرارش میکنیم . فقط اونایی که دارن میدونند من چی میگم.



*******

دوستتون دارم رفقا



نظرات 35 + ارسال نظر
مهرگل پنج‌شنبه 19 مرداد 1402 ساعت 01:55 ق.ظ

تولد مهردخت جون مبارکتون باشه مهربانوجان
الهی بیای برامون از تولد 135 سالگی خودت و 109 سالگی مهردخت بگی و دوباره اشاره کنی که سر ارتفاع کیک باهم حتی قهر هم کردید و ما فقط بخندیم
چقدر اون حرفت برام غم انگیز بود که مهردخت میخواسته به زندگیش پایان بده واقعا میتونم درک کنم از دست دادن دارسی چقدررررر براش سخت و دردناک بوده برای هردوتون قطعا.
چون ما همگی شاهد هستیم چقدر اینجا مدام ازش یاد میکنین

ممنونم عزیز دلم
ای کاااش ممکن بود
خیلی سخت بود عزیزم

رضا یکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت 08:59 ق.ظ

سلام. با آرزوی طول عمری بادوام و پر از شادی و آرامش برای شما و فرزند عزیزتان، امیدوارم همیشه دور از بیماری و رنج دوران باشید.
درک یک نکته برای من واقعا سخت می باشد همیشه برایم سوال هست چرا بعضی افراد تا حد بسیار زیادی از نظر عاطفی به حیوانات خانگی خود وابسته می شوند؟ گربه، سگ، طوطی و... و اینکه چرا تعداد این افراد امروزه خیلی بیشتر از گذشته شده است؟ واقعا نمیدانم، مثلا سی یا چهل سال قبل، اینطور بود؟ نمیدانم، شاید به خیلی چیزها مربوط بشود ، شاید انسان تنهاتر شده و نیاز عاطفی بیشتری احساس می کند، واقعا نمیدانم......

سلام
ممنون از شما و دعای قشنگتون
بنظرم چون حیوانات یکپارچه عشق خالص هستند و هرگز از دستشون ناراحت و دلخور و مهم تر از همه دلشکسته نمیشیم میل و کشش عاطفی چند برابری نسبت به سایر افراد خانواده مون تجربه میکنیم .
مدل دوست داشتن حیوانات دقیقا مدل دوست داشتن بچه هامونه . حداقل برای من و تعداد زیادی از دوستان و آشنایانم همینطور بوده .
من حیوان خانگیم رو دقیقا مثل زمان خردسالی مهردخت دوست دارم همونقدر شیرین و مظلوم و بی دفاع و کاملاً بدون منظور .
حتی خود مهردخت رو در کودکی بیشتر از بزرگسالیش دوست داشتم چون اون وقت ها هیچ رنجشی ازش به دل نمیگرفتم ولی ر دوران بزرگسالیش گاهی ازش می رنجم اگر چه خیلی زود میبخشمش و دوباره همون مادر عاشق هستم ولی ...

رهگذر پنج‌شنبه 29 تیر 1402 ساعت 10:09 ب.ظ

براتون آرزوی موفقیت و شادکامی دارم.

ممنونم دوست من ، همچنین

مانلی پنج‌شنبه 29 تیر 1402 ساعت 06:41 ب.ظ

وای کلی خندیدم با مجسم کردن نگاه عمیق اقای نفس
فکر کنم پوست بادوم رو بشنون بهت امیدوار بشن

اررره

ماه پنج‌شنبه 29 تیر 1402 ساعت 03:52 ب.ظ

می دونی مهربانو جون اول تیر ماه، در واقع با خصوصیات خرداد ماهی ها محسوب می شه تقربیا، چون به تاریخ های میلادی این خصوصیات بیشتر میاد از 10 ماه تا 10 ماه بعد معمولا.
راستی خودت هم شبیه خردادی ها هستی خیلی خونگرم، اهل مرام و معرفت، رفیق دوست و رفیق دار...

قربونت عززیز دلم لطف داری

رهگذر پنج‌شنبه 29 تیر 1402 ساعت 09:31 ق.ظ

سلام عزیزم
تولد مهردخت جان مبارک باشه، انشالله 120 ساله بشن.

