دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

آیلتس مهردخت / گزارش واریزی های همیاری

برای دوست دارن کتاب : به پست نسرین عزیزم مراجعه کنید یه معرفی عالی داره 

اینجا رو کلیک کنید : معرفی یک کتاب خوب 


سند واریزی  برای دخترمون به انتهای پست اضافه شد 

**********

گاهی وقتا برای چیزایی تلاش میکنیم که وقتی تلاشمون به ثمر میرسه ، هم خوشحالیم هم ته دلمون می لرزه .. داستان این روزایِ من و مهردخته . 

بالاخره پس از کلنجارهای فراوان با برگزاری امتحانات آیلتس که چند بار لغو شد و نهایتاً مهردخت امتحان رو  بصورت آنلاین داد، همین یک  ساعت پیش هم جوابش اومد . 

دیشب دراز کشیده بودیم کنار هم و همدیگه رو سفت بغل کرده بودیم . 

- ماما جو خیلی دوست دارم . 

-منم همینطور دخملم . 

-احتمالا فردا یا پس فردا جواب آیلتسم میاد . 

-آررره دیگه و تو یه قدم به مهاجرتت نزدیکتر میشی. 

- آررره .. بدون تو خیلللی سخته ، پوستم کنده میشه ولی تحمل میکنم تا دوباره برسیم به هم . خیلی زووود .

- میدونم دخملم( با بغض) ... تو دلم گفتم پوست من بیشتر کنده میشه 

- ماماان خدا کنه نمره م خوب بشه . 

- میییشه ولی خیلی دلت گنده س بخدا مهردخت دیوانه م میکنی . 

- عه مامان ایندفعه ای واقعا تقصیر من نبود . 

چپ چپ نگاش کردم  خندیدپرید ماچم کرد نذاشت حرف بزنم . 

حالا داستان چی بود ؟ 

سه شنبه سوم بهمن ساعت 9 و 40 دقیقه امتحان شفاهیش شروع میشد و باید مثلا حدودای 9 و 20 دقیقه میرسید به مرکز برگزاری امتحان حدود یکساعت بعد هم کتبی ها شروع میشد تا ساعت دو و نیم بعد از ظهر . 

صبح همراه من پاشده ، شُل شُل آماده میشه . من هی میپرم اینور ، هی میپرم اونور . خودم آماده شدم ، وسایلامو برداشتم . ظرف آب تامی رو شستم آب تازه ریختم ، غذاشم همینطور.. یکمی هم باهاش پتو بازی کردم ( مثل هرروز) 

سفارشای بچه های اداره رو گذاشتم تو جعبه روبان پیچیدم و گذاشتم تو نایلکس مخصوص .... 

مهردخت هنوز داره فکر میکنه شلوار جین با کتونی رو بپوشه راحت تره یا  لِگ و بوت و پالتو !!!

طی هر بار دویدن من از اینور به اونور یه "مهردخت زودباشم" میگم 

نشستیم تو ماشین رفتم دم در حلیم فروشی . نذاشت من پیاده بشم خودش رفته یه ربع بعد اومده . میگمممم مهررردخت چرا انقدر لفتش میدددی؟؟

گفت وااا ، کجا لفت دادم مامان . زود اومدم که . 

گفتم : ارره رفتی گفتی سلام روز بارونیتون بخیر . لطفا یه حلیم یه نفره . بعد دستتو کردی تو این جیب، تو اون جیب، بعد گوشیتو کردی تو جیبت ، زیپ کیفتو با لبخند باز کردی، اون یکی کیفتو درآوردی، بعد فکر کردی، این کارت یا اون کارت؟ بالاخررره با خودت به توافق رسیدی اون کارت . کارتو دادی دست آقااهه بعد با لبخند ملیح رمزتو گفتی اونم نشنیده دوباره گفتی . بعد گوشیتو درآوردی از جیبت خیره شدی بهش بعد یهو برق گرفتت انگار دنیا به آخر رسیده فریاد زدی به اقاهه گفتی که لطفا دارچین نریزید . اون دستشو از دارچین دراورده برده سمت ملاقه روغن دوباره جیغ کشیدی: روووغنم نع . 

بعد یه حلیم ساده گرفتی،  زیر نگاه چپ چپ آقاهه با لبخند قاشق یه بار مصرفو دقیق نگاه کردی که اقاهه با دستش دُمبِ قاشقو گرفته بوده یا سرشو؟ که اگه سرش بوده اعتراض کنی که : عاااقااا لطفا اینو عوض کن دستتو بگیر به دسته ی قاشق .   بعددوباره  دقیق نگاه کردی ببینی قاشقه تمیزه؟ کثیفه؟ 

وااای مهردخت تو چرا از بابا عباس فقط همینشو به ارث بردی؟؟


مهردخت خانوم رو صندلی ماشین  برای خودش ریسه می رفت از خنده،  منم گاااز میدادم و تند تند تعریف می کردم براش . 