مهربانو جان یه سوال ذهنم رو مشغول کرده البته میتونید جواب ندید و اصلا نظرم رو تایید نکنید، چون میدونم سوالم خصوصیه و حق میدم که نخواهید جواب بدید.

سلام جانم
ممنونم عزیز دل
همونطور که میبینی ادامه ی سوالت رو حذف کردم، اما جواب این سوالت رو قبلاً برای دوستان نوشتم . احتمالاً اون موقع نبودی عزیزم . الان هم یه راه ارتباطی مثل ادرس ایمیل بهم بدی راهنماییت میکنم که کجاست و میتونی بری بخونی بصورت مفصل و کامل

طیبه پنج‌شنبه 29 تیر 1402 ساعت 12:18 ق.ظ http://parandehdararamesh.blogfa.com/

تولد تیکه بزرگ قلبت ، آترای نازنین که حقیقتا دختر باکمالات و شایسته ای هست رو تبریک میگم و چه جالبه که مادردختری تیرماهی هستید .بمونید برای هم و تولدهاتون پرتکرار عزیزم.
هردوتون رو خیلی دوست دارم.از شریف ترین های روزگارید .

ممنونم طیبه جان چقدر لطف داری عزیز دلم . آره این موضوع که نفس اول تیر ، من چهارم و مهردخت 26 تیر متولد شدیم همیشه سوژه ی خنده و شوخی خانواده ست .
بازم ممنون از اینهمه لطفت امیدوارم لایق عنوان شریف باشم عزیزم

Khatoon چهارشنبه 28 تیر 1402 ساعت 10:27 ب.ظ https://memories-engineer.blogsky.com/

تولدش مبارک باشه
ان شاءالله تو لباس عروسی ببینیش
چه کیک ساده و در عین حال قشنگی . افرین بهتون

ممنونم خاتون جان
عزیز منی شما

مانلی چهارشنبه 28 تیر 1402 ساعت 08:57 ب.ظ

کامنت دوستی رو خوندم در مورد نگه داشتن وسایل
یعنی ما تیر ماهی ها شاهکاریم در این مورد
بخصوص چیزی که خاطره داشته باشیم.
من حتی یه مشت پوست بادوم(از این بادوما که پوست سخت دارن) رو هم تا دو سه سال نگه داشتم چون خاطره داشتم ازش. وسایل که جای خود دارد.


مانلی جان من و نفس یه کافی شاپ با هم میرفتیم که خیلی دوسش داشتم . رسید های اون کافی شاپ رو نگه داشتم
وااای خدا راستی که این دیگه شاهکاره آخه بگو زنِ حسابی شماره ی رنگ و رو رفته ی میز کافی شاپ نگه داشتن داره ؟؟
البته ناگفته نمونه نفس خودش اصلا از این اخلاقا نداره یه بار که نشونش دادم خیلی عمیییق نگاهم کرد .. فکر کنم تو دلش گفته من مواظب خودم باشم هیچ اعتباری به سلامت روان مهربانو نیست

زهرا... چهارشنبه 28 تیر 1402 ساعت 04:06 ب.ظ http://saatsheni1531.blogfa.com

تولد دختر زیباتون مباررررک
امیدوارم شاهدخوشبختی وموفقیت های روزافزونش باشی تاخستگی های مادرانگی ازتنت بیرون بره
با اینکه تجربه ی زندگی با این موجودات شیرین وازدست دادنشونوندارم اما درکت میکنم که یه موجودی توزندگی ادم باشه که ۳سال فقط خاطره شیرین برات بجاگذاشته و هیچ وقت باحرف و حرکتی ناراحتت نکرده پس ازدست دادنش خیییلی سخته

ممنونم زهرا جانم
خدا عسلکت رو نگهداره عزیزم
آررره واقعا سخته و جانکاه

پگاه چهارشنبه 28 تیر 1402 ساعت 01:46 ب.ظ

تولد مهردخت عزیز مبارک باشه، موفق، شاد و امیدوار سالیان سال در کنار هم باشید

مهربانو جان من تجربه همزیستی با این موجودات قشنگ و معصوم رو ندارم اما بیرون از خونه هرجا ببینم کیف میکنم از بامزگی شون، اما می‌خوام بگم دور از جون همه شما و خانواده تون یه سری آدمها مثل من که عزیزشون‌ رو از دست دادن، پدری، برادری، مادری اون هم به شکل غافلگیرانه، دیگه رنج های دیگه برامون خیلی سطحی میشه، انگار سِر شدیم، پیش خودمون با هر اتفاق بدی میگیم دیگه بدتر از از دست دادن عزیزمون که نیست، نمی‌دونم تونستم منظورم رو برسونم یا نه، گفتم این رو بگم تا یه در نظر بگیری یه سری از آدمهایی هم مثل من هستن، در ظاهر خونسرد و بی تفاوت و بی احساس،اما در باطن غم و رنج عظیمی رو بابت جای خالی عزیزی داریم تحمل میکنیم


راستی ایمیلی که باهاش کامنت میگذاریم برای دیگران نشون داده میشه مهربانوجان؟؟

ممنونم پگاه جون الهی تو هم کنار عزیزانت شاد باشی
کاملاً درک میکنم عزیزم . همه ی عزیزانی که از دست دادی در نور و آرامش باشند و برای تو صبری به اندازه ی بزرگی غمت آرزو دارم .
در جواب کامنت یکی از دوستان نوشتم که من و مهردخت مخصوصاً مهردخت اولین بار بود که از دست دادن عزیزمون رو تجربه میکردیم و به طبع عمق غمی که تحمل کردیم نسبت به بقیه ای که قبلا این حال بد رو تجربه کردن زیاد سخت تر بود .
اما واقعیتش من از کسانی که هم از اعضای نزدیک خانواده از دست دادن هم پت هاشون رو از دست دادن پرسیدم ، تقریباً همه شون گفتن ( بجز یکی دو نفر) که هیچ فرقی نداره . هر دو به یک اندازه عذاب آور و سخته .
دلیلش هم حتما اینه که ما با اعضای خانواده مون ، هر قدر هم نزدیک و صمیمی باشیم بالاخره یه وقتایی از هم دلخور میشیم و بنظرمون میاد طرف درحقمون ظلم کرده ولی حیوانات عشق خالصن و هیچوقت از دستشون دلگیر نمیشیم ، از این رو مرگ بچه ها و حیوانات خیلی تلخه بنظرم
بنظرم اومد از نمایش ایمیلت رضایت نداری این بود که از ت کامنتت پاکش کردم عزیزم . اگر میخوای مشخص نباشه بدون ادرس ایمیل کامنت بذار پگاه جانم

یک دوست چهارشنبه 28 تیر 1402 ساعت 09:17 ق.ظ

تولد خودت، مهردخت و نفس مبارک.
خودمون هستیم چقدر تولد توی یک ماه... همه حقوق باید جشن گرفت و کادو داد...
تا باشه هزینه شادی باشه... خوب یکی مرداد به دنیا می آمد.
آیا همه تون هم مثل اکثر تیرماهی ها دوست دارین وسایل تون نگه دارید؟ تیرماهی ها از وسایلشون دیر دل می کنند.


مرررسی عزیز دلم . البته برای اینکه به کسی فشار اقتصادی نیاد از کل خانواده فقط به مهردخت و آرتین که نوه های خانواذده هستند هدیه میدیدم بقیه ی تولد ها رو صرفاً دور هم جمع میشیم و من کیک میپزم (اگر وقت داشته باشم) .
بله بله من و مهردخت به شدت به نگهداشتن وسایل قدیمیمون پایبندیم .. مهردخت خیلی از من شدید تره ، من متعادل ترم ولی نفس در کمال تعجب هرچی داره رد میکنه بره

فنجون چهارشنبه 28 تیر 1402 ساعت 07:54 ق.ظ http://Embrasser.blogsky.com

تولد دختر قشنگمون مبارک ... چه کیک خوشگل و خوش رنگی شده ...
الهی که به تمام آرزوهای قشنگش برسه و شادی و موفقیت هاشو جشن بگیریم.