- عه مامان چجوری همه چیو میدونی؟؟ 

ببخشیدااا خودم بزرگت کردم و هر دقیقه با این کارات دقققم دادی . 


خندیدم و اضافه کردم حالا هم لازم نیست با قاشق یه بارمصرف بخوری برات هم قاشق آوردم هم شکر بدون دارچین . 


همینطور که برگشته بود از صندلی عقب وسایلا رو می گشت تا شکر و قاشق رو پیداشون کنه گفت : عه دمممت گرم خدایی من یه دختر لوووس ماماااانم . 

- بعله تقصیر خودمم هست . 

درد سرتون ندم نزدیکای اداره چراغ بنزینم روشن شد بارون حسابی هم گرفته بود مهردخت هم هر چی میزد اسنپ و تپسی پیدا کنه هیچ ماشینی پیدا نمیشد . خلاصه که واقعا داشت دیر میشد . من رفتم پمپ بنزین سیار 40 لیتر بنزین زدم بعداً دیدم 255 تومن کارت کشیده اقاهه ، معمولا از این بنزینا نمیزنم ولی تو دلم گفتم الان اگر مجبور شم خودم مهردخت رو ببرم تا جلسه امتحان ، بنزینم ندارم افتضاح میشه . 

مهردخت ماشین پیدا کرد رفت . منم تلفن کردم به آیلتس تهران گفتم : خانم دختر من ساعت 9 و 40 دقیقه Speaking داره ولی مونده تو بارون و ماشین دیر پیدا کرد لطفاً اطلاع بدید که میرسه . 

اون خانم هم خیلی مهربون بود گفت امیدوارم دیر تر از 5 دقیقه نشه . ( البته شفاهی بود اگر کتبی بود که عمراً یک ثانیه هم نمیشد دیر برسه ) 

خلاصه مهردخت خانوم راس ساعت 9 و 40 دقیقه در اتاق رو باز کرده و گفته Hiiii

خب hiii  و مرررض


میگه دستا و پاهام بی اختیار می پرید بس که هول شده بودم ولی اقای مهربونی  قرار بود ازم امتحان بگیره ،  آرومم کرد گفت: الان دیگه اینجایی نگران چیزی نباش 

********

اتفاقاً مرکز امتحانشون هم نزدیک بانک خواهرم مینا بود تو اون یک ساعتی که بین امتحاناش فاصله بود رفته بود پیشش

 مینا میگه : شعبه شلوغ بود من وسط کارام گفتم مهردخت مگه تو الان امتحان نداری ؟ چرا نمیری؟ 

مهردخت گفته:  الان که نه ، یک ربع دیگه شروع میشه . 

مینا میگه من داشتم سکته میکردم گفتم خب باباجووون بلند شو برو شاید وسط خیابون پات پیچ خورد خواستی قوزک پاتو بمالی باید انقدر دیر بری که تا گفتن شروع شد تو بپری سرجااات؟؟  مهردخت خانومم با اکراه پاشده رفته سر امتحان . 


خلاصه که امروز جواب امتحانش اومد و عجالتاً از این مرحله راااحت شدیم . 

حدود یکماه قبل هم با دوستش رفتند شیراز اون موقع هم جاموند یه داستان خنده دار حرص درار داره اگه دوست داشتید تعریف میکنم 

**************

خب بریم سر گزارش همیاری اخیرمون : 

واریزی هایی که توسط نسرین و دوستان نازنینش  انجام شده :

نسرین 4 میلیون /شیوا پورنگ 300 /پریمهر 100/غزل 1650

پریدخت 1650/سمیه 330/نرگس 5 /سحر 990

مهین 120/مژده 1500/مریم660/شیوا 1650

بیتا1650/مهسا940/لیلا1650/اکرم3300

-------------------

جمعاً 25490


از طرف شما عزیزانم :

حمیده 500 /محبوب 200 /منیژه 100/لاله 
 شادی 500/سحر 300/یکی 100/محبوبه 100
مریم 500/خودم 500/بابا عباس 500/نفس 500
مینا 200/بردیا 250/ عابر300/ ملیکا 200 /جمع مبالغ واریز شده ناشناس 150
--------------------
,4,900 تومان 
***************
25490+4900=30390 جمع