ممنونم عزززیز دل
الهی آمین .. برای همه ی بچه هامون همین باشه

ماجد چهارشنبه 28 تیر 1402 ساعت 07:39 ق.ظ

تولدت مهردخت خانم مبارک
آقا ارتفاع کیکو کم کن دگه
هر چی دختر خونه گفت

ممنونم ماجد جان
عه اینطوریه پس

نجمه سه‌شنبه 27 تیر 1402 ساعت 08:33 ب.ظ

تولد شما و گل دخترتون رو تبریک میگم
چقدر خوب که شما دنیا اومدین تا جهان رو قشنگ تر کنید.

می تونم تصور کنم چقدر دوسش داشتین ما هم‌ یه همستر داشتیم.گوگولی بود واسه خودش
مامانم که‌ از حیوون ها می ترسید دلش ولسه اون ضعف می رفت.
همیشه اویزون شلوارهای مامان بود وقتی از دستش دادیم تا مدت ها به برادرم نگفتیم(تو خوابگاه زندگی می کرد)
به یه گربه دیگه فکر نمی کنید؟!

ممنونم نجمه جانم
ای جاانم چقدر لطف داری عزیز دلم
آره واقعاً داغ این کوچولوهای مظلوم دوست داشتنی سرد نمیشه از دل آدم نمیدونم چه حکمتیه واقعا!!
نجمه جون احتمالاً فراموش کردی که تقریباً یکسال و یکماه قبل از رفتن دارسی من یه پسر سه ماهه ی سفید و مشکی که مادر نداشت و تک و تنها تو یه لوله ی آب زندگی میکرد و نمیدونم چطوری دُمش هم قطع شده بود به سرپرستی گرفتم که اسمشو تامی گذاشتم .
تامی رو خدا رو شکر داریم . تو پست های قبلی ازش عکس دارم
اصلا زندگی بدون گربه رو دیگه نمیتونم تحمل کنم . بقول مهردخت حتماً درخونه باز میشه حداقل یه گربه باید تو خونه باشه

mani سه‌شنبه 27 تیر 1402 ساعت 01:05 ق.ظ

تولد مهردخت جان هنرمند مبارک

ممنونم مانی مهربونم

زری.. دوشنبه 26 تیر 1402 ساعت 11:18 ب.ظ

عزیزم تولد مهردخت بر خودش و شما مبارک باشه :)
همینطوره که خودت میگی داشتن و نداشتن بخش‌هایی از زندگیمونه، چاره ای نداریم.

ممنونم زری جانم

ونوس دوشنبه 26 تیر 1402 ساعت 08:54 ب.ظ http://calmdreams.blogfa.com

تولد عزیزترینت مبارک مهربانو جانم
حالا چرا‌کم قطر درست نکردی(خنده)
اینکه پارسال بخاطر دارسی خوشگل چی کشیدید و نبود الانشو خیلی می فهمم(ناراحت)
این کوچولوهای دوست داشتنی و بی توقع و مظلوم ناب ترین عضو خانواده های بامرام میشن

ممنونم ونوسی
بابا یه ذره لابه لای طبقاتش فیلینگ گذاشتم خب 4 سانت ارتفاع گرفت دیگه
خدا برات دختر کوچولوت رو نگهداره

ترانه دوشنبه 26 تیر 1402 ساعت 07:36 ب.ظ

تولد دختر گلت مبارک، اینکه میگن سگ و گربه جانواده آدم هستند اصلا اغراق نیست. محبت خالص بی قید وشرط. بچه های آدم گاهی دل آدم را میشکنن ولی سگ و گربه هیچوقت! فقط عشق و وفاداری ابدی!

ممنونم ترانه جان
دقیقا همینه که میگی ما بارها از عزیزترین هامون ، دل شکسته میشیم ولی حیوانات یک پارچه عشقن و وفا

فری دوشنبه 26 تیر 1402 ساعت 06:32 ب.ظ

تولد دختر گل تون مبارک، امیدوارم که در زندگی همیشه موفق و شاد باشه.

ممنونم دوست من

مانلی دوشنبه 26 تیر 1402 ساعت 05:24 ب.ظ

تولد اترای زیبا و مهربان و هنرمند و دوست داشتنی مبارک باشه. هر انچه خیر و خوشی تو دنیاست براش پیش بیاد.
ااااخ قلبم قشنگ مچاله شد از یاداوری لیدی دارسی.
من گاهی که چارلی رو بغلش میکنم و خودشو لوس میکنه و دیگه خودت میدونی چقدر عشق میدن، یهو میگم اصلا هم دوستت ندارم‌ . کی گفته تو بیایی جان دل من بشی.
واقعا حس اترا رو درک میکنم. چون یه بار که شکلات خورده بود و بردیمش بیمارستان من به انواع راههای خودکشی فکر کردم.

ممنونم مانلی عزیز و نازنینم
ای خداااا حفظشون کن .. چرا انقدر این موجودات رو دوست داشتنی آفریدی؟؟
از قول منم کلی ببوسش چارلی قشنگ و مهربونتو

سمیرا(راحله) دوشنبه 26 تیر 1402 ساعت 05:23 ب.ظ http://Samisami0064.blogfa.com

دارسی با اون نگاه شیرینش ...جان دلم

حیوانات خیلییی بامحبتن و خودشون رو خوب

جا میکنن تو دل آدما ....


خییییلی

سمیرا(راحله) دوشنبه 26 تیر 1402 ساعت 05:22 ب.ظ http://Samisami0064.blogfa.com

تولد مهردخت جان مبارک باشه مامان خانوم

دوست داشتنی

انشالا همینجور شاهد موفقیتاش باشی و

بیای تعریف کنی ما هم کیف کنیم


مرررسی سمیرا جان
الهی آمین عزیزم . خدا رونیا ی عزیزت رو نگهداره

حکیم بانو دوشنبه 26 تیر 1402 ساعت 03:22 ب.ظ

تولد مهردخت عزیز مبارک.

ممنونم حکیم بانوی عزیزم

سحر دوشنبه 26 تیر 1402 ساعت 02:43 ب.ظ http://senatorvakhanomesh.blogfa.com

تولد مهردخت زیبا تبریک می گم
تولدشون پرتکرار عزیزم.
درمورد دارسی هیچ تجربه مشابهی ندارم اما قطعا سخته و درک می کنم

ممنونم سحر جانم

غریبه دوشنبه 26 تیر 1402 ساعت 02:16 ب.ظ

سلام
به به تولدش مبارک باشد
دیگه موقعش شده است که عروس بشود
و شما هم مادر زن جان
برایش آرزوی خوشبختی و سلامتی دارم

سلام
ممنونم .
البته میدونم که اصطلاحاً می گید وقتش شده و بیشتر از جنبه ی طنز داستانه این مقوله ی عروش شدن مهردخت و مادر زن شدن من
چون ازدواج از اون چیزاییه که موقع نداره .. گاهی زود گاهی دیررر
ممنونم غریبه جان خدا بچه های عزیزت رو نگهدار باشه و سایه شما و همسر بانو مستدام

parinaz95 دوشنبه 26 تیر 1402 ساعت 12:19 ب.ظ http://parinaz95.blogfa.com

24 شدن مهردخت مبارک باشه.تولدشون پرتکرار باشه مهربانو جون.
انشالله که سالیان سال کیک تولدش را بپزی و دور هم جشن بگیرید.
چقدردلم میخواد برای یک دفعه هم که شده از کیک های شما تست کنم،مخصوصااااااا شیرینی هایی که تو پیجتون میذارید.

درمورد دارسی واقعا درست گفتید که امثال من که همچین تجربه ای نداشتن نمیتونن بگن که درکتون میکنن اما میتونم بگم که خیلی متاسفم که همچین روزای تلخی پشت سر میذارید.

مرسی پریناز جانم
ای جان من درخدمتتم عزیزم .
عزیز منی شما خانوم گل

نسرین دوشنبه 26 تیر 1402 ساعت 12:15 ب.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

سالروز تولد دختر هنرمند و قشنگت مبارک باشه نازنین.
متاًسفم این روز غم بدی رو بیادتون میاره