همونطور که میبینید با لطف و همت همگی مبلغ 30میلیون و سیصد و نود هزارتومان جمع شده که چون دختر عزیزمون گفتند خودشون از مبلغ موردنیازش 6 تومن رو فراهم کرده ، ما 24 تومن براش واریز میکنیم و باقی مبلغ رو در صندوقمون نگه می داریم برای نیازمندانی که  فوری و با مبالغ پایین تر در حد یکی دوتومن میشه بهشون کمک کرد. ناگفته نمونه که بین شما نازنین ها یه دوست عزیز هست که هر از گاهی به خانواده ی گلش در ایران میسپاره که مبلغی که همیشه مبلغ قابل توجهی هم هست حتی وقتی که  اعلام نیاز هم نکردیم به حسابمون واریز میکنند برای همین مواردی که ناگهانی پیش میاد. با مهرو سخاوت همیشگیشون ، دست من رو برای تصمیم گیری و پرداخت باز گذاشتند .. جا داره همینجا ازش تشکر کنم و بگم که قدر محبت و سخاوتش  رو میدونم

پس دوستان عزیزم ، لطفاً از زمانی که پست رو خوندید برای این کیس اخیر واریز نکنید اگر هم واریزی انجام بشه می مونه تو حسابمون . 

مینا هنوز عکس واریزی رو برام نفرستاده ،چون الان عجله دارم که این پست منتشر بشه ،  تو پست بعد عکس واریزی  رو می ذارم

دوستتون دارم 

خاطره ای در ارتباط با پست قبل

لطفاً پینوشت رو هم مطالعه کنید 


پینوشت دوم هم اضافه شد. 



برای اینکه از پست قبلی کم کم ( نه یکباره) عبور کنیم یه خاطره ی خیلی قدیمی رو براتون تعریف میکنم :


 یادمه مهرداد یکساله بود یعنی سال 62 مامان و بابا برده بودنش  مطب یه جراح پلاستیک که اون وقتا خیلی معروف بود ( قبلاً گفتم که مهرداد لب شکری به دنیا اومده) وقتی برگشتن مامان تعریف کرد که دو نفر با ظاهری پسرونه اما موی بلند  بابلیس کشیده و رژ لب و رژ گونه زده تو مطب بودند که نوبتشون هم یه نفر جلوتر از مامان اینا بوده و خیلی خیلی پیش دکتر موندن و چون مهرداد هم یکساله بود و بهانه میگرفت منشی دوبار رفته بود تو اتاق دکتر و گفته بود دکتر خیلی معطل کردید و مریض بعدیتون بچه ی یکساله ست که خسته شده . 

خلاصه مامان اینا میرن داخل و دکتر عذرخواهی میکنه میگه به دلایل شرایط خاص دو بیمار قبلی باید وقت بیشتری میذاشتم براشون . مامان میگه متوجه شدم مشکلی نیست من با هنجنس گرایی آشنا هستم . 

دکتر براش جالب بوده حرف مامان میگه چطور؟ مامان میگه من و همسرم و دختر کوچولومون ( من رو میگفته)  بلژیک زندگی  می کردیم  و پسر دومم اونجا به دنیا اومده ، دوبارکه خونه اجاره کردیم ،  همسایه هامون دو تا آقا بودند که رفته بودند هلند و ازدواجشون رو ثبت کرده بودند . اتفاقاً همسایه های خیلی خوبی بودن و من وقتی باردار بودم اونی که  رفتارش زنونه بود میومد با مهربونی دست روی شکمم میکشید و می گفت خوشبحالت من نمیتونم باردار بشم . 


دکتر به مامان و بابا گفته بود ما اینجه خیلی مشکلات داریم گاهی خانواده ها میان با چاقو و قمه تهدیدمون میکنند که نباید برای بچه هامون جراحی انجام بدی ما میمونیم و مراجعینی که از یه طرف انتظار دارند و خانواده هایی که مخالفند برای همین یکعامه جلسات تراپی و تعهد نامه های محضری می گیریم که باید راضی باشند همه و .. 


***

چیزی که باید به پستِ  گرای/شات مختلف جن/سی اشاره کنم و لازمه اونایی که نمیدو نند بدونند و ما که می دونیم برامون یادآوری بشه اینه که : 

کسی که مثل ما " اس تریت "نیست و هم جنس گراست ، معنیش این نیست که دلش میخواد با هر کسی که از راه رسید وارد رابطه بشه. من بارها دیدم که یکی از شکایت ها و در واقع دل شکستگی که این عزیزان دارند اینه که به ما به چشم یه "من/حرف" نگاه می کنند و فکر می کنند ما فقط تشنه ی ارتباطیم .. درصورتیکه ما هم باید با پارتنرمون آشنا بشیم دوسش داشته باشیم و استانداردهای رایبطه مون حفظ بشه درست مثل شما . 


  امیدوارم همه ی انسان ها در آرامش زندگی کنند و حال دلشون خوب باشه(آرزوی محااال) 


فقط یه سوال دارم اگر کسی جواب رو میدونه لطفاً راهنماییم کنه . 

تو همین خاطره ای که مامان تعریف کرد ، متاسفانه اون پسرهایی که اومده بودن مطب دکتر رفتار مناسبی نداشتند و سعی میکردن نظر بابا رو جلب کنند . مامان میگه اولش هی با مهرداد بازی کردن و قربون صدقه ش رفتند بعد هر سوالی داشتند از پدرتون میپرسیدن نه من که مامانش بودم و بچه تو بغل من بود . بعدشروع کردن  سوال های شخصی و اینکه  چند ساله ازدواج کردید بعد نظر دادن که ماشالله شما از خانم خیلی سر تری و (قیافه ی مامان من ) به مامان هم گفتن بلا عجب تیکه ای تور کردی !

دست آخر اونی که کنار بابا نشسته انقدر پاشو به بابا چسبونده که بابا با لحن تحکم آمیزی گفته : لطفاً از من فاصله بگیرید 

خدا رو شکر همون موقع دیگه نوبتشون شده و رفتن تو مطب وگرنه مامان چشماشونو با ناخوناش درمی آورده 

برگردیم به سوالم 

میگم چرا  اغلب همجنس گرا ها رفتارهای مناسبی ندارند؟ حرکات لب و دهن و چشم و .. اغواگرانه ست؟ 

قبلاً فکر میکردم خب بین ما خانم ها هم خانم هایی هستند که رفتار به اصطلاح مناسبی ندارند و حرکات عشوه گرانه میکنند . ولی الان میدونم که اونا فقط گرایش به جنس موافق دارند وگرنه مرد هستند ، بعدشم تو نمونه های خارجی این حرکات  به چشمم نخورده ، خیلی از سلبریتی هایی که اعلام کردن همجنس گرا هستند اگر نمیگفتند اصلا متوجه نمی شدیم . 

**********

پینوشت اول : دختر خانم بسیار محترمی که بنا به شرایط خیلی سخت و غیر انسانی که در منزل پدری داشته  از خانواده ش مستقل شده ( البته تازه این اتفاق نیفتاده و دوسالی هست) خودش کار میکنه ، درسته که درآمد قابل توجهی نداره ولی تا الان هر چی بوده با قناعت و سختی ، گذرونده .. متاسفانه شرکتشون تعدیل نیرو داشته و جدیداً دوئباره سرکار رفته و نمیتونه تقاضای پیش پرداخت کنه . برای تعویض منزل باید به پول پیش خونه ش اضافه کنه . 

تصمیم گرفتم اینجا باهاتون درمیون بذارم هر قدر درتوانتون هست کمک کنیم ، اگر بخشی از این پول هم فراهم بشه کمک بزرگی بهش کردیم . 

میتونیم در جهت حفظ غرور و سلامت یه دختر نازنین تلاش کنیم ، نه طوری که اذیت بشیم ، فقط با دست به دست همدیگه دادن . 

خدا رو شکر اینبار بحث درمان نیست که همه استرس بکشیم. 


پینوشت دوم: در متن نوشته بودم که مامان میگه همسایه های  همجنسگرای بلژیکی ازدواجشون رو در هلند ثبت کرده بودند ، درصورتیکه در هلند این قانون در سال 2000 میلادی به تصویب رسیده و هلند اولین کشوری بوده که این ازدواج رو قانونی اعلام کرده . حالا چی بوده مامان چنین تصوری داره آیا بهش اشتباه گفتند یا اون اشتباه متوجه شده رو نمیدونم . ( نه من و نه مامان  تا امروز اینو نمیدونستم)  به لطف کامنت کسی به نام " توجه کنید"  متوجه شدم از این بابت ممنونم و چیزی یاد گرفتم . 


دوستتون دارم 




پخش یک نوع مثلث خااااص

تو خونه ی ما معمولاً تی وی روشن نمیشه مگر اینکه بخوایم یه برنامه ی انتخابی ببینیم . یه سری از سریال های ایرانی رو من و مهردخت   با هم می بینیم و یه تعدادی رو هم فقط من مشتریشون هستم . شب/که من/و / تو  رو سالهای قبل خیلی دوست داشتیم برنامه هایی مثل فرازمینی ها یا کلینیک حیوانات و مسابقه های Dancing  on ice و   Americas Got Talent  رو حتماً میدیدیم .


 کم کم وقتمون محدود شد و اونایی که از این ش/بکه دوست داشتیم رو آنلاین هر وقت که فرصت داشتیم میدیدیم تا سال گذشته ،  با اون گند هایی که بالا آوردن و چشممون بیشتر از قبل به جهت گیری های کثیفشون روشن شد دیگه از اینستا هم بلاکشون کردم چه برسه به دنبال کردن برنامه هاشون!


تا اینکه چند وقت پیش دیدم تو هر محفلی ، درمورد پخش مصاحبه خر/داد/یان و داستان م/ثلث عش/ق نافر/جامش سخنه . 

پرس و جو کردم که جریان چیه و به اختصار برام گفتند که طی یه برنامه ی حدوداً 45 دقیقه ای ، محمد داستان زندگیش و احساسش رو به یک مرد بنام ابی و ازدواج با همسر فداکارش  و نهایتاً نافر/جام بودن هر دوی این عشق ها تعریف کرده . 

برام جالب بود که همه ی کسانی که برنامه رو دیده بودند میگفتند ما اصلاً نظرمون نسبت به محمد تغییر کرده خیلی بیشتر از قبل دوسش داریم و .. 

خیلی عجیب بود چون همه ی ما از قبل میدونستیم که محمد همج/نس/گ/راست و نمیدونم چرا وقتی مصاحبه رو دیدن انقدر احساس بهتری نسبت بهش پیدا کردن .


 تو تمام سالهایی که من میشناسمش و از اول هم میدونستم گرای/ش جن/سیش رو هیچوقت احساس خاصی بهش نداشتم این موضوع برام بیتفاوته ، نه در مورد اون شخص،  بلکه هر شخص دیگه ای هم که باشه ، گرای/ش جن/سی یه مورد شخصیه و ربطی به من نداره مگر اینکه یکی از افراد خانواده م باشه اونوقت برام مهم میشه که از هر راهی ممکنه براش  محیط امن فراهم کنم. 


اما با پخش این برنامه از ش/بکه های پر بیننده به صورتی که آمیخته با احساسات لطیف  و عشقانه باشه مخالفم . اگر برنامه آموزش و فرهنگ سازی بود خیلی هم طرفداری میکردم، چون این موضوع با وجود تبلیغات گسترده ای که در سالهای اخیر( شاید 50 سال پیش تا بحال) گردانندگان جهان درموردش کردند و می کنند ، باز هم تو خیلی از جوامع از جمله جامعه ی خودمون تابو محسوب میشه و حالا حالا ها جا داره فرهنگ سازی بشه و عامه مردم متوجه بشن که اولاً تر/نس ها حقیقتاً حسابشون از گر/ایش ها جداست و مربوط به هویت جن/سی هست ، ثانیاً گرای/ش جن/سی هر کسی مربوط به خودشه وبه هییییچکس مربوط نیست . 



شاید این سوال پیش بیاد که چرا با پخش فیلم های رنگین کم/انی که داستان های لطیف عاطفی دارند مخالفم و با پخش فیلم های اموزشی و  فرهنگ سازی در این مورد موافق؟


ببینید ، طبق آمار های غیر رسمی که من دارم و صرفاً با سوال و جواب از افراد خانواده ، دوستان نزدیک، همکاران و هر مردی که به نوعی آشنایی داشتم باهاشون و میتونستم ازشون دراین خصوص سوال کنم به این نتیجه رسیدم که تقریباً 85% از مردان در اواخر کودکی و دوران نوجوانیشون تجربه ی س/ک/س ( حالا از سطح خیلی پایین تا بصورت کامل) رو با همجنس خودشون حداقل یکبار داشتند ، و معمولاً از این مرحله عبور میکنند (مخصوصاً تو کشور خودمون ) علت های زیادی برای این کار هست و پررنگ ترین دلیلش کنجکاویه ، بعد از اون محدودیت هاییه که در برقراری ارتباط تو سن کم بین دختران و پسران داریم دلیلش میشه . خُب مسلمه که بچه ها تو سن کنجکاوی خیلی زیاد و درکنارش بحران بلوغ و فوران هورمون های جن/سی ممکنه برای ارضای هم کنجکاوی هم جن/سی از خود/ار/ضایی عبور کنند و به دم دست ترین کسی که امکانش رو پیدا کنند رو بیارن که همون دوستان هم/جنسشون باشه . 


تو اون سن بچه ها خیلی راحت میتونند با هم ارتباط بگیرند تو مدرسه ، تو باشگاه، به هوای درس خوندن با هم و ... 

حالا شما ببین چند درصد دخترا و پسرا تو کشور خودمون میتونند این تجربیاتی که در بالا بهشون اشاره کردم رو با دوستان غیر همج/نس خودشون داشته باشند؟ 


شما دوست عزیز چند درصد اجازه میدی دختر 14 ساله ت با یه پسرهمین سن و سال بره درس بخونه ؟ و چند درصد اجازه میدی با دوست همجنس خودش باشه؟؟  (البته الان دیگه خانواده ها اطلاعات بیشتری دارند و نسبت به سابق روابط بچه هاشون رو کنترل بیشتری دارند) 

برگردیم به موضوع ، پس من نتیجه گرفتم که درصد زیادی از بچه ها(مخصوصاً پسرها)  چنین تجربه ای رو حدااقل یکبار دارند ولی حقیقتاً گرایش اصلیشون این نیست .. وقتی هم تشویق به ادامه ش نشه و موضوع عادی نشده باشه از این مرحله عبور میکنند و مثل اکثر ما به حالت استریت (Straight) در میان.


 ببینید من هییییچ زاویه ای با افراد با گرایش های مختلف ندارم ، میدونید که رشته ی دانشگاهی مهردخت طراحی لباسه و توبعضی از رشته های هنری از این قبیل ، تعداد اقایون هم/جنس/گرا بیشتره بنابراین مهردخت در طول تحصیلش با چند تا از همکلاسیهاش با همین نوع گرایش آشنا بود کار تیمی با هم میکردند و ساعت ها روی پروژه ها کار میکردند و کافه میرفتند و وقت میگذروندن منم میشناختمشون پسرهای بسیار مهربون و نازنینی هم هستند . 


اما بنظر من این موضوع چیز عادی نیست . بعضی از دوستانم که بعد از پخش این برنامه با هم صحبت میکردیم و نظرشون با من مخالف بود ،  اصرار داشتند این همونقدر عادیه که گرایش ما عادیه . 


بهشون گفتم فکر کنید که الان یه نوجوونی داشته باشید که یا از رفتارش یا طبق اظهارات خودش متوجه بشید به هم/جنس گرایش داره . قدم اول چکار میکنید؟ 


همه گفتند با آرامش و محبت میپذیریم و کمکش میکنیم که زندگی شادی داشته باشه و حتماً از ایران خارجش میکنیم و جلسات تراپی هماهنگ میکنیم و .... گفتم : آفرررین دقیقاً میخواستم همینو بگید . چرا جلسات تراپی هماهنگ میکنید؟ 


خب واااضحه که این از نظر شما عادی نیست و میخواید از مشاور کمک بگیرید . تا اونجایی که میگید با مهربونی میپذیریم و کمک میکنیم از اینجا بره و .. نشون میده شما یک خانواده آگاه هستید ولی هرجور حساب کنید این کاملا معمولی نیست . 

مثل این میمونه که شما با بچه ای مواجه میشید قدرت بویایی نداره ، آیا براتون بی تفاوته؟ نه دیگه .. ایا میشینید با بقیه و در خوشحال ترین حالت ممکن درمورد این موضوع صحبت کنید؟ 


پس وقتی من میگم پخش این برنامه ی عاشقانه و لطیف از یه تریبون پر مخاطب که امروز به راحتی در دسترس قرار میگیره موافق نیستم برای اینه که درصدی از بچه ها که قراره از اون مرحله عبور کنند با دیدن حس خوب پدر و مادر و بقیه به این ادم که تاحالا یا چیزی درموردش نمیگفتن یا اگر میگفتن چیز مثبتی نبوده ، ممکنه از عبور کردن منصرف بشن و بگم خب چرا اصلا عبور کنیم ؟ خوبه که .. همه هم موافقشن . 


با دوستان روانشناس و مشاورم صحبت کردم و پرسیدم آیا مردم به دلیل گرایشات مختلف و غیر از غیر هم/جنس/ گرایی مراجعه می کنند؟ گفتند: به وفووووور . گفتم پخش این نوع برنامه ها در تشویق بچه ها اثر داره ؟ جوابشون مثبت بود ..

 البته به این نکته اشاره کردند که گرایش آدم ها ( اگرطبق  برنامه ریزی و دستور نباشه) در سنین خردسالی از بدو تولد تا 4-5 سالگی ساخته میشه و عموماً به رفتار پدر ومادر وابسته ست .


 یعنی پسرهادقیقاً مادرانی داشتند که پسر رو به خودشون وابسته بارآوردند و تماس جسمی بالایی با پسرشون داشتند و دختر ها هم معمولاً زیر دست پدرانی تربیت شدند که آرزوی پسردارشدن داشتند و دخترشون رو کاملاً مردونه بارآوردند . (البته که این بحث کاملاً تخصصیه و خارج از سواد من ، صرفاً چکیده ی اطلاعاتی که دوستان متخصصم به زبان ساده برام گفتند رو بازگو میکنم) 

چند خط بالا تر نوشتم " گرایش آدم ها ( اگرطبق  برنامه ریزی و دستور نباشه)" ... 


شاید سوال بشه که مگه دستوری هم میشه؟ بله متاسفانه در دنیای پر از دروغ امروز گردانندگان اصلی جهان اهداف و برنامه های خودشون رو دنبال می کنند و یکی از اونا کاهش جمعیت برای تمام نشدن منابغ و نهایتاً غذا وانرژیه . برای همین سالیان ساله که انواع راه هایی که به این موضوع ختم بشه رو اجرا کردند یکی از اون ها هم تبلیغ و تشویق هر نوع گرایش ج/نسی غیر از نوع معمول اون که دگر /جنس گرایی باشه ست . از سلبریتی های مختلف گرفته که اعلام کردن تا ریز و درشت فیلم هاییه که کمپانی های بزرگ فیلمسازی ساخته میشه  و حتی سیاستمداران مطرح . 


بنظرم درصد زیادی از اونا واقعاً چیزی که اعلام میکنند نیستند و برنامه ی تبلیغاتی و همون دستوراتیه که صادر شده . 


خلاصه که من این مستند پخش شده رو ندیده بودم و تصمیم داشتم تو یه فرصت مناسب ببینمش ( چون معتقدم درمورد چیزی که ندیدم نباید نظر بدم ، فراستی که نیستم خدا رو شکر )بالاخره هفته ی پیش یکی از دوستان عزیزم که حتماً باید دوتایی درموردش کلی تبادل نظر میکردیم ، لینک این برنامه رو برام فرستاد و به خودم گفتم : 

آهااان مهربانو دقیقاً همونی که باید میشد، شد و همون کسی که تبادل نطر در مورد هرچیز باهاش هم مفیده و هم لذت بخش باید برات لینک میفرستاد . 


نشستم کامل دیدم برنامه رو .. نظرم نسبت به قبل هیییچ فرقی نکرد درمورد محمد خر/دادیان... ایشون از نظر من یک دنسر عالی ایرانی بودند که همیشه احساس میکردم آدم خوبی هم هست و اخلاق خوبی داره شاید بخاطر این بود که وقتی داور مسابقات رقص بود ، میدیدم با چه عشقی کار میکنه و به شرکت کنندگان چقدر با محبت انرژی و  امید میده . 


عمیقاً بخاطر اینکه هیچوقت تو زندگی عشقیش به عشقش نرسیده متاسف شدم . امااا چیزی که خیلی نظرم رو تو دیدن این برنامه جلب کرد و از ته دلم افسوس خوردم تفاوت زندگی جوان دیروز ایرونی با امروزیه . 

چقدر راحت کار میکردند، پارتی میگرفتند، مسافرت می رفتند ، با کسی که دوست داشتند ارتباط میگرفتند، برای اینده شون برنامه ریزی و خیلی راحت اجرا میکردند. 

دلم برای همه ی اینهایی که الان بصورت حسرت برای بچه های امروز ایرانی دراومده خون شد . تازه موضوع مهم اینه که ایشون از یه خانواده  خیلی معمولی و طبق اظهار خودش جنوب شهری بوده ، چیزی که الان برای قشر متوسط جامعه ی امروز تقریباً رویاست . 


 لطفاً درمورد مطالب این پست خوب فکر کنید و اگر تجربه ای دارید و کلاً حستون رو از پخش برنامه ( چون دلیل نوشتنم ، همون پخش برنامه ست نه قضاوت درمورد گرایش های جن/سی) برام بگید . 


دوستتون دارم 


پینوشت: ببینید اکثر مقاله های روانشناسی و علمی اینطور مینویسند :

استریت چیست؟ 

استریت  (Straight) طبیعی ترین و رایج ترین تمایل جن/سی وعاطفی در میان انسان هاست . نام دیگر آن دگر جن/س گرا یا Heterosexual ست . پس واقعاً تمایلات دیگه طبیعی نیست دوستان !


"آنی یاب"

اول صبحه نشستیم پشت میزامون که پرستو  با چهره ی نگران اومد داخل. 

- سلام بچه ها میدونید چی شده؟

همه چشم دوختن به دهن  پرستو 

-سلام عزیزم ، نه چی شده ؟ چرا انقدر آشفته ای ؟ 

-دیشب تو خیابون بالایی حس کردم یه چیزی از کیفم افتاد ، هر چی نگاه کردم چیزی نبود ولی تو خونه متوجه شدم کیف پولم گمشده 

- وااای چی داشتی توش؟

- چزای مهمش ، همه ی کارت های بانکیم با گواهی نامه و کارت ملیم و البته یه  20 پوند یادگاری 

- ای داااد این کارت ها خیلی داستان داره المثنی ش .امیدوارم یه آدم حسابی پیداش کنه ، تلفنت روشون بود؟ 

-نه ولی کارت پرسنلی اداره هم بود. 

- نگران نباش پیدا میشه عزیزم. 

مونا از اون طرف اومد نزدیک ما .. بچه ها من آنی یاب خریدم خیلی خوبه . 

همه بدون استثنا گفتن : " چی چی یاب" ؟؟

مونا باخنده تکرار کرد :" آننننننننننننننی یااااااااب" 

آخرین بار که کارتمو گم کردم رفته بودم تقاضا بدم یه آقایی بهم گفت به اون باجه هم سر بزنید . رفتم یه خانمی توضیح داد که ما برچسب آنی یاب میفروشیم . 

صد تومن دادم یه تعداد بهم برچسب داد که پشت کارت های بانکی و گواهی نامه  و کارت ملی خودم و همسرم چسبوندم تا الان دو بار کارت هامون پیدا شده . 

- عه چه خوووب بذار ببینم . 

مونا رفت از تو کیفش چند تا کارت آورد و برچسب روشو دیدیم . من سریع گوگل کردم "آنی یاب " 

خیلی اطلاعات جالبی تو سایتش بود خواستیم سفارش بدیم که دیدیم اختلال داره. من با پشتیبانی صحبت کردم و قرار شد تصمصم بگیریم چه چیزایی میخوایم و تلفنی سفارش بدیم . 

حالا شما هم اگر در این مورد اطلاعاتی دارید ممنونم میشم به اشتراک بذارید همگی استفاده کنیم و اگر نمی دونستید هم درجریان باشید که چیز خوبیه . 

*****

ساعت تقریباً 10صبح بود که از انتظامات اداره با پرستو تماس گرفتند که صبح زود آقایی اومده و کیف شما رو پیدا کرده بود . باهاتون تماس گرفتیم ولی شما هنوز اداره نرسیده بودید ، اون آقا هم اصرار داشته کیفو به خودتون بده . برای ما شماره تلفن گذاشته که شما باهاش تماس بگیرید . 

همگی خیلی خوشحال شدیم ، پرستو تماس گرفت با اون آقا ، گفته بود که من جایی کار داشتم تقریبا دوساعت بعد برمیگردم و باهاتون تماس میگیرم که کیفو ازم بگیرید . بعد بحث این شد که چه مژدگانی به آقاهه بده ؟ 

همگی گفتیم بذار بیاد و ببینش متناسب با چیزی که از برخورد و تقاضای خودش میبینی بهش مژدگانی بده . یکربغع پیش پرستو رفت دم در اون آقا هم اومده بود . پرستو گفته بود چجوری تشکر کنم ازتون ؟ آقا گفته بود اصلاً نیاز به تشکر نیست ولی تو زندگی ما این اواخر اتفاق بدی افتاده ، خواهر زاده ی جوانم دچار سرطان شده و فعلاً داروهاشو تا یکسال آینده تامین کردیم ولی این وسطا نمیدونم به چه چیزایی ممکنه نیاز پیدا کنه 


پرستو هم گفته بود من دو نفر رو میشناسم که در این زمینه میتونند کمک کنند ، اون آقا گفته بود پس اجازه بدید شماره تون رو ذخیره کنم اگر جایی به بن بست رسیدیم به شما اطلاع میدیم اگر ممکن بود در زمینه ی دارو کمکمون کنید 

نمیدونم شاید گم شدن و بعدش پیدا شدن کیف پرستو به این طریق دلیل خاصی داشته و یه عده ای باید به هم مرتبط میشدن . 

دوستتون دارم 


ثبت تخلف شهرداری در سامانه +137

سلام دوستان عزیزم 

من با اداره بازرسی شهرداری کل تهران آقای میرزایی صحبت کردم . بعد از پیگیری با من تماس گرفت و خواهش کرد که از طریق تلفن 137 گزارش تخلف کنم . اونجا هم یه خانمی شکایتم رو ثبت کرد و توضیح داد که این طرح نظر سنجی از طرف شهرداری در حال اجراست ولی به این صورت که شما میگید کاملاً غیر قانونی و تخلف محسوب میشه و متاسفانه بجز اداره ی شما در نقاط دیگه هم دیده و گزارش شده .


 کارمندانی که برای این منظور انتخاب شدن باید برن و دونه به دونه سوال ها رو برای شهروندان بخونند و نظر واقعی رو ثبت کنند تازه این برای کاربران بی اطلاع یا کم سواد یا به دور از نت درنظر گرفته شده نه برای امثال شما . 


من برای وصل شدن به اپراتور زمان نسبتاً زیادی صرف کردم ولی ثبت شکایت از طریق سامانه تهران من قسمت +137 هم قابل انجامه و حتی از طریق تلفن گفتند نوار گویا که شروع کرد ابتدا شماره 1 و بعد شماره 2 رو بزنید و راحت تر به اپراتور ثبت شکایت وصل میشید . 

حالا اگر دوستانی مثل من به این مورد برخورد کردند و تمایل به ثبت گزارش تخلف دارند دست بکار بشن . آقای میرزایی به من توصیه کرد که اگر میخواید سریعتر و با کیفیت بهتری پیگیری بشه، عداد بیشتری گزارش کنید . من به همکارانم سپردم نمیدونم چند تاشون حوصله ی مطالبه گری دارند . 

برام شماره پیگیری شکایت ارسال شده . 

حالا شاید اصلا ترتیب اثر ندن ولی حداقلش اینه که شرمنده ی احساس "موردسوء استفاده قرار گرفتن " خودمم نمیمونم