سلام خواهر جون
مرررسی عزیز دلم
قربونت برم زندگیه دیگه

Sita دوشنبه 26 تیر 1402 ساعت 12:11 ب.ظ

سلام
تولد دخترتون مبارک. امیدوارم سال های سال کنار هم روزگار به خوشی بگذرونید.
من مدت کوتاهیء با وبلاگ تون آشنا شدم. ولی از اونجایی که خوره خوندن وبلاگ دارم، دنده عقب رفتم تا سال ۹۵ رسیدم.
یه قسمتی فکر می کنم سال ۹۸-۹۹ این حدودا در مورد تجربه اسباب کشی گفتید که به شدت از یه حمل بار اسباب کشی قبلی که اسمش رو قید کردید ناراضی بودید. من متاسفانه هر چی می گردم اون پست رو پیدا نمی کنم. چند روزه دنبال اون پستم. نمی خواستم زحمت تون بدم و بپرسم ولی دیگه فکر کنم چشمام پست رو رد می کنه و نمی بینمش.
ممنون میشم اگر تو خاطرتون هست منو راهنمایی کنید که کدوم بد بود که کدوم خوب.

سلام سیتا جان
ممنون از لطفت عزیزم
من و خیلی از دوستانی که پرسیدم از ظریف بار بشدت ناراضی و از اطلس بار خیلی راضی بودیم . فقط مواظب باش اطلس بار با پیشوند پسوندهای مختلف هم تو نت هست که معمولا با اطلس بار اصلی اشتباه میشه اگر خواستی استفاده کنی این شماره ها
09010289292 خانم پارسا
22299940
1511

پریمهر دوشنبه 26 تیر 1402 ساعت 12:01 ب.ظ https://parimehr.blogsky.com

تولد مهردخت عزیز مبارک

ممنونم عزیزم

منجوق دوشنبه 26 تیر 1402 ساعت 11:32 ق.ظ

مبارک تولد مهردخت باشه هم برای خودش هم برای اطرافیانش
و می فهمم احساست نسبت به دارسی رو. خیلی سخته.

ممنونم عزززیز دلم .
آررره تو واقعا میدونی چی میگم . بچه های خوشگلت سلامت باشن

ربولی حسن کور دوشنبه 26 تیر 1402 ساعت 11:12 ق.ظ http://rezasr2.blogsky.com

سلام
تولد هردوتون مبارک باشه
دخترتون باید بدونن هر لحظه ممکنه حوادث مختلفی برای آدم پیش بیاد ولی زندگی ادامه داره

سلام . ممنونم آقای دکتر
دیگه دونست .
تجربه ی اولین از دست دادنش بود و خیلی براش سخت گذشت .

لیمو دوشنبه 26 تیر 1402 ساعت 10:57 ق.ظ https://lemonn.blogsky.com/

تبریک میگم زادروز مهردختتون رو . با آرزوی بهترین اتفاقات و موفقیت ها براش
جمله تون درباره مادری دقیقا مثل مادرم بود. همیشه میگه بچه ها واقعا اذیت میکنن و مدام نگرانشونیم اما در عین حال انقدر دوستشون داریم و برامون شیرینن که پایان نداره. فکر کنم هیچ عشقی شبیه عشق مادر و فرزند وجود نداره و چه خوشبختیم ما خانومها که تجربه ش میکنیم :))

ممنونم لیمو جانم
خدا نگهدار مامان باشه از قول من ببوسشون
بله واااقعا هیچ عشقی شبیهش نیست

تیلوتیلو دوشنبه 26 تیر 1402 ساعت 10:53 ق.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

تولد دختر جان مبارکت باشه
مادر دختری این چنین برازنده و شایسته بودن افتخار بزرگیه ... خدا حفظش کنه
اینهمه بالندگی نتیجه زحمات شماست ... خداوند شما را در کنار عزیزانتون همیشه شاد و سلامت نگه داره

مرررسی تیلو جانم
عززیز منی خیلی لطف داری قربونت

شادی دوشنبه 26 تیر 1402 ساعت 10:53 ق.ظ http://setarehshadi.blogsky.com/

تولد دختر گلمون مبارک.
چقدر مادری رو زیبا توصیف کردی مهربانو جان، دقیقا همینه رنج و لذت پایاپای
دنیا بازی های عجیبی داره واقعا ومهم اینه که ما بازی نخوریم و بتونیم ادامه بدیم. امیدوارم دیگه غم نبینید و سلامتی و خوشی باشه برای همه‌مون

ممنونم شادی جون
دقیقا همینطوره
الهی آمین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد